شهید چیتی: درود من بر تو ای پدر كه همچون ابراهيم فرزندت را به قربانگاه فرستادى
به گزارش نوید شاهد یزد، شهید محمدرضا چیتی یکم تیر 1341 در شهرستان یزد به دنیا آمد و تا پایان دوره متوسطه در رشته مکانیک تحصیل کرد. پدرش محمدحسین پاسدار بود و مادرش عصمت نام داشت. وی در رشته فوتبال فعالیت می کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار با سمت معاون فرمانده گروهان در جبهه حضوریافت. سرانجام 31 اردیبهشت 1360 در بمباران هوایی سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای خلدبرین یزد به خاک سپرده شد.
وصیت نامه:
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ» (توبه آیه111)
همانا خداوند جان ها و اموال مومنان را به بهاى بهشت خريدارى كرده، آنها در راه خدا جهاد مىكنند كه دشمنان دين را به قتل رسانند و يا خود كشته شوند.
بنام ايزد يكتا، بنام رب بى همتا. درود من به اسلام و مسلمين، درود من به ملت شهيد پرور ايران، درود به مجاهدين فىسبيلالله و سلام به رهبرم امام خمينى.
اينک كه بهترين موقعيت براى مبارزه با كافران و مشركان پديدار گشته و اينک كه مزدوران بىوطن به ميهن اسلامى ما تجاوز كرده فرصت را از دفاع از اسلام و ميهنم از دستداده و تا پاى شهادت از راهم دست برنخواهم داشت.
از هم ميهنان عزيز تقاضا دارم توجه اى به اين گروهک هاى چپ و راست نداشته باشند و با وحدت خود و مشت هاى آهنين خود چنان پوزه آنها را به خاک بماليد كه طاقت سر بلند كردن در برابر امام و امت نداشته باشند. در غير اين صورت اين وابستگان به شرق و غرب مارا رها نخواهند گذاشت و آفتاب عمر چه زود غروب مىكند گويا دست تقدير بر اينچنين است و اما چه زيباست سرباز روحالله شدن و براى خدا قدم برداشتن و براى خدا مبارزه كردن و در راه خدا به درجه رفيع شهادت رسيدن. كاش تقديرم اينچنين باشد انشاالله اينک به ياد خدا به جبهه ميروم نه براى انتقام بلكه براى احياى مكتب اسلام و تداوم انقلاب و امنيت ميهنم پاى درجبهه ميگذارم به ياد الله و خدا را به يارى مىطلبم و از او مىخواهم كه هدايتم كند و قدمهايم را استوار سازد و به آن سو و آن راه كه خود صلاح می داند. هدفم خدا، مكتبم اسلام و مرادم روح الله است هر گلولهاى كه شليک می كنم براى خدا و قلب مزدور را هدفش می سازم، بياد خداست و هر گلولهاى كه تنم بخورد بياد خدا تحملمىكنم دردش و زهرش را كه شيرين تر از عسل است.
و اينک تو اى پدرم: درود من بر تو كه همچون ابراهيم فرزندت را به اذن خدا به قربانگاه فرستادى و بدان كه اسماعيلت هرگز از فرمان خدا سرباز نخواهد زد و زندگى را جز جهاد در راه خدا و شهادت را جز و بهترين نعمات خدا مىداند و سلام بر تو اى مادر كه بر احساس مادرانهات پيروز گشتى و اجازه دادى كه فرزندت به ميدان نبرد برود و گفتى انشاالله ميروى و اينها را نابود مىكنى و بر مىگردى. فرزندت رفت و پيروز بازگشت اما با شهيد شدن. و تو اى خواهر به ياد زينب زمانه باش و پيام و هدف حسينت را بگوش مردم برسان و بدانيد كه گريه تو و مادرم چون آب خنكى است دردل دشمنان و شادى شما همچون شمشيرى است بر پيكر دشمنان.
و تو اى برادر راه خدا و مكتب راه خدا و مكتب اسلام بهترين راههاست مبادا هرگز از اين راه منحرف گردى و شما اى همميهنان عزيز امام را هرگز رها نكنيد و قلب امت اسلام را به درد نياوردى چون اگر اين قلب ناراحت شد اسلام ناراحت است و ما باز خواست خواهيم شد.
والسلام «محمدرضا چيتى»