شهیدی که از شهادتش اطلاع داشت
به گزارش نوید شاهد یزد، شهید حمیدرضا آقاعسکری 20 بهمن 1346 در شهرستان مسجدسلیمان به دنیا آمد و تا پایان سوم متوسطه در رشته ریخته گری تحصیل کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی با سمت آرپی جی زن راهی جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام 28 بهمن 1364 در اروندرود بر اثر سوختگی شدید مجروح و روز بعد در یکی از بیمارستان های مشهد در اثر عوارض ناشی از سوختگی به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای خلدبرین یزد به خاک سپرده شد.
وصیت نامه:
«بسماللهالرحمن الرحيم ولاتحسبن الذين قتلوافى سبيلالله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون آل عمران 169»
با سلام و درود به رهبركبير انقلاب اسلامى و با درود و سلام به ملت كبير ايران. ما بايد در هر شرايطى وصيتنامه خود را آماده كنيم چون معلوم نيست كه يک دقيقه ديگر زنده باشيم يانه. اى ملت ايران بدانيد خدا ما را درحال امتحانگذاشته و مادر مقابل سختيها و آسانيها امتحان مىكند و مطمئن باشيد كه آخر هر سختى آسانى و در مقابل هر آسانى سختى وجود دارد. خداى تبارک و تعالى عرض كردهاند كه:
بدانيد اى كسانى كه درمقابل سختيها مىايستيد اجر عظيمى داريد حتى اگر به زودی نصیب شما نشود در مدت طولانى خواهد بود بدانيد كه اين درخت احتياج به آب دارد اگر بنا باشد كه من در اين درياى طولانى باشم بگذاريد كه به شهادت برسم آيا تا به حال فكر كردهايد كه جان يک انسان كمتر از انقلاب اسلامى است اگر بنا هست كه با خون من اين درخت بيشتر رشد كند پس اى خداى بزرگ مرا به درجه رفيع شهادت برساند.
اى ملت غيور ايران نگذاريد كه خون جوانان شما پايمال شود. با بىحجابیها و با شهوات دنيوى كه در آخر پشيمانى است دست بزنيد. اى ملت ايران به جبهههاى حق عليه باطل برويد تا خدا و امدادهاى غيبى را با چشم خود ببينيد. بياييد و در مقابل مشكلات مقابله كنيد آيا به فكر افتادهايد كه كسى كه به اينجا مىآيد لياقتمىخواهد واقعا كسى كه اينجا مىآيد از جان و مال خود گذشته و بسوى ايزد متعال مىآيد چون شير پاک و در خانوادهاى پاک و مطهرى بزرگ شده است.
من از فاميل مىخواهم كه راه شهيدان را ادامه بدهند و به جبهه بروند و از هر نظر كه مىتوانند به اين انقلاب كمک كنند.
اى خدا تو خود مىدانى كه من براى اين به اينجا آمدهام كه درمقابل ستمگريها مقابله كنم و يا پيروز بشوم و اگر لياقت داشتم شهيد شوم. من مىدانم كه شهيد خواهم شد چون يک شب خواب ديدم در دنيا ابدى هستم و يک ملائكه دستم را گرفته و بعد از پل صراط كه يک دستم در دست ملائكه بود رد شدم و بعد پرسيدم كه اينجا كجاست چرا اينقدر آتش زبانه مىكنند چرا اينها پاهايشان را بالا گرفتهاند گفت اينها اهل عذابند بعد به جاى خوش صفا رسيديم جايى بود كه دورتا دورش ميله كا شته بودند و ساختمان بسياربزرگى بود و چند گوسفند و يک چوپانى داخل شدند ملائكه دستم را ول كرد و گفت برمىگردم رفت و برگشت گفت داخل شو داخلشدم بعد از اينكه داخل شدم در باز شد و عدهاى آمدند و گفتند فلانى ما را اجازه بدهد تا ما بياييم تو در اول وقتى شهيد شدم يک نفر آمد و سرم را در دامن گرفت و گفت بگو: اشهدان محمدرسولالله و اشهدان لااله الاالله گفتم.
امام را در نماز دعا كنيد فرج امام زمان دعا كنيد براى رزمندگان و جانبازان. بدانيد شما مسئوليد در مقابل اين شهدا پشت جبهه را داشته باشيد. بياييد و دركنار رزمندگان نماز شب بخوانيد دعا و زارى كنيد. براى من يک روز روزه قضا بجا آوريد و در حدود 2 هفته نماز قضا دارم كه بايد بخوانيد از شما تقاضا دارم كه اخلاق اسلامى را رعايت كنيد و در عزاى من پارچه قرمز در خانه و مسجد بزنید. اى مادر مبادا در جلوى مردم در عزاى من گريه كنى و اى پدر مبادا درخفا گریه كنيد گريه براى امام حسين(ع) كنيد. من خود قابلى نبودم. از طرف من از فاميلها حلاليت بطلبيد و بگو كه افتخاركنيد. اى مادر و اى پدر بايد افتخاركنيد كه چنين فرزندان برومندى تقديم انقلاب كردهايد.
انشاالله كه هميشه بياد خدا باشيد و امام را فراموش نكنيد و نماز شب بخوانيد كه همه پيروزيهاى ما دست خدا و دست امدادهاى غيبى اوست.