سلام با تقدیم صمیمانه ترین درودها و گرمترین سلام ها. امیدوارم که حالتان خوب بوده باشد و زندگی را به خوشی و خرمی بگذرانید من هم خوبم و تنها ناراحتی که مرا بسیار اذیت می کند و رنج میدهد دوری از شما عزیزان است.

نوید شاهد گلستان؛ شهید مجتبی غلامی در شهر علی آباد کتول پا به عرصه گیتی گذاشت تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و او جوانی وارسته و فرزند انقلاب و دلواپس دین و آئین خود بود با رسیدن به سن مشمولیت داوطلبانه به نظام وظیفه خود را معرفی نمود و در 19 دی 1360 عازم خدمت مقدس سربازی و دوران آموزشی را در کرمان که پس از طی مراحل آموزش به درجه گروهبان سومی نائل گشت و او به همراه چند تن از دوستان عازم مناطق جنگی شد و با شرکت در چند عملیات و مجروحیت سرانجام در عملیات رمضان در تاریخ هشتم مرداد 1361 در منطقه کوشک(حسینیه) بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن بعثی به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت بود رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای امامزاده الازمن به خاک سپرده شد. و نامش مستدام باد.

سلام آقاجان

سلام با تقدیم صمیمانه ترین درودها و گرمترین سلام ها. امیدوارم که حالتان خوب بوده باشد و زندگی را به خوشی و خرمی بگذرانید من هم خوبم و تنها ناراحتی که مرا بسیار اذیت می کند و رنج میدهد دوری از شما عزیزان است. امروز که این نامه را می نویسم روز 25 تیر می باشد و فعلاً از منطقه شلمچه به شهرکی در نزدیکی خرمشهر آمده ایم که در واقع در اوایل شهر خرمشهر می باشد و این جا موقتی هستیم تا بعد ببینم آیا حسن آمده یا نه و شما را از حال خودم خبردار کنم.

با اینکه مطلب جدیدی ندارم فقط برای اینکه مطمئن باشید که صحیحی و سالم هستم این نامه ها را می نویسم و با خود می گویم نکنه اینقدر تند تند نامه میدهم دیگه نامه هایم برایتان بی مزه باشد. ولی باز می گویم نه این طور نیست و شما خوشحال خواهید شد.

راستی پیروزیهای جدیدی را که نیروهای دلاور ایرانی بدست آوردند را به همگیتان تبریک عرض می گویم. آقا جان اگر میشود برایم بنویسید که حسن تاچه تاریخی در ایران می ماند تا من بدانم آیا می توانم او را ببینم یا نه. آقا جان اینجا هوا خیلی گرم است و دلم میخواهد زودتر به مرخصی بیایم و بازم بتوانیم همگی دور هم گرد آئیم و زندگی شیرین گذشته را از نو زنده کنیم. حسن در نامه اش نوشته اینک برای من صدق می کند منظورم این شعر است:

یوسف گم کشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبه اخزان شود روزی گلستان غم مخور

در خاتمه آقا جان به همگی سلام برسان.روزتون بخیر.مجتبی بیست و پنجم تیر 1361

سلام خواهر عزیزم

سلام؛ قبل از هر چیز فکر نکن این کتاب ارزنده را که پس از قرآن پر ارزشترین کتاب است فقط برای عید و گذاشتن آن بروی طاقچه خانه برای زیبایی بهت هدیه کردم؟ نه. بلکه چون لزوم آن را دیدم که واقعاً هم تو و هم حسین گرامی به آن نیازمندید بهتان هدیه کردم.

بالاخره، امیدوارم با این تغییر فصل فکرهای هر دوتان عوض شده باشد و حتماً روی این کتاب تجزیه و تحلیل کنید و نگذارید مثل سالهای قبل فقط جهیزه دخترانمان باشد.

خواهرام؛ اکنون که با یک حرکت و انقلاب بزرگ اسلامی ملت ما توانستیم مظاهر شرک و بت پرستی را از اندیشه های مردم پاک کنیم.

امیدوارم رسالت پیام زینب گرامی را تو هم برد و شهایت بگیری، این وظیفه تو و هر فرد مسلمان است. اینک شهیدان بار رسالتشان را به پایان رساندند و این ما هستیم که رسالت پیام خون آن ها را داریم.

خلاصه، در این بهار آزادی که جای شهداء خالیست، امیدوارم سال نو را همراه با یاد شهیدان به خوبی بگذرانید و از هدفت که نجات مستضعفین است دور نمانی و رسالتت که پیام است فراموش نکنی.

برادرت؛ مجتبی / یکم فروردین 1358

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره  هنری، اسناد و انتشارات

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده