در راستای فعالیتهای حوزه مجازی
نرم افزار چند رسانه‌ای شهید خلبان «حبیب الله نمازیان» حاوی 152 برگ سند، 99 قطعه عکس و 213 دقیقه فیلم و همچنین زندگینامه و خاطرات روزانه این شهید بزرگوار است.

به گزارش نوید شاهد از کرمان، در راستای فعالیتهای حوزه مجازی، نرم افزار چند رسانه ای شهید خلبان حبیب الله نمازیان تولید و تکثیر شد. این نرم افزار حاوی 152 برگ سند، 99 قطعه عکس و 213 دقیقه فیلم و همچنین زندگینامه و خاطرات روزانه این شهید بزرگوار می‌باشد. به همین منظور مروری هم بر زندگینامه این شهید بزرگوار می‌کنیم.

 

نرم افزار چند رسانه‌ای شهید خلبان «حبیب الله نمازیان» منتشر شد

زندگینامه:
امير سرتيپ شهيد خلبان حبيب الله نمازيان اول خرداد سال يك هزار و سيصد و چهل و سه هجري شمسي در خانواده اي مومن و مذهبي در يكي از محلات قديمي كرمان (جاني آباد- شهيد رجايي فعلي)ديده به جهان گشود. حبيب الله دوران كودكي را در دامان پر مهر و محبت مادري مومنه و پدري با ايمان و خادم ابا عبدالله الحسين رشد و نمو کرد. والدين چه با مصمي نام حبيب الله را بروي نهادند. يعني مهمان خدا. والدين از همان دوران كودكي سعي و تلاش فراوان نمودند كه حبيب را با شعائر و احكام اسلامي در حد توان فكر و عقلي اش آشنا نمايند و با عنايت به اينكه پدر، خادم آقا امام حسين (ع)بودند، حبيب را با خود به مسجد مي بردند و ايشان نيز همراه پدر در نمازهاي يوميه به جماعت شركت مي نمود.

از همان كودكي علاقه و عشق واقعي به مسجد و قرآن و دوستي اهل بيت پيامبر سلام الله عليهم در قلب و روح و جسم وي عجين شد تا اينكه به سن واجب التعليم رسيد. پدر نام وي را در دبستان سعدي ثبت نام نمود و دوران ابتدايي را با نمرات ممتاز سپري نمودند و جهت ادامه تحصيل در مدرسه راهنمايي نمونه شهاب مشغول به تحصيل شدند. حبيب عليرغم اينكه به سن تكليف نرسيده بود وليكن در نماز جماعت و جلسات قرآن مسجد محل شركت مي نمودند و مورد اعتماد و امين نمازگزاران و روحاني مسجد بودند و اين ايمان و اعتماد قلبي به حبيب موجب شد كه انقلابيون در زمان طاغوت جهت جا به جا كردن رساله حضرت امام و توزيع بين انقلابيون از وجود او استفاده مي نمودند .

ايشان از همان دوران كودكي از نظر درسي و اخلاقي و رفتاري زبانزد فاميل و اقوام و آشنايان بودند و از نظر مقيد بودن به مسائل شرعي معروف و همه او را مي ستودند. در مدرسه نيز چه در مقطع ابتدايي و چه راهنمايي و دبيرستان معلمان ايشان را بعنوان الگو و سرمشق براي ساير دانش آموزان معرفي مي نمودند. در دوره ي راهنمايي نيز از نظر تحصيلي جزو دانش آموزان ممتاز مدرسه شان بودند. تا اينكه وارد مرحله دبيرستان شدند و در دبيرستان شاهپور سابق (شريعتي فعلي) مشغول به تحصيل گرديدند.

مقطع دبيرستان ايشان مصادف با شروع تظاهرات علني بر عليه رژيم منحوس پهلوي بود و ايشان در زمينه به تعطيلي كشاندن دبيرستان شاهپور (شريعتي) همراه با تعداد ديگري از دانش آموزان و معلمان انقلابي نقش بسزايي داشتند و در كليه تظاهرات و راهپيمايي هاي دوران انقلاب شركت مي نمودند و چندين مرتبه نيز از سوي مزدوران رژيم مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.

به محض تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام (ره) در بسيج ثبت نام نمودند و مشغول فراگيري آموزش هاي نظامي و عقيدتي شدند. والدين و ساير افراد خانواده در كليه ابعاد از او راضي بودند و ايشان هيچ گاه باعث آزار و اذيت ديگران نمي شد و از كمك به محرومين و مستضعفين هيچ گاه مضايقه اي نداشتند و هميشه حامي محرومين بودند.

مادر حبيب هميشه از وي بعنوان فرزند صالح نام مي برد. حبيب يكي از بنيانگذاران انجمن اسلامي در دبيرستان شريعتي بودند و يكي از اعضاي فعال بسيج دانش آموزي به شمار مي رفتند. حبيب به اقوام مخصوصاً بزرگترهاي فاميل سركشي مي نمود و براي آنان احترام خاصي قائل بود و به معناي واقعي كلمه صله رحم را بجا مي آوردند و هر جا صحبت از وي مي شد از او بعنوان جواني مومن و مودب و اهل ايمان و تقوا درس و كمالات نام مي بردند و براي همه دوست داشتني بودند.

ايشان به ندرت عصباني مي شدند و اگر احياناً عصباني مي شدند سعي مي كردند كه با سكوت خشم خويش را فرو نشانند. با شروع جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران حبيب كه سال دوم دبيرستان بود و آموزش هاي نظامي را بطور كامل فرا گرفته بود، قصد عزيمت به جبهه را داشت  كه والدين بالاخص مادر به رفتن ايشان با توجه به احساس و عواطف مادري اذن رفتن نمي دادند و ايشان به خاطر احترام و ارادات قلبي خاصي كه به مادرشان داشتند، عليرغم ميل باطني اش فقط به فعاليت در پشت جبهه و امورات فرهنگي رضايت داد. مادرشان نظرش بر اين بود كه زماني كه ديپلم را گرفتي هر جا خواستيد برويد مجاز مي باشيد.

حبيب عشق و علاقه ي عجيبي به خلباني داشت و هميشه شعار مي داد:

  بلند آسمان جايگاه من است                                 بهشت زهرا (س) در انتظار من است

به هرحال ايشان در خرداد ماه 1361 با معدل بالاو جزء دانش آموزان ممتاز دبيرستان شريعتي موفق به اخذ ديپلم رياضي فيزيك شدند و با توجه به اينكه در كنكور سراسري نيز در رشته ي مهندسي قبول شده بودند به علت عشق و علاقه به كسوت مقدس سربازي و خلباني دانشكده افسري امام علي(ع) را بر رفتن به دانشگاه هاي دولتي ترجيح دادند. در آزمون ورودي دانشكده افسري امام علي (ع) شركت نمودند و از نظر علمي جزو نفرات برتر ورودي بودند و در معاينات پزشكي و تست مقاومت جسماني نيز از عهده آزمون عملي بر آمدند و در مصاحبه عقيدتي سياسي نيز با عنايت به اينكه اشراف كامل به مسائل سياسي و عقيدتي داشتند سرافرازانه اين آزمون را نيز با موفقيت سپري نمودند و در مهر ماه سال1361 وارد دانشكده افسري امام علي (ع) شدند و در طول سه سال دانشكده، از نظر علمي و ورزشي و اخلاقي و رفتاري جزء دانشجويان برتر بودند و چون با آگاهي و اعتقاد و اطمينان قلبي كامل لباس اين كسوت را به تن نموده بودند همه ناملايمات و سختي ها را با جان و دل مي خريدند.

در دوران دانشجويي از دانشجويان فعال دانشكده امام علي (ع) بود. در مهر ماه سال 1364 موفق به اخذ مدرك كارشناسي و  درجه ستوان دومي مفتخر گرديد. ناگفته نماند در طول سه سال دانشجويي كه شبانه روزي بود چندين مرتبه به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل عزيمت نمودند و ايشان از هر فرصتي جهت عزيمت به جبهه استفاده مي نمود و در مقاطعي كه دانشكده تعطيل بود ايشان به همراه تعدادي از همرزمان دانشجوي خويش داوطلبانه به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل (جنوب و غرب) مي رفتند.

پس اخذ درجه ستوان دومي جهت طي دوره ي مقدماتي پياده به مركز پياده شيراز اعزام شد و در همان دوره مقدماتي دوره كوهنوردي و رنجر و جنگ در كوهستان و چتربازي را نيز با موفقيت طي نمود و در همان مقطعي كه در حال طي دوره مقدماتي پياده بود جهت خلباني بالگرد انتخاب شد و پس از موفقيت در معاينات پزشكي و آزمون زبان انگليسي و پايان دوره مقدماتي به مركز آموزش خلباني هوانيروز (مركز آموزشي شهيد وطن پور) اصفهان اعزام گرديد.

در سال 1366 كه به مركز آموزش خلباني هوانيروز اعزام شد، آموزش زبان انگليسي پرواز را در همان سال با موفقيت طي نمود. در سال 1367 آموزش تئوري و عملي را با موفقيت پشت سر گذاشت و در طول مدت دوره چندين مرتبه كتباً تقاضاي اعزام به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل را نمود وليكن فرماندهان مقر فرمودند كه در اين مقطع شما بايستي آموزش هاي لازم را فرا گرفته و سپس بعنوان خلبان به ياري رزمندگان اسلام بشتابيد.

پس از اتمام آموزش عمومي خلباني ايشان جهت طي دوره تخصصي خلباني بالگرد جنگي كبرا (209) اعزام و موفق به گذراندن دوره تخصصي خلباني جنگنده بالگرد 209 در سال 1369گرديد.

پس از فارغ التحصيلي از مركز پياده شيراز با دختر دايي خويش ازدواج نمود و پس از اتمام دوره هاي خلباني، پايگاه رزمي مسجد سليمان را كه يكي از محروم ترين پايگاه هاي هوانيروز بود انتخاب و به آنجا عزيمت نمود و در آن پايگاه علاوه بر خلباني، مسئول يگان خدمات پادگاني بود و خدمات شايسته اي را در آن يگان انجام داد.

در سال 1371 به پايگاه هوانيروز كرمان منتقل گرديد و مدتي را بعنوان فرمانده گردان آموزش سربازي مشغول انجام وظيفه بود . پس از مدتي ايشان را به سمت رئيس ركن سوم گردان تك منصوب نمودند. حبيب از زماني كه به كرمان منتقل شد در كليه عمليات هايي كه بر عليه اشرار و قاچاقچيان و سوداگران مرگ در منطقه كرمان و  سيستان و بلوچستان و شرق خراسان انجام گرفته حضور فعال و چشمگيري داشتند و در اين عمليات ها تا سرحد شهادت پيش رفتند.

