مزد جهاد شهادت است
نویدشاهدیزد:
پدرشهید:
مهدي در شب نيمه شعبان شب ميلاد حضرت مهدي (عج) بدنيا آمد. او از 5 سالگي به مكتب خانه ميرفت و قرآن را آموخت و زندگيش را از قرآن سرمشق گرفت او حافظ بخشی از قرآن بود. از همان بچگي به همراه درس خواندن كار هم ميكرد آخر او مرد كار و عمل بود. در حوادث پيروزي انقلاب هم او نقشي فعال داشت در تظاهرات و درگيريها، پخش اعلاميهها، جلسات و غيره. پس از پيروزي انقلاب هم او مخالف بنيصدر و كارهايش بود و با همسالان و همكلاسيهاي خود به بحث و صحبت ميپرداخت. جنگ كه شروع شد مهدي دانشآموز بود. روزي در اوايل سال تحصيلي كتابهاي درسیش را تازه گرفته بود و به منزل آمد برادر بزرگترش كه تازه از جبهه برگشته بود خطاب به مهدي گفت كه امام جهاد را واجب كردهاند و ديگر درنگ جايز نيست.او كتابهايش را به گوشهاي انداخت و گفت اگر تكليف است برويم. من به او اعتراض كرده و گفتم آخر به اين راحتي درس و خانوادهات را به كه ميسپاري و ميروي؟ او بيدرنگ جواب داد به همان كسي كه امامحسين عليهالسلام خانوادهاش را به سپرد و رفت. به اين ترتيب او آموزش نظامي خود را در گروه تخريب شروع ميكند و بمدت 15 روز آموزش ميبيند سپس براي شركت در عمليات محرم عازم جبهه ميشود او در اين عمليات همراه با مهندسي زرهي وارد عمل ميشود پس از 75 روز ماندن در جبهه براي مرخصي بمدت 10 روز به يزد ميآيد. هفت روز از مرخصياش گذشته بود كه از اين هفت روز هفت ساعتش در منزل نبود و بدنبال مسجد و بسيج بود و يا با رفقا و فاميل وداع ميكرد. هفتم شب بود كه به خانه آمد و من را از خواب بيدار كرد و به من گفت چيزي را ميخواهم به شما بگويم و خواهش ميكنم كه مرا ناراحت نكنيد گفتم بگو ادامه داد نيروهايي كه قرار است به مقر ما اعزام شوند فردا حركت ميكنند و من ميخواهم به همراهشان بروم آخر او طاقت ماندن نداشت. آن شب وداع جانسوزي با ما كرد و شروع كرد با صداي زيبايي به خواندن اين اشعار:
شهيدم من شهيدم من به كام خود رسيدم من
حلالم كن ايا مادر نميبينم تو را ديگر
منم سرباز روح ا... كه پيوستم به خيل ا...
به جنگ ارتش اعداء روان هستم ايا مادر
مادرش که تا آن موقع بيدار مانده بود شروع به شيون و زاري كرد و من هم بشدت تحت تأثير اشعارش قرار گرفته بودم. او گفت قرار بر اين بود كه شما مرا ناراحت نكنيد و ما را دلداري ميداد. صبح فردا به وعدهگاهش ميشتابد و در عمليات والفجر كه فرماندهي يك گروه را برعهده داشت در شبي تاريك و در ميان آتش و گلوله دعاي هميشگيش مستجاب ميشود و مهدي به سوي خدا ميشتابد. او رفت تا دين پيامبر و راه امام حسين عليه السلام باقي بماند. شب شهادت مهدي سحرگاهان بود كه خواب ديدم تركشي به شانه چپ مهدي خورد و او از پشت بروي ميدان مين افتاد و مين شكمش را منفجر كرد. از خواب بيدار شدم مادر مهدي را بيدار يافتم متوجه شدم كه او هم مثل من همين را خواب ديده است.
نحوه شهادت مهدي در آن شب عين همان چيزي بود كه من و مادرش آن شب در خواب ديده بوديم. مهدي عاشق قرآن بود .همرزمش تعريف ميكرد كه شبي مهدي با قرآن خواندن گروهي چهارنفره را از ميدان مين عبور داده است و در هنگام شهادتش نيز قرآني را به همراه داشته است. او شاگرد مكتب قرآن بود.
وصيت نامه:
اولين تذكر من خطاب به مردم ايران است. اي مردمي كه جگرگوشههايتان را در راه اسلام دادهايد قدر اين امام كبير را بدانيد و از خدا بخواهيد كه تا انقلاب مهدي نگاهش بدارد چرا كه ما مرده بوديم او زندهمان كرد ما خفته بوديم او بيدارمان كرد، بيمار بوديم او ما را سالم كرد. دومين خطاب من به قشر زحمتكش و كارگر اين جامعه اسلامي است. اي كسانيكه پيغمبر به دستتان بوسه زد بيائيد اين كشور را به شور آورده و از وابستگي نجات دهيد و كشور را به خودكفايي سوق دهيد. سومين تذكر من خطاب به دانشآموزان اين كشور عزيز اسلامي است اي دوستان شما بايد فكر كنيد كه اين ملت و دولت در قبال يك انتظاري است. اين همه سعي و كوشش دارد تا شما علم و دانش بياموزيد پس شما بايد اين انتظار سازندگي را برآورده كرده حاجات كشور را از نظر علمي شناخته و در راه آن قدم برداريد.
اي امت مسلمان حال كه ابرقدرتها براي نابودي دين خدا از هم سبقت ميگيرند به خود آئيد و در راه خدا جهاد كنيد كه مزد جهاد شهادت است.
از جوانان وطن ميخواهم قبل از اينكه حتي فكر يك نگاه شيطاني بر سرشان بزند ازدواج كنند و بحمدا... در جمهوري اسلامي ايران مسئولان در صددند هرچه راحتتر و سادهتر مسئله ازدواج را براي جوانان حل كنند.