هفته بسیج گرامی باد؛
سه‌شنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۵۷
معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد با مشارکت پایگاه مقاومت بسیج شهید مدرس به مناسبت آغاز هفته بسیج با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و راه اندازی نهضت کتابخوانی مسابقه سراسری کتابخوانی با نام "آن 23 نفر" را برگزار می‌کند. لازم به ذکر است شرکت برای عموم مردم از سراسر کشور آزاد است.

مسابقه کتابخوانی «آن 23 نفر» برگزار می شود

به گزارش نوید شاهد یزد،به مناسبت آغاز هفته بسیج با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و راه اندازی نهضت کتابخوانی معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد با مشارکت پایگاه مقاومت بسیج شهید مدرس مسابقه سراسری کتابخوانی با نام "آن 23 نفر" را برگزار می‌کند. علاقمندان می‌توانند از یکم آذر ماه الی 10 آذر ماه 1402 در این مسابقه شرکت نمایند. به 23 نفر از برگزیدگان که پاسخ صحیح داده‌اند به قید قرعه جوایز نقدی اهدا خواهد شد. لازم به ذکر است شرکت برای عموم مردم از سراسر کشور آزاد است. 

کتاب برگزیده برای مسابقه کتاب آن 23 نفر اثر احمد یوسف زاده حاوی خاطرات 23 نوجوانان است که توسط ارتش بعث، در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمدند و دیکتاتور عراق سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند.

نگارش این کتاب از روی دست‌‌نوشته‌‌های سال 1370 احمد یوسف زاده است و متن فیلم مستند آقای مهدی جعفری که حاوی ساعت‌‌ها مصاحبه‌ی دکتر محمد شهبا با افراد گروه بیست‌وسه است، از این رو، خواننده می‌‌تواند مطمئن باشد آنچه در این کتاب می‌‌خواند تخیل و قصه‌‌پردازی نیست؛ بلکه روایتی است از آنچه این 23 نفر دیده و از سر گذرانده‌‌اند.

آمار بازدید : 98

 

در بخشی از متن کتاب آن بیست و سه نفر می‌خوانید:

همۀ راه‌ها، به جز راهی که به اسارت ختم می‌شد، یکی بعد از دیگری بسته شده بود. تن دادن به اسارت آخرین راهی است که یک جنگجو به آن می‌اندیشد. اما، وقتی خشاب‌هایت خالی باشد و تانک‌های دشمن محاصره‌ات کرده باشند و پیاده نظام آن‌ها لولۀ تفنگش را به سویت نشانه رفته باشد، تن دادن به اسارت اولین فکری است که مثل طوفان توی مغزت می‌پیچد و دیوانه‌ات می‌کند.

دیدن دشمن از نزدیک حس غریبی دارد. استشمام بوی ادکلنی که زده است، نحوۀ لباس پوشیدنش، طرز نگاه و رنگ پوستش، تُن صدا و زبان گفت‌وگویش، همه و همه به تو می‌گویند که دشمن در یک قدمی توست؛ دشمنی که همیشه به او فکر کرده‌ای، دشمنی که تا آن لحظه فقط انفجار توپ و خمپاره‌اش را دیده‌ای حالا تفنگش را از فاصلۀ دو متری به طرف تو گرفته است و از تو می‌خواهد دست‌هایت را بالا ببری و تسلیم او بشوی.

سرباز عراقی تفنگش را به سمت من و حسن، که اکبر را با خود می‌بردیم، گرفت. دستور داد اکبر را روی زمین بنشانیم. نشاندیم. سرباز خیره شده بود به من و داشت قد و قامتم را نگاه می‌کرد. از نگاهش معلوم بود دیدن من برایش غیر منتظره است. لابد او از ایرانی‌ها تصویر دیگری در ذهن داشت و دیدن من، که نوجوانی بودم لاغر و استخوانی، با تصویر خیالی او همخوانی نداشت. نزدیکتر شد. چشمش افتاد به سربند سبز «یا زهرا» که بسته بودم روی کلاه آهنی‌ام. غیظش گرفت. به تلخی خواست بازش کنم. کردم. سرباز نزدیکتر شد. نگاهش پر بود از ترحم. داشت به عربی چیزهایی می‌گفت. فقط معنای «طفل صغیر» را از همۀ حرف‌هایش فهمیدم. او دلش به حال من سوخته بود. به همین دلیل نزدیک آمد و صورتم را بوسید و گفت: «الله کریم!» این لفظ امیدوارکننده را سرباز عراقی درست همانجایی به من گفت که شب قبل من به اسیر عراقی گفته بودم «لا تخف» و او به زنده ماندن امیدوار شده بود. روزگار چقدر زود کار من را جبران کرده بود!

لازم به الذکر است علاقمندان جهت تهیه کتاب «آن 23 نفر» در استان یزد با شماره تلفن 09138573842 تماس حاصل نمایند یا در پیام رسان ایتا پیام ارسال نمایند.

 

برای شرکت در مسابقه آن 23 نفر اینجا کلیک نمایید

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱
انتشار یافته: ۱
عسگر هارونی قلعه شاهرخی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۶ - ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
0
0
کتاب خوبی است
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده