خوابی که دیده بود مشوق جبهه رفتنش شد
به گزارش نوید شاهد یزد،شهید علی زارع بيدكي دوم مرداد 1342، در شهرستان مهريز به دنيا آمد. پدرش عباس، كشاورزي ميكرد و مادرش سكينه نام داشت. او تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. بنایی می کرد. سپس به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. پنجم آذر 1361، با سمت تكتيرانداز در جاده پيرانشهر- سنندج هنگام درگيري با گروههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت مواد منفجره به صورت، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي روستاي مزويرآباد تابعه زادگاهش واقع است.
در ادامه دست نوشت وصیت نامه این شهیدگرانقدر در اختیار علاقمندان قرار می گیرد:
بسم الله الرحمن الرحيم
در
اين ساعت شب كه فردا مى خواهم براى ماموريت بروم ، بر اين شدم تا نامه اى
بنويسم تا شايد بتوانم آنچه را كه در فكر دارم و اندكى راجع به نظر خود در
مورد چند مسئله بنگارم .
من على زارع بيدكى
شهادت به وحدانيت خدا و بى همتايى و بى نيازى او مى دهم و معتقدم به اينكه
خداوند براى رهايى انسانها از بند اسارت طاغوت پيامبرانى فرستاده است كه
آخرين آنها حضرت محمد (ص ) مى باشد و نيز اعتقاد دارم به اينكه هركس به
سزاى عمل خويش مى رسد و براى حسابرسى ، روز جزايى در كار است تا اينكه همه
افراد بشر خود ، در پيشگاه حضرت الله اعمال خود را بنگرند تا چه كرده اند و
منزلگاه آنها كجا است . و نيز معتقدم به اينكه جهان بر اساس عدل آفريده
است و چون هر چيزى يك معبودى دارد ، عدل نيز آفريده خداى مطلق است و عدل
مطلق جز خدا نيست و همچنين به امامت مولايم على (ع ) و يازده فرزندش معترف
هستم و به ولايت فقيه و امامت مستضعفين بر روى زمين نيز اعتقاد دارم مبتنى
بر اينكه روزى خواهد رسيد كه آنها كه هميشه در بند ظالمان بوده اند ، به
پيروزى نهايى خواهند رسيد و ولى فقيه كه نماينده آنها است به رهبرى خواهد
رسيد تا زمانيكه جهان به سرمنزل عدالت برسد و امام زمان (عج ) آن جامعه بى
طبقه توحيدى را بسوى الله پيش ببرد .
مرد عمل باشید نه شعار
اما آيا رسيدن به اين جامعه با دست روى هم گذاشتن ما و فقط اميد ولى بدون عمل امكان دارد ؟ مسلما نه . ما بايد در راه رسيدن به اين مقصود بزرگ بكوشيم با ايمان يعنى با عقيده و عمل زيرا « ان الحياه عقيده و جهاد » اميدوارم هرچه زودتر مردم ما به آگاهى نسبت به مسايل اسلام و عمل به اسلام ، هرچه زودتر پيروز و موفق شوند . زيرا آگاهى نسبت به مسايل اسلام و قرآن است كه انسانها را آزاد مى كند ما بايد بر اساس قرآن قيام كنيم تا قسط بر جامعه حكمفرما شود ، و اين نمى شود مگر اينكه آهن را بر دست بگيريم و از قرآن و منفعت مردم دفاع كنيم كه در آهن است كه منافعى براى مردم است و در آن رنج فراوان است .
و شما پدر ، مادر ، برادر ، خواهر:
اگر من كشته شدم براى كشته شدنم كمتر گريه كنيد ولى از خدا
بخواهيد كه مرا جزء شهدا قرار دهد من فقط براى آزادى وطن اسلامى خود و
پيروزى انقلاب اسلامى به جبهه آمدم تا به يارى خدا وطن خود را آزاد و
آوارگان اين جنگ انشاءالله به خانه هايشان برگردند . هيچكس به من در رفتن
به جبهه دستور نداد خودم انتخاب كردم . چون شب گذشته و چراغ روشن است و بچه
ها مى خواهند بخوابند مجبورم ديگر خداحافظى كنم البته يك كاغذ ديگر دارم
كه ضميمه همين نامه مى كنم به آن عمل شود .
در
اين موقع كه كشور اسلامى ايران در معرض تهاجم دژخيمان صدامى قرار دارد بر هر
مسلمان آگاه است كه تا آنجا كه مى تواند در رفع اين مشكل بزرگ و اين تجاوز
آشكار بكوشد تا بايارى حضرت حق وطن عزيزمان از زير چكمه هاى نابكاران رها
شود و اين بنده كوچك كه خود را مسلمان و فرزند ايران مى دانم برآن شدم تا
وظيفه خود را تا آنجا كه مى توانم نسبت به انقلاب اسلامى و ايران عزيز
انجام دهم و در همان شب كه عازم جبهه بودم خواب ديدم كه محله مان پر از
آشوب بود و گروههايى بودند كه مسلح بودند و محل را به آشوب كشيده بودند و
از سوى ديگر من هم سلاح داشتم و تنها كسى بودم كه اسلحه مجاز داشتم
بنابراين گذاشتم كه محل را از آشوب نجات دهم و استاد احمد صادق هم در همان
عالم خواب به من گفت فقط تو مى توانى بيدك را نجات دهى . وقتى از خواب بلند
شدم در عزم خود راسخ تر شدم (براى جبهه ) ولى من كسى نيستم كه بتوانم
خدمتى بكنم . شايد خون من بتواند براى اسلام و وطن در مقابل كفر سدى ايجاد
كند تا از هجوم بيگانگان محفوظ بمانند .
چون
وقت ندارم زياد مزاحم نمى شوم به همه مردم سلام مى رسانم و اميدوارم پيروز و
موفق باشند به پدر ، مادر ، برادران و خواهرانم سلام فراوان مى رسانم .
هم اكنون عازم ماموريت هستم و چون نمى دانم برمى گردم يا نه ، خواهشمندم به
اين وصيت عمل شود :
اگر كشته شدم و جنازه ام
بدست آمد پهلوى قبر عمو حسين به خاكم بسپاريد و اگر بدنم پيدا نشد بدانيد
كه در قلب همه مظلومين تاريخ جاى دارم . با التماس از شما ، پدر ، مادر ،
برادرها و خواهرانم و ديگر اقوام و دوستان مى خواهم برمن زياد گريه نكنيد
ناله و ضجه مطلقا نكنيد و از برادرهايم تقاضا مى كنم مادرم را به زيارت
ائمه پاك ببرند تا شايد اين مادر زحمتكش هم فراموش كند .