خاطره خودنوشت شهید اسماعیل تقوا «4»
شهید «اسماعیل تقوا» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برادران پاسدار ما را به پشت خاکریز بردند و تفنگ هایمان را امتحان کردیم و کلاه و لباس و تفنگ و بعد پشت خاکریز چند نفر از بچه ها و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

بعثی ها را به آتش کشیدیم

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «اسماعیل تقوا» دوم فروردین سال 1341 در اقلید دیده به جهان گشود. او دومین فرزند خانواده بود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت. دوران راهنمایی را نیز با علاقه زیاد همراه با ورزش به پایان رساند. سال چهارم دبیرستان بود که عازم جبهه نبرد شد. وی سرانجام 20 فروردین 1361 در شلمچه به شهادت رسید.

بیشتر بخوانید: خمپاره ای که عمل نکرد

متن خاطره خودنوشت «4»: بعثی‌ها را به آتش کشیدیم

فردای آن روز نمی‌دانم چه روزی بود ولی اولین روزی بود که به خط اول آمده بودیم. برادران پاسدار ما را به پشت خاکریز بردند و کلاه و لباس و تفنگ هایمان را امتحان کردیم و بعد پشت خاکریز چند نفر از بچه ها بدون اجازه فرمانده به آن طرف خاکریز که عراقی ها بودند رفتند و چند بسته سیگار و بی سیم و لباس و عکس هایی از صدام آوردند و وقتی به سنگر دومی می رسند دو نفر بعثی بیرون می آیند و آنها را به رگبار می بندد ولی در این جریان سه نفر زخمی دادیم و ما هم آنها را زیر آتش گرفتیم و ما دو نفر بعثی را کشتیم و چنان آتش بر روی آنها ریختیم که دیگر بعثی ها نتوانستند سرشان را بالا کنند.

جنگ تن به تن و سنگر به سنگر

نیروهای ما که آن طرف خاکریز رفته بودند آمدند ولی متاسفانه سه نفر از برادران تیر خورده به آن طرف خاکریز آوردیم و آنها را در آمبولانس گذاشتیم که درگیری با هرچه تمام‌تر شروع شد و دیگر صحنه عوض شد و تبدیل به جنگ تن به تن و سنگر به سنگر شد.

انهدام چهار سنگر بعثی

چنان آتش دشمن سنگین بود که ما آنقدر جواب آن ها را دادیم که با کمبود آرپی‌جی و فشنگ روبرو شدیم و حدود چهار سنگر آن ها را منهدم کردیم و حدود 10 تا 12 نفر از مزدوران را کشتیم این درگیری تا ساعت 13:30 بعدازظهر بود.

شش شهید و 9 زخمی

از ساعت 6 که درگیری شروع شد 19:30 ادامه داشت که تا ساعت 13:30 ما حدود شش شهید و 9 زخمی به جا گذاشتیم که سه نفر با اصابت آرپی جی شهید شدند که نصفی از بدن آن ها را برد و دو نفر دیگر آرپی جی سر آن ها را با خود کند و برد که حتی مغز سر آنها و روده آنها را با مقوا از خاک ها جدا کردیم و در نایلون پیچیدیم. این ضد حمله دشمن بود که ما را غافلگیر کرد و این شهدا را به جا گذاشتیم.

انتقامی دوباره

خلاصه از آن روز روحیه ما قویتر و هرچه بهتر می شد و ما در پی جبران و انتقام این خون ها بودیم که بعد از 18 روز خودم و چند نفر از برادران سیستانی و بلوچستانی روی تعدادی از آن ها که در حال گرفتن غذا بودند آتش گشودیم و حدود 14 تن از آنها را کشته و زخمی کردیم و خودرو آن ها که حامل غذا بود منهدم شد و آنها حدود چند تویوتا و دو آمبولانس و یک بولدوزر ما را با خمپاره و آرپی جی زدند و ما هم تعدادی از خودروهای آنها را زدیم تا مدتی که ما در این خط بودیم حدود 34 روز، 90 زخمی و 42 کشته به جا گذاشتیم.

خلاصه اگر آتش بود، ساعتی یا مبادله آتش بود و در این مدت دو فرمانده و دو سرباز به ما تسلیم شدند که اطلاعاتی به ما دادند و آن ها را پذیرایی کردیم و بعد به پشت جبهه انتقال دادیم و این چکیده ای از رفتن به جبهه بود و یک جای دیگر که ما در رملها بودیم یک میراژ و دو میگ آمدند و ما را زیر راکت و رگبار مسلسل گرفتند و به ما هیچ آسیبی نیامد.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده