یادداشت های روزانه شهید دهقان اشكذري در جبهه (1359)
به گزارش « نوید شاهد یزد »، شهید احمد دهقان اشكذري يكم شهريور 1335، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش علي بمان، بنا بود و مادرش بي بي سكينه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته طبيعي درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. نوزدهم آذر 1359، با سمت فرمانده گروهان در آبادان به شهادت رسيد. پيكر وي مدتها در منطقه بر جا ماند و يكم ارديبهشت 1383، پس از تفحص در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش به خاك سپردند
بسمه تعالی
59/8/6
امروز روزعید غدیر بود و با افراد سپاه به دیدار بازماندگان شهدا رفتیم ضمنا"از صبح برادر فتوحی به ما چهار نفر ابلاغ کرده بود که باید به تهران و از آنجا به اهواز بروید آماده شدیم و عصر با اتوبوس حرکت کردیم و شب را در راه بودیم
59/8/7
صبح ساعت 4 به تهران رسیدیم و ازترمینال خزانه به پادگان ولی عصر رفتیم نماز را خواندیم و بعد از صبحانه عازم پادگان امام حسین و بعد از گرفتن کارت منطقه جنگی به ستاد مرکزی برای گرفتن حکم ماموریت جهت اعزام با وسیله نقلیه رفتیم حکم صادر شد و ما برادران برای فردا صبح آماده حرکت شیدم و هریک به خانه اقوام خود در تهرن رفتیم و قرار بر این شد که فردا صبح همگی ساعت 7 درب ورودی پایگاه یک شکاری ترابری همدیگر را ملاقات کنیم و من به خانه دائی خود در مهرآبد ؟ رفتم و شب را در آنجا با هم بودیم و همانجا خوابیدم
59/8/9
امروز صبح زود برخاستیم و به پایگاه آمدیم و بعد از یک ساعت ما را حرکت دادند و یک ساعتبعد در فرودگاه اهواز بودیم و از آنجا به سپاه پاسداران واز آنجا به پایگاه منتظران شهادت رفتیم و بعد از اینکه خود رامعرفی کردیم به ما گفته شد که بمانید تا تصمیم بگیریم
59/8/10
امروز هم مانند عصر دیروز در پایگاه منتظر ماندیم و در آنجا آموزش چند نوع موشک از جلمه موشک دراگن و موشک تاو و موشک سام -9 را دیدیم و در این روز تعداد 18 نفر از برادران یزدی بما ملحق شدند و با هم درآنجا بودیم که برادران هم مانند ما منتظر رفتن شدند
59/8/11
مانند روز قبل آماده بودیم و برادران همه به آموزش پرداختند تا هر چه فرا می گیرند در جبهه به کار برند در ضمن دراین روز ورزش صبحگاهی را شروع کردیم
59/8/12
مانند روز قبل آماده بودیم ولی از رفتن خبری نبود
59/8/13
در این روز امید رفتن به جبهه بیشتر شده بود وپیشنهاد یک جبهه که دران جبهه از وضع درگیری شدید خبری نبود ولی منتظر ماندیم
59/8/14
در این روز امید به این جبهه قطع شد و باز منتظر ماندیم ولی به فراگیری خود ادامه می دادیم
59/8/15
در این روز هم مانند روزهای قبل ورزش صبحگاهی را انجام دادیم و باز یک جبهه دیگر پیشنهاد شد که با برادران کمیته از تهران و بسیج از اصفهان به آن جبهه برویم و آماده شدیم تا اینکه بعد از انجام کارها و گرفتن مهمات و ماشین آماده رفتن شدیم
59/8/16
در این روز هم امیدی برای رفتن بود که بعضی از افراد گروه موافقت نکردند و امید ضعیف شد در این روز هم ضمن منتظر ماندن باز به فراگیری سلاحهای سنگین پرداختیم
59/8/17
در این روز امید رفتن به این جبهه هم قطع شد و برای رفتن به جبهه آبادان آماده شدیم و در این روز 3 عدد از برادران یزد به اهواز آمدند برای آوردن یک ماشین خاورانار و شب را پیش ما ماندند
59/8/18
دراین روز رفتن به جبهه آبادان قطعی شد وهمه برادران خوشحال بودند و ما هم جزو یک گردان 120 نفره از برادران پاسدار از یزد - خمین و اراک - خمینی شهر خود رابرای رفن آماده می کرد
59/8/19
امروز بعد از ورزش صبحگاهی وصرف صبحانه کارهای شخصی خود را انجام می دادیم تا خود را برای رفتن آماده کنیم و بعد از صرف ناهار ساعت 4 بعد از ظهر عازم ماه شهر شدیم که ساعت 8 بعد از ظهر به ماه شهر رسیدیم و تا صبح را در سپاه ماه شهر به سر بردیم ضمنا" شبهای ماه مبارک محرم به مراسم میپردازیم
59/8/20
امروز بعد از صرف صبحانه ما را به یک مدرسه نزدیکی همان سپاه بردند و منتظر وسیله هوائی یا دریائی مسافرت شدیم
59/8/21
امروز هم در مدرسه بودیم و نرمش صبحگاهی را مانند روز قبل انجام دادیم و قرار شد که فردا عازم حرکت شویم که شب یک گروه حرکت کردند
59/8/22
امروز صبح صرف صبحانه به بندر امام خمینی رفتیم و در آنجا که یک پایگاه دریائی بود به وسیله هلی کوپتر (؟)عازم آبادان شدیم که مارا در اطراف آبادان پیاده کرد و بعد با اتوبوس به یکی از مدارس شهر رفتیم و منتظر رفتن به جبهه شدیم
59/8/23
امروز دراین مدرسه ورزش صبحگاهی را انجام دادیم و آماده بودیم که هر لحظه به جبهه احضار شویم ،شب شد و شب را مانند شبهای قبل مراسم سینه زنی ادامه داشت
59/8/24
این روز هم مانند روز قبل گذشت و امید رفتن به جبهه را داشتیم آبادان را مه غلیظ که از دود تشکیل شده است فرا گرفته است و مراکز صنعتی را استتار نموده است و هر روز؟ هم به آن شهر سر میزند که ؟ را می رانند
59/8/25
امروز صبح بعد از صرف صبحانه عازم سپاه این شهر شدیم تا به جبهه سر کشی کرده و مواضع را شناسائی کنیم و این کار عملی شد
59/8/26
امروز صبح بعد از صرف صبحانه آماده جبهه شدیم و تا ساعت 12 وارد جبهه شده بودیم که به محلی اعزام ودر آن نقطه مستقر شدیم ساعت 1 بعد ازظهر بود که برای پاکسازی یک نقطه نخلستان روانه شدیم که بعد از رفتن راه ما را به آتش توپخانه بستند که یکی از برادران یزدی ما به شدت زخمی شد و او را به بیمارستان اعزام کردند در اینجا هیچوقت بدون سرو صدا نیست و هر لحظه به اندازی سلاح سنگین و سبک ادامه دارد وضع نسبتا" خوب است وروحیه عالی است حتی از روزهای قبل بهتر است زیرا به جبهه آمده بودیم