گوش به فرمان امام عزيزمان باشيد
يکشنبه, ۰۸ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۵۸
شهید محمدابراهیم علیخانی از سوي جهاد سازندگي در جبهه حضور يافت. نوزدهم ارديبهشت 1365، در فاو عراق بر اثر اصابت تركش و قطع پاها، شهيد شد.
نویدشاهدیزد:
در یازدهمین روز از ارد یبهشت سال 1336 در يك خانواده مذهبي و زحمتكش شهر
دارالعباده يزد كودكي چشم به جهان گشود كه نامش را محمّدابراهيم گذاشتند.
وي در دامن پر مهر مادر و محبّتهاي پدر بزرگوارش رشد كرد تا به سنّ تحصيل
رسيد. تحصيلات خود را تا سال چهارم دبستان ادامه داد امّا به علّت مشكلات
اقتصادي و كمك به خانواده تحصيل را رها كرد و مشغول به كار شد. در همين
ايّام دست روزگار حادثه تلخي را در زندگي او و خانواده اش رقم زد و مادرش
را از دست داد و غبار يتيمي برقامتش نشست امّا پس از مدّتي خاله اش جاي
مادر را گرفت و اندكي از تألّم و رنج او را کاهش داد.
ابراهيم
به علّت جوّ مذهبي حاكم برخانواده و آشنايي با دستورهاي ديني در همان اوّل
نوجواني و جواني با مشاهده وضع اسفبار جامعه و درد و رنج مردم در ادامه
مبارزه حضرت امام خميني ره ضمن پذيرش مرجعيّت ايشان سعي مي كرد در
راهپيماييها و مبارزه هاي زمان انقلاب اسلامي حضور داشته باشد. او براي
خدمت سربازي به تهران اعزام شد و بعد از پايان سربازي براي مدّتي در تهران
مشغول به كار شد. محمّدابراهيم در سال 1361 در سنّ بيست و پنج سالگي با
حمايت پدر و خاله اش زمينه ازدواجش فراهم شد و با خانواده متديّن و اصيل
اهالي فهرج يزد ازدواج كرد. شروع زندگي مشترك آنها با سختي همراه بود.
اومدّتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل علاقه اش به خدمت به مردم آن
هم در مناطق محروم، به استان سيستان و بلوچستان مهاجرت كرد و در بنياد
پانزده خرداد مشغول به كار شد. وي زندگي ساده اي را در يك خانه اجار ه اي
در ديار غربت پايه ريزي كرد. حاصل ده سال زندگي مشترك آنها چهار فرزند بود
كه هنگام شهادت نصرت خانم نه ساله، نجمه خانم چهار و نيم ساله، آقا مهدي سه
ساله و رقيّه خانم نه ماهه بودند. ابراهيم که پيروي از امام راحل را سر
لوحه كار خود قرار داده بود.
به عناصر ارزشي و انقلابي چون شهيد بهشتي علاقه وافر داشت و با جريا نهاي انحرافي مثل گروهكها و بني صدر خائن مخالف بود و به شكست آنها يقين داشت. با شهادت مظلومانه بزرگاني چون دكتربهشتي و شهيد صدوقي بسيار متأثّر شد و احساس كرد كه بايد حضوري فعّالتر در دفاع از انقلاب به خصوص حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي داشته باشد.
او عليرغم تحصيلات اندكي كه داشت به دليل برخورداري از روابط اجتماعي خوب، حضور فعّال در مباحث و حوادث، مطالعه كتاب و ارتباط با مجالس روضه خواني و محافل مذهبي اطلاّعات خوبي در زمينه مسائل ديني و سياسي داشت. اين موجب می شد كه عدّه اي تصوّر كنند كه تحصيلات وي بسيار بالاتر از اينهاست. او اهل ورزش بود و گاهي به زورخانه مي رفت.
