شهید نوجوانی که جبهه بهترین و زیباترین مکانش شد + عکس و دست نوشته
شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۵۴
شهید محمدرسول آواره مهرآبادي شانزدهم دي 1344، در روستاي مهرآباد از توابع شهرستان ابركوه به دنيا آمد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و دوم فروردين 1362، با سمت تكتيرانداز در قصرشيرين هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد.
به گزارش «نوید شاهد یزد»،شهید محمدرسول آواره مهرآبادي شانزدهم دي 1344، در روستاي مهرآباد از توابع شهرستان ابركوه به دنيا آمد.
پدرش ابوالقاسم، كشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس
خواند. كارگر كوره آجرپزي بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و دوم
فروردين 1362، با سمت تكتيرانداز در قصرشيرين هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر
اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش واقع است
برادر رسول آواره در سال 1344 دريك خانواده مؤمن و مستضعف به دنيا آمد و در دامان مادري با ايمان و شيعه علي پرورش يافت، در شش سالگي وارد مدرسه شد، در حين رفتن به مدرسه به پدر و مادر در مزرعه و كارهاي خانه كمك ميكرد. دوره ابتدايي را در مهرآباد گذراند و به خاطر نداشتن وضع مالي و براي كسب زندگي بهتر و كمك بيشتر به پدر و مادرش مدرسه را ترك كرد و حدود يكسال و نيم در كورههاي آجرپزي كار ميكرد و علاوه بر آن پدرش را هم در كارها كمك ميكرد.
فعاليت وي چشمگير بود بطوري كه لحظهاي از پا نميايستاد وبراي اينكه شغل مناسبي را كسب كند راهي ديار ديگر شد و به شيراز رفت و شاگرد بنا شد و بعد از چند ماه به مهرآباد بازگشته و مشغول به كار شد.
او سرشار از روحيه و ايمان بود و هميشه مشتاق جلسات مذهبي و دعا بود، دائم در نماز جماعت و راهپيمائيها شركت ميكرد، در انقلاب نيز فعاليت داشت، جواني خوشرو و خندان بود بطوريكه هر برادري را ميديد لبخند مهرآميزي بر لبانش نقش ميبست، اخلاق وي نمونه بود و رفتارش طوري بود كه كسي را از خود ناراحت نميكرد.
از نور ايماني كه در دل داشت و عشق به جبهه چندين بار به بسيج مراجعه كرد تا جهت اعزام به جبهه ثبتنام كند ولي به خاطركميسن موفق نميگرديد بعد از هردفعه تا چند روز ناراحت بودكه چرا من نبايد به جبهه بروم، تا اينكه پايگاه مقاومت شهيد صدوقي در مهرآباد تاسيس شد، وي در آنجا ثبتنامكرده و عضوگروه مقاومت شهيد محمدعلي فلاح گرديد، در اين مدت فعاليت زيادي داشت و دركلاسهاي اسلحهشناسي شركت ميجست تا اينكه با چند تن از برادران اين پايگاه جهت اعزام به جبهه معرفي شدند، با شوقي عجيب درتاريخ 22/10/61 به جبهه اعزام شده و درتيپ احمدبنموسي در قصرشيرين مستقر شد.
از نور ايماني كه در دل داشت و عشق به جبهه چندين بار به بسيج مراجعه كرد تا جهت اعزام به جبهه ثبتنام كند ولي به خاطركميسن موفق نميگرديد بعد از هردفعه تا چند روز ناراحت بودكه چرا من نبايد به جبهه بروم، تا اينكه پايگاه مقاومت شهيد صدوقي در مهرآباد تاسيس شد، وي در آنجا ثبتنامكرده و عضوگروه مقاومت شهيد محمدعلي فلاح گرديد، در اين مدت فعاليت زيادي داشت و دركلاسهاي اسلحهشناسي شركت ميجست تا اينكه با چند تن از برادران اين پايگاه جهت اعزام به جبهه معرفي شدند، با شوقي عجيب درتاريخ 22/10/61 به جبهه اعزام شده و درتيپ احمدبنموسي در قصرشيرين مستقر شد.
