یک آزاده هفت روز بدون آب و غذای کافی مقاومت کردیم
پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۲
نوید شاهد یزد: محمدرضا بابایی آزاده سرافزار یزد خرداد ماه سال 1361 و پس از پایان امتحان سال تحصیلی در حالیکه بیش از 15 سال نداشت از حسینیه صفار یزد به جبهه اعزام شد.
نوید شاهد یزد: در تیرماه همان سال در عملیات بزرگ رمضان که اولین عملیات برون مرزی ایران اسلامی بود شرکت کرد که به دلیل شکست نیروهای محورهای کناری عملیات شکست خورد.
این شکست یک نقطه قوت داشت و آن هم نفوذ در 25 کیلومتر از خاک دشمن بود، که در اولین عملیات به اسارت دشمن درآمد.
بابایی می گوید: عراقیها با مسایل عبادی اسرا از جمله نماز جماعت ، دعا و مناجات مخالف بودند و برای همین در یک اقدام ناجوانمردانه هفت شبانه روز بچهها را از آب و غذای کافی محروم کردند.
این آزاده یزدی خاطر نشان کرد: یکی از روش های شکنجه بعثیها همواره قطع آب و یا آلوده کردن آن بود و اینگونه اقدام ها در اصل اوج پستی و قساوت آنها را نشان میداد.
بابایی افزود: وضعیت به حدی بغرنج بود برخی بچهها را رو به قبله کرده بودند از جمله من که در زمان اسارت از ناحیه پا مجروح شدم و اقدام مناسبی نسبت به مداوا نشده بود، گرسنگی و تشنگی نیز من را از پا انداخته بود.
معاون سابق استانداری یزد یادآور شد: پس از هفت روز تحمل شرایط سخت ما را در اردوگاه جمع کردند و پس از سخنرانی فرمانده عراقی در اردوگاه باز شد و تعدادی بعثی با چماق، دسته بیل و کلنگ به ما حمله کردند که در این میان سه نفر شهید و بیش از 500 نفر دست و پا آنها شکست و زخمی شدند.
این آزاده سرافراز اظهار کرد: پس از این اقدام وحشیانه یک وانتبار که حامل دو ظرف بزرگ آب و یک گونی نان بود وارد اردوگاه شد و سرهنگ عراقی کوچکترین عضو اسیران را که 13 سال داشت صدا کرد و مقداری آب و نان به او تعارف کرد و این بزرگ مرد خطاب به فرمانده عراقی گفت: اول باید به جمع تعارف کنی و بعد من.
این شکست یک نقطه قوت داشت و آن هم نفوذ در 25 کیلومتر از خاک دشمن بود، که در اولین عملیات به اسارت دشمن درآمد.
بابایی می گوید: عراقیها با مسایل عبادی اسرا از جمله نماز جماعت ، دعا و مناجات مخالف بودند و برای همین در یک اقدام ناجوانمردانه هفت شبانه روز بچهها را از آب و غذای کافی محروم کردند.
این آزاده یزدی خاطر نشان کرد: یکی از روش های شکنجه بعثیها همواره قطع آب و یا آلوده کردن آن بود و اینگونه اقدام ها در اصل اوج پستی و قساوت آنها را نشان میداد.
بابایی افزود: وضعیت به حدی بغرنج بود برخی بچهها را رو به قبله کرده بودند از جمله من که در زمان اسارت از ناحیه پا مجروح شدم و اقدام مناسبی نسبت به مداوا نشده بود، گرسنگی و تشنگی نیز من را از پا انداخته بود.
معاون سابق استانداری یزد یادآور شد: پس از هفت روز تحمل شرایط سخت ما را در اردوگاه جمع کردند و پس از سخنرانی فرمانده عراقی در اردوگاه باز شد و تعدادی بعثی با چماق، دسته بیل و کلنگ به ما حمله کردند که در این میان سه نفر شهید و بیش از 500 نفر دست و پا آنها شکست و زخمی شدند.
این آزاده سرافراز اظهار کرد: پس از این اقدام وحشیانه یک وانتبار که حامل دو ظرف بزرگ آب و یک گونی نان بود وارد اردوگاه شد و سرهنگ عراقی کوچکترین عضو اسیران را که 13 سال داشت صدا کرد و مقداری آب و نان به او تعارف کرد و این بزرگ مرد خطاب به فرمانده عراقی گفت: اول باید به جمع تعارف کنی و بعد من.
نظر شما