نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 41 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: همه چشم انتظار بقیه نیروهای گردان بودیم و با هر قدمی که بر میداشتیم بر نگرانی و اضطراب مان افزوده می شد، به میانه های روستا رسیده و خبری از یاران نشد، بیشتر نگران و هراسان شده و از ادامه مسیر منصرف و همانجا در شکاف درها هر کدام جان پناهی یافته و بی صبرانه منتظر رسیدن بقیه گردان شدیم .
کد خبر: ۴۸۲۴۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۳
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 40 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: بالای سرش جمع شده و هرکدام از طرفی صداش زده و تکانش دادیم، هیچ واکنشی نشان نداده و بیشتر نگران شده و شروع به وارسی هیکل بلندش کردیم تا شاید زخم و جراحتی در بدنش پیدا کنیم اما هرچه گشتیم، هیچی پیدا نشد ! نه خونی !؟ نه زخمی !؟ نه آخی !؟.
کد خبر: ۴۸۲۴۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۲
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 39 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: با شتاب از روی پل عبور کرده و وارد نخلستان آن سوی رودخانه معروف به نعل اسبی یا کسیهای شدیم، هنوز چند قدمی در داخل نخلستان راه نرفته بودیم که ناگهان آتشباری دشمن آغاز و از زمین و هوا آتش بر سرمان ریخته شد. آتشباران به قدری پرحجم و گسترده شد که ادامه راه دیگر امکانپذیر نشد.
کد خبر: ۴۸۲۴۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 38 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: با بازگشت تویوتاها از لب آب، سریع فرمان حرکت صادر و همه بر پشت تویوتاهای سقفدار و بیسقف سوار و با تکیبر و صلوات روانه میدان درگیری شدیم، منطقه بسیار شلوغ و پر از جنب و جوش بود و هیچ شباهتی به منطقه خلوت و خالی از نیرو و تجهیزات روزهای اول ورودمان نداشت.
کد خبر: ۴۸۲۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۰
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 37 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: «نمیدانم دیدن آن دلاوران عاشق پیشه، چه بلایی بر سر دلم آورد که در یک لحظه تمام وجودم پر از عشق شد و با پشت پا زدن به نصیحت و اندرزهای عقل عافیت اندیش، تصمیم به ماندن گرفته و برای برداشتن سلاح و تجهیزاتم به سمت دوستان زنجانی برگشتم.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 36 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «سحرگاه خوش نسیم جنوب بود و دیدن چهره معصوم و دوست داشتنی سردار باکری آن هم در آنجا و آن لحظات خستگی و ناتوانی، چنان تحفه ارزشمند و روحیه بخشی بود که رزمندگان با شنیدن خبر، آن چنان سرشوق آمدند که بلافاصله گروه گروه در جلوی سنگر فرماندهی اجتماع کرده و با شور و هیجان فراوان چشم انتظار دیدن چهره زیبای فرمانده دل ها ، سردار مهدی باکری شدند .»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۰
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 35 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: «صدای دستورات فرماندهان ارتشی و حرکت و جابجایی نیروها، سکوت و آرامش کانال را برهم زده و بچه ها یک به یک بیدار و با تحویل سنگر به مدافعان جدید به سمت جاده خاکی حرکت کردند.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 34 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گیج و منگ گفتم : چیه احد جان ؟ حتماً بازم خبر ماندن مان در خط را آوردی ! برادر اسکندری خنده دلربایی کرده و گفت : خیر عباس جان ! این بار خبر تحویل خط را آوردم، بلند شو و زودتر آماده شو که گردان های جایگزین در راه هستند، با شنیدن خبر آن چنان خوشحال شدم که انگار واقعاً از قفس آزاد شده و یک بار سنگین از دوشم برداشته شد.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۸
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 33 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: «مات و مبهوت میدان نبرد بودم و داشتم به حوادث چند روز گذشته فکر میکردم که یکدفعه متوجه رزمنده مجروحی در وسط میدان شدم که با بلندکردن دست، استمداد کمک میکرد. از آن فاصله دور، تشخیص دادن دوست و دشمن بودنش اصلا امکانپذیر نبود.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 32 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « خدای قادر و توانا، آن چنان خوف عظیمی به قلوب شیطانی و بی ایمان کافران انداخته بود که دشمن بزدل و زبون با آن همه نیرو و تجهیزات و تسلیحات جدید و فوق مدرن چنان از دهها رزمنده خسته و بی رمق می ترسید و اصلاً جرات نزدیک شدن به خط را نداشت.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 30خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گرد و خاک فراوان موجب ایجاد هاله ای تیره و تار در داخل سنگرها شده و همین امر هم خوشبختانه موجب عدم ديد کافی تانکها و نیروهای عراقی شده بود، بهترین زمان برای شکار تانکهای پیشرو بود، همه رزمندگان یکدفعه با فريادهای بلند الله اکبر و ياحسين (ع ) بپاخاسته و از لبه خاکریز شروع به تيراندازی و شلیک موشک سمت تانکها کردیم.»
کد خبر: ۴۸۰۸۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵
نوید شاهد زنجان - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 29خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «همرزم اصفهانی آب کمپوت را تا آخرين قطره سر کشيد و با صمیمیت خاصی روبوسی کرد و با خداحافظی راهی سمت پل بتونی شد و طولی هم نکشید که صدای سوت خمپارهای آمد و زمین و زمان تیره و تار شد و بارانی از ترکش و گوشت و خون، داخل سنگر ریخت و بوی گوشت سوخته فضای کانال را برداشت.»
کد خبر: ۴۸۰۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 28خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « زمانی که تانک دشمن را رزمندگان به موقع زدند شالوده قشون از هم پاشیده و تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی گروه گروه شروع به فرار از ميدان نبرد کردند و باردیگر عنایات رب کریم به امداد سالکان کوی پیرجماران آمد و با اتفاقی بسیار کوچک لشگری با آن هیبت و عظمت را مجبور به عقب نشینی کرد.»
کد خبر: ۴۸۰۸۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۲
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 26خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: «چند قدمی با پُل فاصله داشتم که یکدفعه ديدم سردار رسول وزيری فرمانده دلاور گردان و تعدادی از رزمندگان ضمن تيراندازی به سمت حوضچهها، در حال نزدیک شدن به انتهای کانال هستند، به قدری خوشحال شدم که انگار دنیا را به من دادند، نفسی راحت کشیده و شاد و خندان به استقبال شان رفتم.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت بیستوپنجم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «کم کم داشت موشک ها و نارنجک ها به آخر می رسید و نگرانی و دلشوره هم بر وجودم مستولی می شد، ترس از تنهایی و وحشت از نفوذ کماندوها به داخل کانال و غافلگیری نیروهای گردان داشت همچون پتکی سنگین بر روح و روانم فرود می آمد.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 24خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «چند دقیقهای گذشت و نه خبری از سردار زلفخانی شد و نه از نیرویهای کمکی، چند موشکی که با خود داشتم برای دور نگاه داشتن کماندوها شلیک کرده و دیگر موشکی برایم باقی نماند، نگران شده و برای اطلاع یافتن از اوضاع و آوردن موشک به این طرف پل آمدم که خبر شهادت سردار زلفخانی را از بچهها شنیدم.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۸
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 23خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «با رسیدن قشون دشمن به تیررس، فرمان آتش صادر و دوباره نبرد غیرت و فولاد آغاز شد و رزمندگان دلاور از هر سمت و سوی خاکریز شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند.»
کد خبر: ۴۸۰۸۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در بیستویکمین قسمت از خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «داخل حوضچه ها هم شلوغ بود و تعداد زیادی کماندو در داخل حوضچه پنجم اجتماع کرده بودند، فکر می کردم که طبق روال تک های قبلی، قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و فقط تانکهای تی ۷۲ به خط خواهند زد اما با تعجب دیدم که اینبار تاکتیک عراقیها کاملاً تغییر کرد.»
کد خبر: ۴۸۰۵۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 20 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «بمباران خط بطور مستمر ادامه یافته و هواپيماهای عراقی پی در پی رفته و برگشتن و طول کانال را با شليک راکت و ريختن بمب و رگبار مسلسل زیر آتش گرفتند تا اینکه بعد از مدتی سروکله چند فروند هواپيمای پی سی هفت ( قارقارک ) درآسمان پيدا شد و هواپیماهای شکاری و بمب افکن فضای منطقه را ترک و بقیه کار را به هواپیماهای تازه وارد سپردند .»
کد خبر: ۴۸۰۵۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۰
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت نوزدهم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر میگوید: «اکثریت رزمندگان به دلیل خستگی و بی خوابی شدید، به صورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و خوابیده بودند، اما با این وجود چند نفر از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بي خوابی که از سرتاپای وجودشان میبارید، همچنان بيدار بودند.»
کد خبر: ۴۸۰۵۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۰