شهیدی که در کودکی نانآور خانواده شد
يکشنبه, ۰۵ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۴۶
شهید محمدصادق خوش نوازی هرگز روی پدر را ندید و از کودکی برای امرارمعاش خواهران و مادر معلول خود، کار کرد ولی با چهرهای مهربان و نورانی اجازه نمیداد کسی از غم درونش باخبر شود.
گزارش «نوید شاهد یزد» شهید محمدصادق خوش نوازی زندگی سخت خود را سوم خرداد سال
1345 آغاز کرد؛ چراکه هیچگاه چشمانش به دیدن پدر روشن نشد و از بدو تولد
از داشتن این تکیهگاه محکم و نعمت بزرگ محروم بود و از سوی دیگر مادر نیز
از ناحیه پا فلج و در بستر بیماری به سر میبرد.
رها کردن مدرسه برای خدمت به خانواده
رها کردن مدرسه برای خدمت به خانواده
سرنوشت اینچنین برای محمدصادق و دو خواهر و یک برادرش رقم خورده بود که برادر بزرگ پس از فوت پدر در 9 سالگی بهجای تحصیل در مدرسه و بازی در کوچه و خیابان با دوستان خود، همچون یک مرد برای امرارمعاش خانواده و فرستادن بچهها به مدرسه، به کار سخت و طاقتفرسای کورهپزی مشغول شود.
اما محمدصادق برادر خود را هرگز تنها نگذاشته و تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی ادامه داد و در کنار درس و مدرسه به برادر نیز کمک میکرد.
نماز اول وقت آنچنان برای شهید خوش نوازی از جایگاه ویژهای برخوردار بود که خود همیشه نمازها را در اول وقت بهجای میآورد و به خواهران و اطرافیان سفارش میکرد که نماز را سروقت خوانده و حجاب خود را در هر زمان رعایت کنند.
وی که به خاطر اخلاق و رفتار نیکو مورداحترام اطرافیان بود، در بسیج نیز فعالیتهای بسیاری داشت.
محمدصادق آرزوی زیارت امام رضا (ع) در دل داشت
یکی از آرزوهای این شهید بزرگوار رفتن به پابوس امام رضا (ع) در مشهد مقدس
بود که متأسفانه در زندگی دنیایی به آن دست نیافت و هر چهکار میکرد،
درآمدش را درراه سروسامان بخشیدن به زندگی خانواده صرف میکرد.
در سال 64 محمدصادق برای رفتن به خدمت مقدس سربازی آماده شد و مدت دو سال را در پیران شهر (منطقه حاج عمران) خدمت کرد.
در پشت چهره خسته و دستهای پینهبسته و زمخت سیمایی نورانی و مهربان داشت با چشمانش همه را جذب خود میکرد بهطوریکه دوستانش میگفتند او در خدمت سربازی مؤذن بوده و برای همرزمانش یک الگوی کامل به شمار میرفته است.
هیچکسی نمیدانست محمدصادق در زندگی چه رنج و مشقتهایی را تحمل کرده است؛ چراکه با حوادث بهراحتی برخورد میکرد و پیش آمدی را امتحان خداوند تلقی میکرد.
او که مالامال از عشق و ایمان به پروردگار و وطن بود در شانزدهمین روز از دیماه سال 66 زمانی که بیش از 21 سال و هفت ماه و 13 روز بیشتر از عمرش نمیگذشت، در همان منطقه حاج عمران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهادت محمدصادق ضربهای سخت بر پیکر خانواده وارد کرده بهطوریکه مادر و خواهرانش احساس میکردند نیمی از وجود خود را ازدستدادهاند.
در سال 64 محمدصادق برای رفتن به خدمت مقدس سربازی آماده شد و مدت دو سال را در پیران شهر (منطقه حاج عمران) خدمت کرد.
در پشت چهره خسته و دستهای پینهبسته و زمخت سیمایی نورانی و مهربان داشت با چشمانش همه را جذب خود میکرد بهطوریکه دوستانش میگفتند او در خدمت سربازی مؤذن بوده و برای همرزمانش یک الگوی کامل به شمار میرفته است.
هیچکسی نمیدانست محمدصادق در زندگی چه رنج و مشقتهایی را تحمل کرده است؛ چراکه با حوادث بهراحتی برخورد میکرد و پیش آمدی را امتحان خداوند تلقی میکرد.
او که مالامال از عشق و ایمان به پروردگار و وطن بود در شانزدهمین روز از دیماه سال 66 زمانی که بیش از 21 سال و هفت ماه و 13 روز بیشتر از عمرش نمیگذشت، در همان منطقه حاج عمران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهادت محمدصادق ضربهای سخت بر پیکر خانواده وارد کرده بهطوریکه مادر و خواهرانش احساس میکردند نیمی از وجود خود را ازدستدادهاند.
نظر شما