وي
فردي زرنگ و دست و پا گرم بود. كارهايش را سريع انجام مي داد و آدم بسيار
منظّمي بود. در محيط كار نيز با همه صميمي بود، ابراهيم به علّت داشتن
روحيّه انقلابي همواره ارتباطش با بسيج و سپاه حفظ می نمود و با نهادهاي
انقلابي همكاري داشت. او در اجتماعات و راهپيماييها شركت مي کرد و نماز
جماعت و جمعه اش ترك نمي شد و در آنجا به روي نمازگزاران گلاب مي پاشيد. وي
حدود دو سال قبل از شهادتش بار ديگر با حادثه غم انگيزي مواجه شد و پدر
بزرگوارش را از دست داد. امّا با توفيق حجّ واجبي كه از محلّ كارش فراهم شد
روحيّه خود را باز يافت. هنگامي كه حضرت امام ره رفتن به جبهه را تاکيد و
سفارش فرمودند، او آرام و قرارنداشت و همواره از اينكه سعادت اين را نيافته
است كه زودتر از اينها به جبهه برود نگران و ناراحت بود، تا اينكه سرانجام
زمينه اين كار از طريق جهادسازندگي فراهم شد و عازم جبهه هاي نبرد حق عليه
باطل گرديد. زمان رفتن به جبهه با همه خداحافظي كرد خصوصاً با بچّه ها
ازجمله چندين بار رقيّه خانم نه ماهه اش را بوسيد. با سفار شهايي كه به
همسر و دوستانش کرد، گويي به دلش گواهي شده بود كه توفيق شهادت پيدا مي
كند. او همسرش را به صبر و پايداري، تلاش براي تربيت فرزندان، گريه نكردن
در انظار عمومي و حفظ ارتباط با خانواده اش سفارش کرد و حتّي به نحوه تشييع
جناز هاش و اينكه او را در منزل غسل دهند به دوستانش اشاراتي داشت. او در
آن زمان از همسرش مي خواهد كه جنازه اش را از روي بعضي نشانه ها از جمله
خالهاي روي بدنش شناسايي كنند! وي همچنين روي نوار كاست سفار شهاي زيادي را ضبط مي نمايد.
شهيد عليخاني در تاريخ 30 / 1/ 1365 به سوي جبهه هاي جنگ اعزام مي شود و دقيقاً هجده روز پس از اعزام، در عمليّات آزادسازي فاو، بنا به اصرار خود شركت مي كند و در ماه مبارك رمضان به فيض عظماي شهادت نايل مي گردد. وي در اثر انفجار گلوله خمپاره، دست و پا و سرش قطع مي شود وچون مولا و مقتدايش حضرت امام حسين ع و حضرت ابوالفضل عبّاس س شربت شهادت مي نوشد. به همانگونه كه سفارش كرده بود از روي نشانه هايي كه داده بود پس از يك هفته پيكر مطهّر و مفقودش شناسايي و به يزد منتقل مي شود و به دست دوستانش مطابق با وصيّت هايش در خانه غسل داده، عطر و گلاب زده، كفن شده، تشييع باشكوه مي گردد و در گلزار شهداي يزد به خاك سپرده مي شود.
وصیت نامه شهید:
من از همسرم مي خواهم که همينطور که با من در سختيها زندگي کرده
است، بعد از من به بچّه ها خوب رسيدگي کند. بچّه ها درس بخوانند و قرآن
تلاوت کنند. مهدي که ا نشاءالله بزرگ مي شود همينطور که درس مي خواند در کنارش هم درس حوزه بخواند که واقعاً من علاقه دارم که پسرم فرد مفيدي براي اسلام باشد. دختران هم همينطور درس بخوانند، قرآن و نماز بخوانند، روزه بگيرند و پايبند به اسلام باشند. حجاب اسلامي را کاملاً رعايت کنند. انشاءالله که تو همسر خوب و مهربان بتواني اين کاري را که به تو محوّل شده به خوبي انجام بدهي.
نمازجمعه ها را ترک نکنيد. گوش به فرمان امام عزيزمان باشيد. گوش به فرمان روحانيّون خوب و معظّم باشيد. نظر شما