حبيب در سال 1376جهت طي دوره استاد خلباني بالگرد جنگنده كبرا (209) به مركز آموزش شهيد وطن پور اصفهان اعزام و با رتبه ممتازي فارغ التحصيل شد و با عنايت به اينكه ايشان فردي مومن و معتقد و ولايت مدار بود،جذب سازمان حفاظت اطلاعات ارتش شد و به سمت فرماندهي حفاظت اطلاعات پايگاه شهيد وطن پور اصفهان منصوب گرديد.  ايشان در دوران خدمت واقعاً انسان متعهدي بودند و از وجدان كاري و انضباط بسيار بالايي برخوردار بودند. در هر كاري مهمترين مسئله برايش رضايت خداوند بود و عشق و ايمان به ولايت مطلقه فقيه در كارهايش آشكار بود. در صحبت ها و رفتارهايش هيچ گاه از سخنان لغو و بيهوده استفاده نمي كرد و هيچ گاه غيبت نمي كرد و اگر بين او و كسي كوچكترين كدورتي پيش مي آمد خيلي سريع بطور منطقي آن كدورت را برطرف مي كرد و هيچ گاه كينه اي از كسي به دل نمي گرفت. رفتارش بسيار دوستانه بود و در كارها اهل مشورت و انضباط كاري اش بسيار مشهور بود. از سخن چيني و غيبت و تهمت شديداً پرهيز مي كرد و به كسي اجازه غيبت و سخن چيني و تهمت زدن به برادر و يا خواهر مومن و مسلمان را نمي داد. جاذبه عجيبي داشت خيلي زود با بچه ها ارتباط برقرار مي كرد و با آنها دوست مي شد.

در سال 1366 صاحب پسري بنام احسان شد.  در سال 1368 در مسجد سليمان خداوند دختري به وي اعطا كرد كه نام محدثه را بروي نهاد. شهيد فرزندانش را خيلي دوست داشتند و به ادب و تربيت آنها خيلي اهميت مي دادند و ازهمان عنفوان كودكي به آنها قرآن را آموزش مي داد و آنها را با نماز آشنا مي نمود و احسان هنوز مدرسه نمي رفت كه قرآن را با صوتي دلنشين قرائت مي نمود.ارادت خاصي به مادرش داشت و مي فرمود:بهشت زير پاي مادران است. ايشان كم حرف مي زد واز پر حرفي جداً پرهيز مي كرد. اما جايي كه لازم مي دانست سخن گفتن لازم است دريغ نمي ورزيد. در برابر والدين خويش بسيار خاضع و خاشع بود.

حبيب عاشق شهادت بود و هميشه غبطه شهدا را مي خورد و برنامه تلويزيوني روايت فتح را با يك حالت خاصي همراه با گريه تماشا مي كرد . براي قرآن و جلسات قرآن اهميت زيادي قائل بود. ايشان اقدام به تشكيل جلسه انس با قرآن به اتفاق تعدادي از هم دوره هايش در خانه هاي سازماني پايگاه هوانيروز كرمان به صورت هفتگي و دوره اي نمود و در زمينه تشكيل شدن به موقع جلسه بسيار مقيد بودند. حتي در يكي از شبهاي سرد زمستان همان اوايلي كه تشكيل جلسه هفتگي صورت گرفته بود به اتفاق خانواده اش در شهر كرمان و در منزل والدين بسر مي برد، با وجود برفي كه مي باريد و سوز و سرماي شديدي كه  مي آمد، اما حبيب با موتور سيكلت به شهرك آمد و پس از برگزاري جلسه مجدداً به منزل والدين برگشت. ايشان معتقد بودند، در سرما يا گرما،بايد جلسه تشكيل و استمرار داشته باشد و شرايط جوي نبايد منجر به تعطيلي جلسه انس با قرآن گردد و واقعاً پشتكار زيادي در اين خصوص داشتند و براي ترجمه و تفسير قرآن اهميت ويژه اي قائل بودند و جزء برنامه روزمره شان ،  آياتي از قرآن را به همراه با ترجمه مي خواند و هنوز اين جلسه در شهرك هوانيروز كرمان استمرار دارد و به ساير پايگاه هاي هوانيروز نيز تسري پيدا كرده و اين جلسات انس با قرآن برگزار مي شود.

يكي از اقدامات موثر و به ياد ماندني اين شهيد والا مقام تاسيس صندوق قرض الحسنه با همكاري تعدادي از همرزمانش بود كه به كساني كه مشكلات مادي داشتند  از صندوق به صورت وام  پرداخت مي نمود ، هر ماهه هر كدام از اعضاي صندوق مبلغي را به حساب صندوق واريز مي نمودند و در گره گشايي مشكلات مادي دوستان اين صندوق نقش به سزايي داشت . اين مهم باعث شد كه ساير يگانهاي پايگاه هوانيروز كرمان، به تأسي از آنها صندوق قرض الحسنه تاسيس و ماهيانه به افراد نيازمند واجد شرايط وام مي دهند.

