لبخند یاسین : زندگی نامه و مجموعه خاطرات شهید محمد علی لردی
به گزارش«نوید شاهد یزد»، گفتن از شهدا وظیفه خطیری است، بیان از کسانی که در آن برهه زمانی ندای امام خود را لبیک گفتند، چشم از خوشیهای دنیا پوشیدند و از جان و مالشان در راه خدا و صیانت از انقلاب گذشتند، شهیدانی که مرگ را ملعبه دستان خویش کرده و اسطوره شهادت را مقهور خود ساختند، چشم و چراغانی که سوختند تا ملتی نسوزد.
از این رو کتاب «لبخند یاسین» بیان کوتاهی از زندگینامه و خاطرات شهید «محمدعلی لردی (جلیلی)» است که با قلم شیوا و دلانگیز «زهرا السادات متولیان بافقی» نگارش شده است.
حکایت این کتاب حکایتی است از بیوگرافی و خاطرات جامانده از این شهید بزرگوار که اقیانوس مواج عشق حق را با خون جانش شفق بخشید و رنگین کرد.
قسمتی از متن کتاب:
برای آخرین بار او رفت و تا آخرین نفس و آخرین قطره خون خود ایستاد و ماهها در سنگرهای مختلف جهاد علیه بعثیان، نبردی بی امان دلاورانه را ادامه داد تا اینکه در تاریخ ۱۴ مردادماه سال ۱۳۶۶ در نبرد رو در رو با دشمن بعثی به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
سال ۶۶ پایان زندگی سراسر پاکی و مهربانی او بود؛ و لیکن نه میتوان حماسه بزرگ شهادت او را به تصویر کشید و نه میتوان خلوص عشق و اوج ایمان و شجاعت او را نگاشت.
دمی با شهید لَردی در «لبخند یاسین»
حاج «محمود شاهپورزاده»، جانشین گردان در خصوص شهادتش محمدعلی لردی میگوید: نزدیکیهای پاسگاه رسیده بودیم، نگرانی و دلهره آن که دشمن متوجه حضور ما شده باشد، در دلهایمان رخنه کرده و یک آن آراممان نمیگذاشت؛ اما وقتی اوضاع دشمن را دیدیم متوجه شدیم که اصلا کسی متوجه حضور ما نشده است.
بچهها تخریب از راه رسیدند و سیمهای خاردار اطراف پاسگاه را چیدند و با گفته شدن رمز عملیات «یا فاطمةالزهرا» ۲ گروه شدیم. یک گروه باید مستقیم وارد پاسگاه شده و سنگرهای اجتماعی را میزدند و گروه دیگر باید پاسگاه را دور زده و سنگرهای نگهبانی و انفرادی دشمن را میگرفتند، تا بتوانیم به همین منوال کل پاسگاه را تسخیر کنیم.
شهید لردی هنگام زدن سنگرهای اجتماعی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و همان جا بود که به شهادت رسید. اما ما توانسنیم آن شب به حرمت خون این شهید بزرگوار پاسگاه را به تسخیر در آوریم.