شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۲۷
شهید علی اکبر زينلي پور دهم مرداد 1346، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش حسن و مادرش زهرا نام داشت. تا چهارم ابتدايي درس خواند. كارگر كارخانه بافندگي بود. سال 1364 ازدواج كرد. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. هجدهم شهريور 1366، با سمت مسئول تسليحات گروهان در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش قرار دارد.
نویدشاهد یزد

جهاد،راه سعادت و نیک بختی است

زندگي نامه :

در دهمين روز از مرداد سال 1346 در خانواده مذهبی و مستضعف فرزندی دیده به جهان گشود که نام او را علی اکبر گذاشتند ، او چهارمین فرزند خانواده بود در شش سالگی برای فراگیری قرآن او را نزد پیر زنی در نزديكي منزل پدري بردند و طولی نکشید که قرآن را فراگرفت . در هفت سالگی مشغول به تحصیل شد و دوران دبستان را در مدرسه ناصر به پایان رساند و بعد از دوره ی دبستان به دلیل اینکه خانواده وی وضعیِت مالی مناسبی نداشتند، ناگزیر ترک تحصیل کرد و به کار مشغول شد . علی اکبر به گونه ای تربیت شده بود كه وقتی پدرش به او گفت : باید به کار بنّایی مشغولشوی هیچ گونه مخالفتی نکرد و با سن کمی که داشت به کار بنّایی پرداخت و مدّت زمانی به کار بنّایی مشغول بود تا این که در کارخانه هراتی (درخشان) استخدام شد ، از آن به بعد به مدّت چندسالی در آن کارخانه مشغول بود تا این که انقلاب به وقوع پیوست و علی اکبر که کاملاً به انقلاب و اسلام و ارزش های دینی پای بند بود از همان اوایل وارد بسیج شد. با شرکت در دوره های مختلف آموزشی بسیج توانست در سال 1363 برای اوّلین بار به جبهه اعزام شود ،هرچندکه پدر و مادر با اعزام او به جبهه مخالف بودند ولی او توانست پدر و مادر را راضی کند. علی اکبر در جبهه در واحد موتوری مشغول فعالیّت شد. پس از چند ماه حضور در جبهه به مرخصی آمد و بعد از ده روز دوباره به همراه جانباز عزیز حسینی پور به منطقه ی جنگی برگشت این بار تک تیرانداز بود ، علي اكبر در هر دو مرحله ای كه به جبهه اعزام شده بود مجروح گشت ( در مرحله اول هنگامی که سوار ماشین بود ، خمپاره اي به جلوي ماشين اصابت كرد سر شهید به ستون ماشین برخورد كرد و مجروح شد و در مرحله دوم بر اثر اصابت تركش خمپاره به پا مجروح شده بود .) وقتی برای سوّمین بار علی اکبر به جبهه اعزام شد یک سرباز بود که به منطقه رفت. این آخرین دفعه ای بود که  به جبهه می رفت هنوز سه ماه از حضور او در جبهه نگذشته بود که در تاریخ 18/6/1366 در منطقه فاو  فاطمیه براثر برخورد ترکش به سر شربت شهادت را نوشید .

جهاد،راه سعادت و نیک بختی است
وصيت نامه :

