شهید "احمد اخباریه": زندگى زيباست وقتى كه الله در آن باشد
به گزارش نوید شاهد یزد، شهید احمد اخباریه سوم شهریور 1340 در شهرستان یزد به دنیا آمد و دانشجوی سال دوم کاردانی در رشته عمران و خبرنگار صدا و سیما بود. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی با سمت تک تیرانداز راهی جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام 21 بهمن 1361 در رقابیه به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جای ماند تا 29 بهمن 1369 پس از تفحص در گلزار شهدای خلدبرین یزد به خاک سپرده شد.
وصیتنامه:
«بسمالله الرحمن الرحيم اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود و ثبت لى قدم صدق عندک مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام» (زيارت عاشورا)
خدايا شفاعت امام حسين(ع) را در روز قيامت نصيبم فرما و گامهاى حقيقت جوى مرا در درگاهت به همراهى حسين و ياران حسن استوار ساز، يارانى كه خون خود در راه او نثار كردند.
شهادت مىدهم به يگانگى خدا، رسالت حضرت محمد(ص)، ولايت ائمه اطهار و استمرار دهنده رسالت انبيا و مجرى احكام خدا در جمهورى اسلامى امام خمينى.
بايد وصيت كرد و به تكليف عمل نمود:
اما چه دارد بگويد مذنبى كه به گناه خويش اعتراف دارد؟ چه دارد بگويد گم گشته دردمندى كه درمانش در درونش بود و براى درمان داروهاى درآفرين مصرف مىنمود؟ چه دارد تا براى همراهيانش بگويد محجوبى كه تاريكى را يأس و ملجأ و نفس تاريک ساز را قرين خويش مىساخت؟ چه دارد بگويد ناتوان بيچارهاى كه ياورش جهلش بود و ياورش، توانايى و بىنيازى؟
بايد وصيت كرد و به راه خواند،
ولى مگر مىشود سياهى از روشنى بگويد؟! مگر دل سياه از راه روشن آگاهست تا براى همدلانش از حق بگويد و به حقيقت بخواند؟! نه تا صفحه دل نور را به خاطر كند بودن نگيرد منعكس نتواند بسازد. ولى شايد بتواند سياهيش را نمايانتر كند. مىخواهم چنين كنم، مىخواهم اكنون كه اندک نورى يا از منبع نور (جبهه و جهاد) گرفتهام به كارنامه سياه حاصل از دل بىحضورم نظر دوزم و بر كاغذ مسطور سازم. گفتم نه تا به حق بخوانم! كه نشناختهام! بلكه غير حق را كه حضورم در آن لاينقطع بود سير و هدفش را براى عبرتگيران معرفى كنم.
تا شايد به غير راهنمايى بشوند و از رهگذر «الدال على الخير كفار عليه من ينيب» مايه خيرى همراه با دعاى خير براى جبران مافات كسب نمايم.
عزيزان، زندگى دنياست، آنگاه كه كشت گاه آخرت باشد. اين را علم حقيقت بين مىشناسد. اما جهل حقيقتكش شبهش را مىنگارد و زخارف را بر گردن آن مىآويزد، تا از آن دنياى دنى سازد و پيوسته در جلو چشمان، نيرنگ فريب بارد. مرگ را تا آنجا كه ممكن است ديدگان را از آن محجوب مىسازد و آنگاه كه نمونهاى را ديد و به خاطرش گذراند به دنبال آن تصوير عفريت نابودسازى كه موجوديت را مىبلعد و در كام هولناک خويش فرو مىبرد بر صفحه ذهن نقش مىسازد. عقل را، كه عقلى نيست تا قضاوت كند، بل نفس حكمران است. دل مرا كه دلى نيست تا به فطرت بخواند بل سنگ است كه سختى اقتضاى طبيعتش هست. زندگى زيباست: دل سليم با آن آشناست ، دلى كه جايگاهها را خوب بياد دارد و دين خويش را كه حضور بر درگه حق است نيک ادا مىكند اما دل سنگى كجا و ؟؟؟ حضور خدا؟
سنگ كه نقش حقيقت نمىپذيرد تا ثبت كند، سنگ قساوت دارد و قساوت حاصل گناهان پست كه قساوت ثمره بىتوجهى و جهل و گناه است و خود زمينه معاصى ديگر، شک و ريا و دورويى و دورنگى و فريب و نيرنگ و تزوير را مىسازد كه مهلک نفسند، نيات را هم خدشهدار مىسازد كه همين تنها براى بطلان اعمال و بلكه انحطاط انسان كافيست.
گلستان مطبوع توحيد را گورستان مخروب شرک مىسازد و ولايت، باغبانى گلزار حيات و تكامل را نابود ساخن و بگور سپردن زندگى و آزادى مىانگارد، كه وقتى مهمترين عوامل حيات و بقا و زيبايى زندگى نفى شود و قلاده عبوديت الله از گردن بيرون آورده شود و امر از خدا به خود واگذار شود، ديگر اين انسان ظلوم و جهول را چه مسيرى خواهد بود و چه هدفى را پى خواهد گرفت؟ خوب واضح است كه مصداق «خسرالدنيا والاخره» خواهد بود و خشم خداى را سبب خواهد شد تا آنكه به پيامبرش مىگويد «فذرهم يخوضوا ويلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون" (83 زخروف) بگذارشان تا در خود باشند و سرگرم بمانند تا روزى كه در پيشگاه خدا حاضر شوند و آن روز را بديشان وعده داده شده است.
چه بگويد يک چنين بشرى؟ و چه مىتواند و شايسته و بايسته است كه بگويد جز اقرار به محجوب بودن قلب و نفس معيوب و عقلى كه مغلوب هواى نفس گشته و طاعت كم و معصيت بسيار؟ چه چيز بهتر است كه بگويد از اقرار به گناهان؟ حال اين بشر زيبايى حقيقى زندگى را به بهاى زخارف پست زندگى كاذب كه اينها نتايجش بود فروخته است و در پيشگاه خدايى كه گناهان را در انظار مىپوشاند و خود از پنهانها كاملا آگاهست و ناراحتيها و سختيها و مصيبتها را دفع مىكند دست نياز دراز كرده است و راه چاره مىجويد. اندک نورى كه در محيط جبهه به دلش تابيده است و متوجه عمق و وسعت سياهى دل خويش گشته است تنها راهى را كه پيش پاى خود مىبيند توسل به ائمه اطهار عليهم السلام و استغفار و طلب آمرزش از خداوند و طلب بخشش از شما كه حقالناس بر گردنش داريد، هست. كه به رحمت حق اميد دارد.
پدر و مادرم و همه پدران و مادران: برادران و همه برادرانم: خواهرم و همه خواهران شما نيز به سهم خود براى اين فرزندتان و برادرتان از الله آمرزشش را بخواهيد و مسير و نتايج طى طريقش را كه بيان كرد بشناسيد، انديشه كنيد و از تذكر منفىاش بهره مثبت گيريد.
عزيزان زندگى زيباست، وقتى كه گناهى نباشد. وقتى دل بر درگه حق حضور داشته باشد، وقتى كارها به او واگذار شود و باور به مصلحتش باشد، وقتى زخارف پست مادى و علقه آن جايگزين عوامل حقيقت حيات نگردد، وقتى زينت حيات، آويختن قلاده عبوديت بر گردن خم نگرديده در برابر شياطين درون و برون نباشد.
و بالاخره زندگى زيباست وقتى كه الله در آن باشد و به او اتكال شود كه «من يتوكل علىالله فهو حسبه» كسى كه توكل به خدا كند پس او برايش كافى است و نيز و زخرفا و ان «كل ذلک لمامتاع الحيوة الدنيا والآخرة عند ربک للمتقين» (زخرف) و اينگونه ارزشها و زيورها و زخارف همه بهره دنيا و دنياطلبان است و آخرت كه نزد پروردگار توست.
حال اگر به اين نور عظمى (اگرچه تا هم اكنون كه اين وصيتنامه را مىنويسم لايق نمىدانم و بعيد مىشمارم) نايل شدم چند نكته را لازم به نوشتن مىدانم.
اول آنكه اميدوارم براى پدر و مادر و خواهر و برادرانم آنچنان دنيا آسان و ارزان باشد كه مالک مستقل و صاحب اختيار هر نعمت و دارايى را خدا بدانند تا بابت پس گرفته شدن آن اندوهى نباشد. و نيز هر سختى و مصيتى را كه لازمه طبيعى فروشندگان دنياست تحمل و بلكه راضى به مصلحت او و به طريق اولى خوشحال از موفقيت پس دادن امانت به صاحب اصلى از مسير صحيح.
دوم آنكه مقدار پول و كتابى كه هست خود هرگونه صلاح مىدانيد عمل كنيد منتها اگر مقدارى از هركدام را به جبهه اختصاص دهيد مناسب است.
سوم: موارد مشتركى را كه دراين وصيتنامه و وصيتنامه قبلى كه به احتمال زياد در تعاون سپاه يا بسيج هست و قبل از عمليات محرم نوشتهام از اين استفاده شود
اللهم اجعل مماتى ممات محمد و آل محم
فرزند و برادر شما و امانت خدا در دست شما - احمد اخباريه 1361/10/30
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان یزد