زندگی نامه و وصیت نامه شهید
سه‌شنبه, ۰۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۲۳
شهید محمود صحرائي ­اردكاني شانزدهم مرداد 1343، در شهرستان اردكان به دنيا آمد. به عنوان بسيجي به جبهه رفت. پنجم اسفند 1362، با سمت تك­تيرانداز در جفير بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد
شهید صحرائی: اي مادرم كفنم را بياور تا بپوشم ..

به گزارش «نوید شاهد یزد»، شهید محمود صحرائي ­اردكاني شانزدهم مرداد 1343، در شهرستان اردكان به دنيا آمد. پدرش حسين كشاورزي مي‌كرد و مادرش فاطمه نام داشت. دانش ­آموز چهارم متوسطه در رشته تجربي بود. به عنوان بسيجي به جبهه رفت. پنجم اسفند 1362، با سمت تك­تيرانداز در جفير بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و هجدهم بهمن 1375، پس از تفحص در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند.

شهيد محمود صحرائي اردکاني فرزند حسين در تاريخ 16/5/1343 در خانواده مذهبي ومتدين در شهرستان اردکان متولد شدوبا تربيت صحيح اسلامي و آشنائي ديني خانواده خود زندگي را آغاز و دوران طفوليت وکودکي را گذرانيد در سن 7 سالگي براي شروع تحصيلات قدم به دبستان نهاد و اين دوره را با موفقيت به اتمام رسانيد ودوره راهنمائي را نيز در مدرسه راهنمائي سعدي با جديت به اتمام رسانيد و براي ادامه تحصيلات در دبيرستان شرف اردکان ثبت نام نمود و تا سال چهارم دبيرسنان که زمان شهادت وي مي باشد به تحصيلات خود ادامه داد شهيد از روحيه عالي و برخورد انساني و اخلاق اسلامي برخوردار بود ويژگي خاص اخلاقي وي کمک به ديگران خصوصا اقوام وآشنايان بود هيچگاه کسي را ناراحت نمي کرد و با همه به ملاطفت ومهرباني برخورد مي نمود براي پدر ومادر خود احترام خاصي قائل بوده و از کمک کردن به آنها لذت مي برد داراي جديت و پشتکار در کارهاوامر تحصيل بود در مجالس و محافل مذهبي و نماز جماعت و جمعه شرکت فعال داشت در آغاز انقلاب اسلامي همگام با مردم مسلمان در صفوف به هم فشرده تظاهرات عليه رژيم طاغوت شرکت مي نمود پس از پيروزي انقلاب لحظه اي از آن غافل نبود و براي پيشبرد اهداف انقلاب و حفظ دستاوردهاي آن سر از پا نمي شناخت هنگامي که جنگ آغاز گرديد با توجه به تدين وتعهدي که نسبت به حفظ انقلاب داشت درس ومدرسه را رها نمود و به عضويت بسيج در آمده و پس از دوره آموزشي به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل اعزام گرديد شهيد عزيز صحرائي پس از 7 بار و حضور 15 ماهه در جبهه هاي نبرد و شرکت در عمليات هاي مختلف در نهايت در عمليات خيبر در منطقه جفير در تاريخ 5/12/1362 در نبرد با دشمن بعثي به شهادت رسيد که مفقود الاثر شد و پس از ساليان متمادي در تاريخ 18/11/1375 پيکر پاک و مطهرش شناسائي و به زادگاهش منتقل و با تشييع توسط مردم متدين در گلزار شهداي شهرستان اردکان به خاک سپرده شد. 