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان وبا سلام برامام امّت و امّت امام و با سلام بر پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم وخانواده عزیزم که به حق ، حق بسیاری بر من دارند .
من وصیّت نامه ام را می نویسم برای همه چرا که همه بدانند از سال 1359 که وارد میدان نبرد نور علیه ظلمت شدم و هر لحظه که از این روزها می گذشت و هر بار که در خط مقدّم حاضر می شدم بارها می شد که مرگ شیرین به سراغم می آمد و از آنجا که تقدیر نبود ، شهادت نصیب من نمی شد وحالا این بار هم نمی دانم چه خواهد شد آیا سعادت دنیوی و بهرحال که برای من سعادت در شهادت است .راستی یک چیز را هم بنویسم جبهه جایی نیست که نصیب هرکسی شود ، جبهه مکانی مقدس است که انسان گاهی که دعا می کند چنان زود دعایش مستجاب می شود که خود ایشان به حیرت می افتد .
شهادت را دوست دارم چرا که عاشقم ، عاشق عشق الهی ام ، ای حسین شهادت را دوست دارم چرا که نفرت دارم از مرگ در بستر . حال موقع در بستر خوابیدن نیست حال وقت آن است که از خون خود سیل جاری سازم و حمد وسپاس می کنم خدای متعال را که توفیقش را شامل حالمان کرد وما را از جهل وظلمت وگمراهی نجات داد وسپاس می کنم خدای سبحان را که رهبرم را عالمی که عقلمان ، زبانمان وقلبمان از وصف ایشان عاجز است . برادران چه سعادتی بالاتر ازاین می توانستم داشته باشم که از ظلمت محض بیرون آمده وبه سوی لقاء الهی پیش برویم ، توصیه ام این است که این نعمت الهی (رهبر) را ارج نهاده وقدری عمیق تر به مسئله بنگرید وبیشتر تحمّل کرده واندیشه کنید که ماچه بودیم والان چه هستیم .
خداوندا چه توفیقی بود که زمان را دوباره به تکرار آوردی وحسین زمانی عطا کردی وپیروانش را هم که علیه یزیدیان بشورند وبا آنان ستیز کنند وهمچون حسین(ع) در کربلای خوزستان با لب های عطشان و با شعار « لاحَولَ وَلاقوَّه اِلا بِالله » به دشمن زبون هجوم آورده وآنان را از پای در آورده و خود نیز به شهادت رسیدند.
دلم می خواهد بازماندگانم همچنان که میدانند بیشتر تحمّل کنند که ما چرا این راه را می رویم ، این شهداء چرا از همه چیزشان گذشتند واز نشستن روی خاک ها خسته نمی شوند چرا از این جبهه به آن جبهه می روند وچرا و در پی چه چیزی هستند . بدانید که ماکور کورانه حرکت نمی کنیم ، راه برایمان روشن است وراه سعادت و نیک بختی را جهاد می دانیم .
امدادهای الهی یکی پس از دیگری در این جبهه ها دیده می شوند گویی دیگر به اوج خود رسیده واین سرزمین ها و این دل های پاک آماده اند که ان شاالله هر چه زودتر انتظار به سر رسد وچشم ها با دیدن آقا مهدی (عج) روشن شود وبا قیام ایشان کربلای حسین(ع) انجام پذیرد ، برای اینکه ما هدف داریم وهدفمان پیاده شدن مکتب انسان ساز اسلام وآرمان ما دفاع از مستضعفین است ، ما می خواهیم که دین محمّد(ص) پایدار باشد وقرآن در سرتاسرجهان حکم فرما شود . پس شما ای بازماندگان بکوشید که در این پیروزی سهم بیشتری داشته باشید تا در مقابل خدای متعال رو سفید باشید .

پدر ومادر ،ای مهربانان :

خدا شاهد است که شما در حقّ من خیلی زحمت کشیده اید و من هم خیلی اذیتتان کرده ام که نمی توانم از عهده زحمات و الطاف شما برآیم و امیدوارم خدای بزرگ عوض شما را در آخرت بدهد . از شما می خواهم که بنده را عفو نمایید .من از همه شماها راضی هستم و مرا ببخشید که شماها را ناراحت کرده ام در طول زندگیم و امیدوارم که مرا از دعای خیرتان بی نصیب نگردانید و برایم دعای خیر کنید و از اینکه من نیستم هرگز ناراحت نباشید. من مطمئنم که اگر شما می توانستید و می دانستید که من چرا رفتم شما ها هم می آمدید به هر حال من هیچ راضی نیستم در نبود من ناراحت شوید هروقت خواستید گریه کنید بر نبودن امام حسین (ع) و بر مظلومیت اهل بیتش گریه کنید .

همسر عزیزم:
  برای تو چه بنویسم و چه پیامی بدهم اول آنکه مرا ببخشی اگر از آن موقعی که با من زندگی را آغاز کردی سختی دیدی ، بهر حال زندگی یک پاسدار مسلمان این است و یک پاسدار مسلمان با ایمانی که دارد زندگی می کند و من خوشحالم که سعی بر فاطمه گونه بودن داشتی و داری . من امیدوارم که همیشه در زندگی بعنوان یک زن مسلمان جامعه اسلامی راه حضرت زینب (س) را ادامه دهی که سعادت زن راه حضرت زینب (س) را ادامه دادن است.
همسر مهربانم  تو خود میدانی که چون امامم راه را برایم روشن کرده بودند و تکلیف کرده بودند که به جبهه ها هجوم بیاورم و همچنین مردن در رختخواب را برایمان ننگ دانسته بودند و من هم چون پیرو ایشان بودم از همه لذتهای مادی و دنیوی گذشتم و به ندای ایشان لبیک گفتم و از تو دوری گزیدم اما خداوند متعال تو را امتحان خواهد کرد ، همچنانکه در امتحان بسر میبری مواظب باش صبر داشته باشی ، امیدوارم که زندگی برایت به خوشی بگذرد و اگر وظیفه ات را درست شناخته و انجام دهی حتما چنین خواهد بود . امیدوارم که خداوند متعال از تو راضی باشد هشدار میدهم که جداً مواظب باشی همچون حضرت زینب (س) صبر داشته باشی ، ببین زینب (س) چه کرد تو هم پیرو ایشان باش و جداً میخواهم که مرا ببخشی هر چه بوده بلاخره گذشت و امیدوارم که مرا ببخشی و مرا حلال کنی .  
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده