بارالها تو شاهد باش من هدفى جز رضاى تو و پناهی غیر از تو ندارم
به گزارش نوید شاهد یزد، شهید «سیداصغر میرعزآبادی» 21 مرداد 1346 در شهرستان یزد به دنیا آمد. پدرش سیدباقر نجار بود و مادرش بی بی طلیعه نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته نساجی بود. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سرانجام 21 بهمن 1364 با سمت تک تیرانداز در ام الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند تا 17 خرداد 1375 پس از تفحص در گلزار شهدای خلدبرین زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه:
«بسم رب الشهدا و الصدیقین. ان الله اشترى من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة»(توبه 111)
به درستی که خدا مشترى شده است و خریده است از مومنین اول جانهایشان و سپس مال و ثروتى که در راه خدا مىدهند و در نتیجه این جانها و مالها، خدا بهشت به آنها عطا مىکند.
با نام و یاد پروردگار متعال که زنده کننده روح ها و میراننده جسم ها و مالک این جهان و آن جهان مىباشد.
خیال نکنید که کشتگان در راه خدا مردهاند بلکه زنده اند و نزد خدایشان روزى مىخورند.(قرآن کریم)
سلام به پیشگاه مقدس حضرت مهدى (عج) و نائب بر حقش امام خمینى و سلام به ملت و هم میهنانم و با سلام به پیشگاه مقدس خانواده شهدا بخصوص خانواده شهیدپرور خودم.
در 7 سال قبل یعنى در سال 1357 فجرى طلوع کرد و خورشید بر تیره رویى شب غلبه نمود و سپس از این دیار که براى فراموشى به دیار بیگانه تبعید شده بود. پس از 15 سال به میهن خود بازگشت و همزمان با ورود فرشته دیو دست خود را از این میهن کوتاه شده دید. البته با ایثارگرى بسیار بسیار شهیدان از 15 خرداد تا امروز که همگى از شهدا، کربلا و سالار شهیدان حسین بن على (ع) درس گرفته و مىگیرند. این انقلاب اسلامى تمام مردمى در ایران با نام جمهورى اسلامى برپا شد و ما تابحال در برابر سختیهاى زیاد مقاومت کردیم و خواهیم کرد و تنها شاهرگ حیاتى انقلاب روحانیت متعهد و انقلابى و دلسوز مىباشد و ما موظف و مکلف هستیم که از آنها تبعیت کنیم و در رأس آنها امام عزیزمان که ما باید مو به مو سخنان آن بزرگوار را آویزه گوش قرار دهیم و به آنها جامه عمل بپوشانیم و در تمام دعاها و بعد از هر نماز طول عمر آن بزرگوار را از درگاه خداوند منان طلب نماییم .
اى مردم مبادا به چنین روحانیتى که ذکر شد پشت بگردانید و بکوشید پایگاهها را هرچه بیشتر تقویت کنید.
همراه با مبارزه با دشمن جهاد اکبر را هم فراموش نکنید و بکوشیم که علىوار شجاع باشیم و حسین گونه با مظلومیت با دشمن جنگیم و شهید شویم.
بارالها تو شاهد باش که من هدفى جز تو و مقصودى جز رضاى خاطر تو و مقصودى جز راهى که تو به وسیله پیامبرانت بر من نشان دادهاى ندارم و امیدم به توست و غیر از تو پناهگاهى ندارم.
بارالها تو را شکر گزارم که لحظه جوانیم را در این برهه از زمان قرار دادى که براى احیاى دین تو بر پا خیزم و خون ناقابل خود را در این راه براى رسیدن به هدف مقدسم توسط کافران بر زمین بریزد.
خواهرم و برادرانم و پدر و مادر عزیزم و اى امت حزب الله آن زمانى که جسدم در خون غوطهور مىشود و به اولیا الله مىپیوندم به آرزوى دیرینهام رسیدهام و آن زمانى که با جسد خون آلودم روبرو مىشوید صبر پیشه کنید و هرگز کارى نکنید که دشمنان شاد شوند.
و شما اى والدین بزرگوارم. اى مادر که شب و روز این جسم من که از طرف خدا در دست تو به امانت گذاشته شده بود زحمت کشیدى و حقا که بهشت زیر پاى شما مادران است.
و اى تو پدر بزرگوارم تو بودى که شب و روز زحمت کشیدى تا یک لقمه نانى از راه حلال بدست آورى و با تربیت درست فرزندى اصیل تحویل جامعه دادى البته براى خدا و حال فرزند خود را به جبهه روانه ساختهاى تا با دشمنان اسلام به ستیز بپردازد.
از شما می خواهم که اگر خداوند توفیق شهادت را نصیب من کرد مجلسى بر پا کنید مانند همان مجلسى که براى فرزندى که بدنیا مىآید! بله مانند به دنیا آمدن و زنده شدن.
آرى ما همگى به ظاهر زندهایم ولى در آن جهان است که به باطن زندهایم و از شما پوزش مىطلبم که نتوانستم یک قطره از دریاى زحمات شما را جبران کنم و اگر من تندى، پر رویى و اعمال زشت دیگر از من به درگاه خداوند ببخشایید براى من عاجز و عاصى طلب آمرزش نمایید و تو اى خواهرم سعى کن حجاب خود را حفظ کن و فرزندان اسلامى را تحویل جامعه اسلامى و آزاد بده و شما اى برادرانم حتما بکوشید که اسلحه شهدا که بر زمین افتاده است بردارید و راه آنان را ادامه دهید و من از شما طلب بخشش مىکنم که نتوانستم حق برادرى را ادا کنم. و همچنین از معلمین دلسوزم هم طلب بخشش مىکنم و از آنها مىخواهم براى ما عاجزان دعا کنند.
من دو ماه نماز قضا دارم و یک ماه روزه قضا که خود توفیق انجام دادن آن را از خود سلب کردم و دور نگه داشتم و از شما پدر و مادر و برادرانم می خواهم که این اعمال را براى من انجام دهید.
من 5 ختم قرآن نذر کرده بودم که این را هم از شما می خواهم انجام دهید تنها جملهاى که به نظرم مىرسد که نگفته و واجب به گفتن است این است که از همه براى من حلال بودى بطلبید و از دوستان و اقوام و آشنایان حلالیت مىطلبم.