21 آبان مدیون شهید سید محمد صافی هستیم
نوید شاهد یزد: شهيد سيدمحمد صافي رزند سید محمد در 25شهریور 1342
در خانوادهاي مذهبي در ابركوه چشم به جهان گشود از آنجايي كه خانوادهاش از سادات محترم بودند و علاقهاي شديد به جد بزرگوارشان رسول گراميداشتند نام او را محمد گذاشتند.
دوران كودكي را در خانه در زير سايه پر مهر و محبت پدر و مادر گذراند و در سن هفتسالگي پا به مدرسه گذاشت و دوره ابتدايي را در دبستان نسفي گذراند و سپس وارد مدرسه راهنمايي شهيدبهشتي شد و در حين تحصيل پدر را فراموش نكرده و در مغازه براي امرار معاش پدر را ياري مينمود.
در مدرسه مورد احترام كوچك و بزرگ بود، هوش و استعداد و تربيت و ادب او زبانزد خاص و عام بود. برادر شهيد صافي پس از آن در دبيرستانهاي مولوي و ابوذر مشغول تحصيل شد تا اينكه انقلاب خونبار اسلاميمان به رهبري امام خميني شكوفا شد. شهيد سيد محمد و برادر شهيدش سيد احمد هر دو در كنار هم و با هم در بر پايي تظاهرات و راهپيمايي نقش عمدهاي داشتند و روشنگري خود را از خانواده شروع و تا كوچه و بازار ادامه دادند.
او آنچه برايش مطرح بود و ارزش داشت امامش بود و انقلاب. پس از به ثمر نشستن انقلاب و فرمان امام مبني بر حفظ امنيت شهرها و شركت در سازندگي مملك به جان و دل پذيرفت و شبها را تا صبح در كوچه و خيابان به گشتزني و نگهباني سپري مينمود.
نقش او در پيروزي انقلاب سوم بسيار مؤثر بود و از جمله افرادي بود كه اولين شعار مرگ بر بني صدر را بر روي ديوار شهر نوشت و تا آخر ايستاد و در همين هنگام بود كه موفق به اخذ مدرك ديپلم در رشته علومتجربيگرديد.
مدتي سپري شد تا اينكه برادر پاسدارش سيد احمد نداي امام را لبيك گفته به سوي جبهه شتافت و در عمليات ظفرمندانه ثامنالائمه كه منجر به شكست حصرآبادان شد به درجه شهادت نائل گرديد.
در اينجا بود كه سيد محمد يكي از بهترين يارانش را از دست داد، اما او همچنان مقاوم و استوار به مبارزه بيامانش با تمام خطوط انحرافي ادامه ميداد تا اينكه در رشته علوم ديني، تربيت معلم تهران قبول شد و در هنگام تحصيل هم به ياري بسيج ميشتافت.
هر وقت به مرخصي ميآمد اگر شب هنگام بود حاضر نبود افراد خانواده را از خواب بيدار كند و به همين خاطر شب را در مسجد محل خود به راز و نياز با خداي خويش ميپرداخت و صبح به خانه ميرفت و شبهاي ديگر را به جاي ديدني با اقوامش در بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامياسلحه بدوش گرفته و از اسلام و قرآن پاسداري ميكرد.
بدين ترتيب سال اول تربيت معلم به پايان رسيد و باز تابستان به خود اجازه نداد كه به ياري برادران رزمنده در جبهه نشتابد و چون احساس ميكرد كه نبايد اسلحه برادر شهيدش بر روي زمين بماند راهي جبهههاي حق عليه باطل گرديد و اينجاست كه اين سخن امام كه فرمودند:
"هر پرچمياز دست تواناي سرداري بيفتد سردار ديگري آنرا برداشته و به ميدان خواهد آمد مصداق پيدا كرد.
برادر عزيزمان در جبهه نمونه و الگويي بود از ايثار و فداكاري و تقوي و تواضع، او شجاعانه در عمليات افتخارآفرين محرم فرياد يا زينب سرداد و بر دشمن زبون تاخت.
سرانجام در تاريخ 21/8/61 در منطقه مرزي عينخوش به ديدار معشوقش شتافت و به لقاءلله پيوست و در جوار حق ميهمان جدش و برادر شهيدش سيد احمد گرديد.