با توجه به شبيخون فرهنگي استكبار جهاني ،ايشان براي مسائل فرهنگي اهميت خاصي  قائل بودند. جهت بالا بردن سطح بينش فرهنگي كاركنان تحت امرش بالاخص سربازان، اوقات زيادي را به اين امر مهم اختصاص مي دادند و در جلسات سخنراني نيز به امور فرهنگي طبق برنامه زمانبندي مي پرداختند و هميشه در جلسات انس با قرآن از تفسير قرآن غافل نبودند و جهت ارتقاء بينش كاركنان مبادرت به احداث نمايشگاه و جلسات سخنراني براي آگاه سازي كاركنان و خانواده هايشان انجام مي دادند. در موقع تحويل سال ،هميشه اول به گلزار شهداء مي رفتند و به قرائت فاتحه و خواندن قرآن مي پرداخت، سپس به ديدار فاميل و بستگان مي رفتند و در ديدار عيد نيز اول به ديدار فاميل هايي كه فرزندانشان در دفاع مقدس به شهادت رسيده بودند مي رفتند و ضمن احترام از آنها دلجويي به عمل مي آوردند و ياد شهداء و خانواده معظم شهداء را هميشه پاس مي داشتند. اين شهيد والامقام از تظاهر و ريا و خودنمايي شديداً پرهيز مي نمودند و با اعمال و رفتار خويش به ديگران درس مي آموختند و هميشه مرد عمل بودند. در موقعي كه از اصفهان به كرمان جهت ديدن والدين و ساير اقوام مي آمدند در اين سفر هر چند كوتاه حتماً خدمت فاميل هايي كه فرزندانشان شهيد شده بودند مي رسيد و عرض ادب و ارادت مي نمودند و يكي از ديدارهاي حتمي او، رفتن به گلزار شهداء شهر كرمان بود.

ايشان در آخرين ديدارش تقريباً چهل روز قبل از شهادتش به كرمان آمده بود. يكي از اقوام ايشان را در گلزار شهداء ديده بود كه با يك حالت خاصي بر مزار شهداء فاتحه مي خواند و نمي دانم دفعه آخر با شهداء چه راز و نيازي كرد و چه گفت. سرانجام اين امير شهيد خلبان در اول خرداد ماه 1378 در يكي از رزمايش هاي ارتش جمهوري اسلامي ايران كه به مناسبت سالروز آزادي خرمشهر در منطقه عمومي دارنگون شيراز در حال برگزاري بود شركت نمودند و در حين مانور در اثر سانحه هوايي بالگرد جنگنده 209 (كبرا) به اتفاق كمك خلبانش شهيد علي اكبر اسماعيل زاده به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و روحش به ملكوت اعلي پرواز نمود. پس از شهادت اين امير وارسته، در شيراز مردم قدر شناس تشيع جنازه با شكوهي نمودند و سپس پيكر پاكش به اصفهان (محل خدمت) انتقال و در آنجا توسط مردم شهيد پرور اصفهان و نيروهاي نظامي و انتظامي و جان بركفان هوانيروز مستقر در اصفهان تشيع و سپس با يك فروند بالگرد پيكر مطهرش به زادگاهش كرمان منتقل و از پايگاه هوانيروز كرمان تا گلزار شهداء طي مراسم با شكوهي توسط مردم انقلابي و شهيد پرور كرمان و نيروهاي مسلح مستقر در استان كرمان تشييع و در تاريخ چهاردهم خرداد ماه سال 1378 در گلزار شهداي شهر كرمان در جوار ساير همرزمانش به خاك سپرده شد.

روحش شاد ، يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده