خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «مهردل میرزایی» میگوید: «شهید مرد خیلی بزرگی بود. امنیت منطقه را حفظ میکرد. به دلیل درگیری که در یک طایفه پیش آمده بود برای انتقام شهید را به شهادت رساندند.»
کد خبر: ۵۶۳۹۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸
روایت همرزم شهید «حسین رضایی»؛
پاسدار «همت علی گنجی» در بیان خاطرات شهید «حسین رضایی» می گوید: حسین چندین بار در «قرعه کشی شهادت» برنده شد و ما هر بار بازنده بودیم.
کد خبر: ۵۶۳۹۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸
خاطرات شهید «مراد ابدالی» به نقل از برادرزاده شهید؛
شهید «مراد ابدالی» در برخورد با دیگران دارای تواضع و بزرگ منشی بود و اگر بحثی پیش میآمد، از طرف مقابل عذرخواهی میکرد. با همین تواضع به دیگران درس اخلاق میداد.
کد خبر: ۵۶۳۹۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۷
جانباز «مهدی بهروز»:
«خمپاره در نزدیکم اصابت کرد یکدفعه متوجه شدم دستم قطع شده و برای خودم نیست، بعد از لحظهای فهمیدم که همه اعضای بدنم ترکش خورده ابتدا با آمبولانس به بیمارستان اهواز و سپس به بیمارستان اصفهان رفتم ...» آنچه میخوانید بخشی از ناگفتههای جانباز «مهدی بهروز» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۳۸۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۱
قسمت دوم خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»
همرزمان شهید نقل میکنند: «گفت: بچهها! چند تا وصیت دارم، خواهش میکنم خوب گوش کنین. وقتی همه ساکت شدند، ادامه داد: اگه شهید شدم من رو توی آمبولانس نگذارین، چون آمبولانس من رو میگیره و حالم بد میشه. در ضمن اگه شهید شدم من رو با آب سرد نشویید که سرما میخورم.»
کد خبر: ۵۶۳۸۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۵
خاطرات شفاهی جانبازان
«علی ناصری» از جانبازان ۷۰ درصد دفاع مقدس استان ایلام است که در عملیات والفجر ۵ سال ۱۳۶۵ در جبهه چنگوله به درجه رفیع جانبازی نایل آمد. وی میگوید وقتی مجروح شدم مدت سه هفته خانواده از مجروحیتم بی خبر بودند. از مجروحیتم ناراضی نیستم ما جانباران نماد صبر و استقامت در جامعه هستیم.
کد خبر: ۵۶۳۸۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۵
برشی از کتاب «سه ماه رویایی»
همرزم شهید «کاظم عاملو» نقل میکند: «تسبیحات حضرت زهرا را همیشه و با دقت بعد از نماز میگفت. در نماز جوری غرق میشد که غیر قابل وصف بود. اصلاً عرفانیترین حالاتش را در نماز میشد دید. خیلی جدی با خضوع و خشوع وصف ناشدنی وارد نماز میشد.»
کد خبر: ۵۶۳۸۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۵
خاطره نگاری جانبازان
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با جانباز 70 درصد سرافراز «جلیل حاجی زینلی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند
کد خبر: ۵۶۳۷۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عیسی نبیزاده» میگوید: «شهید یک بار در جبهه شرکت کرد و در این مدتی که در جبهه حضور داشت در منطقه فاو مورد اصابت ترکش قرار میگیرد. شهید در حال انجام ماموریت بود و داشت از خانه بیرون میآمد که یک عده از اشرار مسلح که کمین کرده بودند شهید را به شهادت میرسانند.»
کد خبر: ۵۶۳۷۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۴
خاطرهای از زبان شهید ورمزیاری؛
«زمانیکه صورت خود را خونی کردم تا دشمنان خیال کنند من مرده ام تا بتوانم از پشت سر به سمت آنان نارنجک پرتاب نمایم، نارنجک به سمت خود من آمد اما به لطف خدا منفجر نشد.» آنچه خواندید قسمتی از خاطره شهید ورمزیاری بود که در ادامه تقدیم شما مخاطبان عزیز میگردد.
کد خبر: ۵۶۳۶۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
دلنوشته فرزند شهید «صابر عزیزی»
میخواهم از پدری بنویسم که هر چند وجودش را هرگز حس نکردهام اما حضورش را همیشه در کنارم لمس میکنم، پدری که هرگز دیدارش میسر نشد اما میتوانم چهره نازنینش را مجسم کنم، پدری که محبتش را در دلم احساس میکنم و سلطان رویاهای من است.
کد خبر: ۵۶۳۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
روایتی خواندنی از «حسن سلیمانی» همرزم شهید «حسین عزیزی»
«حسن سلیمانی» میگوید: از فرماندهی پیام رسید که عدهای از برادران رزمنده با نیروهای بعثی درگیر شدهاند، از برادران خواستند داوطلبانه به نبرد با دشمنان بپردازند و یکی از داوطلبین ایشان بود و با چند تن از برادران دیگر به خط مقدم رفتند و این آخرین لحظهای بود که با ایشان بودم.
کد خبر: ۵۶۳۶۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
برگی از خاطرات زندان سیاسی قبل از انقلاب؛
«چند روز بعد منوچهری دوباره مرا خواست و من همان جملات قبلی را تکرار کردم و گفتم که کاری از دست من بر نمیآید. پس از آن بود که من را با پرونده سیاهتر به زندان قصر فرستادند ...» ادامه این خاطره را از زندانی سیاسی قبل انقلاب «سید مرتضی نبوی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۳۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمد موسوی»
همرزم شهید «سید محمد موسوی» نقل میکند: «شبی متوجه میشود که امام عصر(عج) در جلسه فردا شب حضور مییابند؛ مجلس دعا برگزار شد. میگفت: دعای آنشب جلوه دیگری داشت. همچنان منتظر بودم تا آنکه به نام مقدس امام حسن عسکری(ع) رسیدیم.»
کد خبر: ۵۶۳۶۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
برگی از خاطرات شهید «ابراهیم سهیلیراد»؛
«به سنگری خالی رسیدیم. گفتم: برویم داخل این سنگر و کمی استراحت کنیم. چند دقیقهای استراحت نکرده بودیم، که صدایی شنیدیم. دقت که کردیم، هشت عراقی هیکلی را دیدیم که مجهز به وسایل نظامی، وارد سنگر شدند! تعجب کرده و کلی هم ترسیدیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «ابراهیم سهیلیراد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۳۶۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عیسی بهرامی سعادتآبادی» میگوید: «یک روز به خوابم آمد و گفت خبر از پاهای پسرمان داری؟، بیدار که شدم از پسرم پرسیدم چه اتفاقی برای پایت افتاده، گفت یکی از پاهایم را نمیتوانم خم و راست کنم. بهش گفتم من که اینجا هستم خبر از تو ندارم ولی پدرت در خواب به من گفت که تو را به دکتر ببرم.»
کد خبر: ۵۶۳۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
«نظر امامی» جانباز ۷۰ درصد ایلامی میگوید: ۱۵ اسفندماه ۱۳۶۶ همراه تعدادی از همکارانم و چند پاسدار هدایای مردمی را به کردستان بردیم، در حلبچه شیمیایی شدم اما در بمباران شهر ایلام چشم راستم از دست دادم و دیگر چشمم هم آسیب دید. به لطف خدا و تلاشهای شبانه روزی همسرم که خود نیز مدیر مدرسه هستند، ثمرۀ زندگی ما پنج فرزند موفق و باهوش است که به ترتیب دکترای کشاورزی، متخصص داخلی، پزشک عمومی، دبیر ادبیات و فوق لیسانس حقوق هستند. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۶۳۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
قسمت دوم خاطرات شهید «عابدین جعفری»
برادرزاده شهید «عابدین جعفری» نقل میکند: «مردم آمده بودند. اگر بگویم تمامی اهل روستا زیاد نگفتم، اما نه به استقبال ما که برای بدرقه عابدین. تشییع جنازهاش به یاد ماندنی است. اولین شهید روستایمان شد. شهادتش خیلیها را متحوّل کرد و دیدشان را نسبت به نظام عوض نمود.»
کد خبر: ۵۶۳۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد موسوی»
فرنزد شهید «سید محمد موسوی» نقل میکند: «کباب را لقمه میکرد و در دهانم میگذاشت؛ گاهی هم مرا میبوسید. مادرم گفت: اینقدر زهرا را لوس نکن، چون وقتی شما نیستید بهانه میگیرد. پدرم گفت: لوسش نمیکنم، میخواهم برای آخرینبار خندههای شیرین دخترم را ببینم!»
کد خبر: ۵۶۳۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
«در نجف اشرف افتخار داشتیم تا سال ۱۳۴۹ در محضر مبارک حضرت امام بودیم که بعد امری داشتند و آمدیم ایران و در مرز بازداشت شدیم و لایق شهادت نبودیم. به جای اینکه شناسنامهمان را باطل کنند، گذرنامهمان را باطل کردند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۳۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۸