در نامههايي كه براي خانواده ميفرستاد جبهه را بهترين مكان براي خود ميدانست. در تاريخ 25/1/62 در ساعت 5/5 بعد از ظهر
در حال وضوگرفتن براي نماز عصر خمپارهاي از سوي دشمن كافر بعثي بين برادران فرود آمده و چند تن از آنها را زخميو تني چند نيز به معبود خود ميپيوندند كه يكي از آنها برادر شهيد رسول آواره بود كه به قافله شهيدان پيوست و به آرزوي اصلي خودكه همانا رضايت خداي واحد بود رسيد در حين جان دادن ذكر يا الله بر لب داشت و جوانمردانه نداي هل من ناصر ينصرني امامش را لبيكگفته و با قطره قطره خون پاكش به ما پيام دادكه:
تا بانگ لا اله الا لله و محمد رسوللله بر جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه هست ماهستيم.
تا بانگ لا اله الا لله و محمد رسوللله بر جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه هست ماهستيم.
وصیت نامه شهید:
من تنها از عشق كربلاى حسين(ع) روانه جبهه شدم و مىدانستم كه مهدى(عج)در جبهه است و چون علاقه زيادى به محضرش داشتم به سوى جبهه آمدم،انشاءالله كه بتوانم به پيام هل من ناصر ينصرنى امام حسين زمان بهخوبى لبيك بگويم و آنرا عملى كنم يعنى آنچنان به اسلامخدمت كنم تا شهيد شوم و به راه على اكبر حسين(ع) بروم.
اگر دين اسلام خواهد نابود شود و يا خاك عزيز اسلام بخواهد بهدست آمريكاى جنايتكار بيفتد من حاضرم سينهام را هدف آماج گلولههاى پىدرپىصداميان كنم و از كشورم و امامم و ناموس مسلمانان و از معنويت و دينمحمد(ص) دفاع كنم.
اگر دين اسلام خواهد نابود شود و يا خاك عزيز اسلام بخواهد بهدست آمريكاى جنايتكار بيفتد من حاضرم سينهام را هدف آماج گلولههاى پىدرپىصداميان كنم و از كشورم و امامم و ناموس مسلمانان و از معنويت و دينمحمد(ص) دفاع كنم.
پدر و مادرم:
براى من گريه نكنيد و فقط بر لبتان نام على اكبر باشد كه چنانچه تمام جوانهاىشيعه به يك تار موى على اكبر نمىارزد و از ملت شهيد پرور و جهادگر خصوصا ازبرادران و خواهران مهرآباد مىخواهم تا مىتوانند به اسلام خدمت كنند و با منافقينمبارزه كنند كه آنانند كه مىتوانند اسلام را نابود كنند و آنها از كفار بدترند.و از مادران مىخواهم تا فرزندانشان را از رفتن به جبهه جلوگيرى نكنند.
به اميد طول عمر امام امت و پيروزى رزمندگان اسلام و پيروزى حزب الله برمنافقين در جبهه داخلى.والسلام عليكم و على عبادالله الصالحين برادر بسيجى رسول آواره در جبههقصر شيرين
براى من گريه نكنيد و فقط بر لبتان نام على اكبر باشد كه چنانچه تمام جوانهاىشيعه به يك تار موى على اكبر نمىارزد و از ملت شهيد پرور و جهادگر خصوصا ازبرادران و خواهران مهرآباد مىخواهم تا مىتوانند به اسلام خدمت كنند و با منافقينمبارزه كنند كه آنانند كه مىتوانند اسلام را نابود كنند و آنها از كفار بدترند.و از مادران مىخواهم تا فرزندانشان را از رفتن به جبهه جلوگيرى نكنند.
به اميد طول عمر امام امت و پيروزى رزمندگان اسلام و پيروزى حزب الله برمنافقين در جبهه داخلى.والسلام عليكم و على عبادالله الصالحين برادر بسيجى رسول آواره در جبههقصر شيرين
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۲
عمویم روحت شاد ویادت گرامی
دایی عزیزم روحت شادو یادت گرامی