شهید صحرائی: اي مادرم كفنم را بياور تا بپوشم ..
وصیت نامه شهید:

با درود فراوان به رهبر كبير انقلاب و ياور مستضعفان جهان ... چون خورشيد عمرم نشانه غروب پيدا كرده بود ولي هر چند با شهدا فاصله زيادي دارم چون به شهادت علاقه زيادي داشتم بر آن شدم كه چند جمله اي به عنوان وصيت بنويسم ولي من كوچكتر از آن هستم كه بتوانم براي اين امت وصيتي داشته باشم . چون من ديدم كه 18 سال از عمرم گذشته و در اول اين 18 سال ، 13 سال در دوران طاغوت بسر مي بردم كه هيچ از اسلام نمي دانستم و در 5 سال بعد هم كه در دوران انقلاب بودم نتوانستم كاري براي اين انقلاب و اسلام انجام دهم در فكر آن افتادم كه خود را به جبهه برسانم ، شايد بتوانم كه آنجا كاري براي اين انقلاب و اين جمهوري اسلامي انجام دهم . و پيش خودم گفتم كه اگر مي توانم كاري براي اسلام بكنم ، مي كنم و اگر هم نتوانستم به آن طريق كاري انجام دهم لااقل مي توانم كه با خون خود يك لاله از اين انقلاب را آبياري كنم . من از دوستانم مي خواهم كه اگر خدا مرا ياري كرد و به فيض شهادت رسيدم آنها سنگرم را پر كنند و تفنگ از دست افتاده ام را در بر گيرند و آن چنان در قلب دشمنان اسلام و اين بعثيهاي كافر نشانه روند كه از ترس آمريكا هم خود را تسليم دادگاه عدل الهي كند. اي ياران تفنگم را بياوريد تا سينه دشمن را سوراخ كنم كه ديگر تحمل اين همه نامردي را ندارم . آخر مگر اين ملت آزادي خواه و حق پرست چه كرده است كه اين چنين ناجوانمردانه بهرشان بسيج گشته اند. آخر مگر در اين دنيا استقلال و آزادي جرم است كه چنين ملتهاي اسلام را به محاصره اقتصادي و نظامي مي كشند.

شهید صحرائی: اي مادرم كفنم را بياور تا بپوشم ..
 اي مادرم كفنم را بياور تا بپوشم كه خون من از خون امام حسين عليه السلام و علي اصغر به خون خفته رنگين تر نيست . به جهانخوارن شرق و غرب بگوئيد كه اگر خانه و كاشانه ام را به آتش بكشند، اگر گلوله هاي شما قلبم را سوراخ كند ، آرزوي شنيدن يك كلمه ضعف و زبوني و آرزوي فروختن دينم را به گور خواهند برد . به آنها بگوئيد كه آنها پيكرم را زنده زنده پاره كنند اگر پاره هاي تنم را با آتش بسوزانند و اگر خاكسترم به دريا بريزندا ز دل امواج خروشان دريا صدايم را خواهد شنيد كه فرياد مي زنم الله اكبر ، خميني رهبر ، اسلام پيروز است ، كفر (منافق) نابود است . من شما را به پيروي از امام خميني و اطاعت بي چون و چرا از راهش كه همانا راه امام زمان است توصيه مي كنم و من در طول عمرم نتوانستم خدمتي به اين پير كبير بكنم ، شما را توصيه به حمايت شديد از انقلاب مي كنم كه نعمت بسيار بزرگي را خدا بما ارزاني داشته است ، من به شما توصيه دارم كه با هركسي كه از روي عناد با اين انقلاب دشمن است به مقابله بر خيزند.
وصيتم به مسئولين جمهوري اسلامي ايران اي برادران و ياران امام كه در اين جمهوري اسلامي مسئوليتي برگردن شما نهاده شده است اين مسئوليتي كه بر دوش شما نهاده شده است وبه حرمت خون اين شهدا است ، رسالت سنگين بر دوش شما نهادن شده است و شمائيد كه بايد پيام خون اين شهيدان را به تمام جهان برسانيد و شما نگهبان خون اين شهيدان هستيد و لاله اي كه از خون اين شهيدان روئيده است نبايد بگذاريد بخشكد. و شما هر چه كرديد امام اين پير جماران كه نجات دهنده اسلام و اين امت در ستم و مي توان گفت كه نجات دهنده تمام مسلمين جهان مي باشد . امام را درهيچ موقع تنها نگذاريد و به حرفهاي امام گوش فرا دهيد و عمل كنيد كه كلام امام زمان (عج) است .

واي مادر و پدر عزيزم ، اميدوارم كه از شهادت من ناراحت نباشيد چون موقع ، موقع امتحان است و اميدوارم كه از امتحانات خداوندي روسفيد در آئيد و بدانيد كه خدا شما را جزء بندگان خود ميداند و شما را دوست دارد و به همين دليل است كه خدا شما را امتحان مي كند . روزي خدا اين امانت را بدست شما سپرد و امروز اين امانت را از دست شما گرفته است و صبر و استقامت شما نشان دهنده امانتداري شماست . اي مادر شيرت را حلالم كن كه در اين مدتي كه زندگي مي كردم شما را زياد آزار دادم و تو اي پدر عزيزم ميدانم كه در طول عمر نتوانستم شما را راضي نگهدارم . اميدوارم كه از بزرگي خودتان مرا ببخشيد. به پاس زحماتي كه شما و مادرم برايم كشيده ايد ممنونم و قول مي دهم كه وارد بهشت نمي شوم تا اينكه شما بيائيد و با هم وارد بهشت شويم .

شهید صحرائی: اي مادرم كفنم را بياور تا بپوشم ..

اي برادر عزيزم ، آيا هيچ مو قع فكر كرده اي كه مسئوليت تو در برابر خون شهيدان از ديگران بيشتر است ، چون تو اولاً فردي از اين ملت و ثانياً جزو يكي از افراد مسئول در امور كشور شناخته شده ايد، مبادا يك روزي پرده غفلت چشمان شما را بگيرد و نتواني حق را از باطل تشخيص دهيد. اين دنيا زود گذر است و ما بايد فكر آخرت و دنياي ابدي باشيم كه نجات دهنده ما در آن دنيا اعمال خيرمان مي باشد. ما بايد هر چه براي خود مي خواهيم براي ديگران هم بخواهيم . اميدوارم كه بتوانيم در برابر خون شهيدان آن حقي كه بر گردن ما نهاده شده است به نحو احسن انجام دهيم .

 اي خواهران عزيزم ، حالا وقت آن رسيده است كه زينب گونه بودن خود را نشان دهيد و در برابر مصيبتي كه با ريخته شدن خون برادرتان به شما رسيده است پاسخي مثبت دهيد و اميدوارم كه بتواني پيام خون من و تمام شهدا رابه جهانيان برسانيد. فقط من روي حرفم بيشتر تأكيد مي كنم كه هر چه كرديد در تربيت كردن فرزندان عزيزتان بيشتر كوشاباشيد اگر دختر هستند مانند زينب سلام الله عليها تربيت شوند تا بتوانند پيام خون برادران خود را به جهانيان برسانند و اگر پسر هستند بتوانند راه شهدا را ادامه دهند. و اين حرف من براي همه خواهران ديني خودم اميدوارم كه بتوانيد بهتر از هر كسي ديگر محافظ اسلام قرآن و خون شهدا باشيد. چند وصيت ديگر به پدر و مادر عزيزم اي پدر و مادر عزيزم من در حدود چهل روز ، روزه بر گردنم است كه به خاطر حضور داشتن در جبهه نتوانستم بگيرم و يك ماه نماز قضاء بر من واجب است . اميدوارم كه بعد از شهادت من هر چه زودتر اين وصيتهايي كه بر گردن شما نهاده شده است انجام دهيد. و ده نماز آيات را برايم بخواني . در آخر از شما مي خواهم كه از همسايه ها بخواهيد كه اگراشتباهي از من ديده اند از من راضي شوند. و اين نكته را فراموش كرده بودم كه متذكر شوم كه يك هفته مي بايست در مسجد ابوالفضل كار كنم هيچگونه موفق نشدم . با پول خودم مزد يك هفته كارم را به مسجد بدهيد. به اميد پيروزي اسلام و هر چه زودتر ظهور حضرت مهدي وطول عمر رهبر.

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار از عمر ما بكاه و بر عمر او افزاي والسلام
خداحافظ
محمود صحرائي تاريخ23/11/1362

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده