نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - حمید هاشمی
خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
یک شب خوابم نمی برد. از چادر آمدم بیرون. صدای مناجات و دعای بچه ها، سکوت اردوگاه شهید مدنی را می شکست. کسی صدایم زد: حاج آقا ببخشید، چند دقیقه وقت دارید؟
کد خبر: ۴۵۰۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۰

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
بنده خدا فریاد زنان به شهید علامه می گفت: آقای علامه قرتید قرتید قرتید!! حمید نگاهی از سر تعجب به من کرد و گفت: قرتید یعنی چی؟ گفتم: به لهجه اسد آبادی یعنی پاره شد. این بنده خدا فکر کرده جلیقه اش پاره شده.
کد خبر: ۴۵۰۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۳

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفتم: برادر هاشمی، چهره ی جذاب و نورانی شما جان می دهد برای شهادت. لبخندی زد و گفت: برادر برای پیروزی چی؟ گفتم چرا، هم برای پیروزی هم برای شهادت. در جواب گفت: شما پیروزی و نابودی دشمنان را از خداوند بخواه.
کد خبر: ۴۵۰۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفتم: برای چی؟ گفتند: نماز نمی خواند، سیگار می کشد، رفتار مشکوکی دارد. چند دقیقه بعد رفتم پیش حمید و گفتم: حمید یکی از کسانی که باید رویش کار کنی همین جوان است؛ من نمی دانم. این جوان را به خودت می سپارم. نزدیک به یک ماه از این قضیه گذشت. به منطقه جنوب اعزام شدیم، به اردوگاه شهید مدنی دزفول.
کد خبر: ۴۵۰۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۸

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
قبل از اینکه جواب نامه را بدهم، دیدم حمید هاشمی آمد و گفت: آقای سرابی من دارم میروم، البته اگر شما اجازه بدهید! گفتم: من در مقابل فرمانده کسی نیستم که مخالفت کنم. فقط قبل از رفتن صبر کن چند دقیقه ای با هم صحبت کنیم. گفتم: وقتی رفتی، به ما سر بزن و جلساتی که بالای تخته سنگ ها داشتیم قطع نشود!
کد خبر: ۴۵۰۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۳

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
حمید کنار مزار آخرین شهید را می کند. قبری برای خودش آماده می کرد و در آن می خوابید. هر کسی برای خودش قبر می کند و در آن می خوابید. بعد حمید شروع می کرد به خواندن دعای کمیل. بچه ها شب خوشی را در جوار مزار شهدا طی می کردند.
کد خبر: ۴۵۰۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۱

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
همان روز وقتی که رفتم خانه، خانمم گفت: راستی شنیدم که در خانواده شهید حمید هاشمی یک دختر خوبی هست که می شود برادر زاده شهید. برویم خواستگاری. رفتیم و این وصلت سر گرفت. همیشه گفته ام که من این عروس را از شهید هاشمی گرفتم.
کد خبر: ۴۴۹۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفت: بچه ها هر کدام از ما شهید شد، بعد از شهادت، دوستان دور هم جمع بشوید و ما را فراموش نکنید و به یاد همدیگر باشید. روی این مطلب خیلی تأکید می کرد. انگار می دانست که خودش رفتنی است. می گفت من راضی هستم همانند شمعی بسوزم و آب شوم تا از روشنایی ام بچه ها محفلشان و جلسات دعایشان برقرار باشد و به یاد ما باشند.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۲

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
پس از گذشتن چند روز از سیزده بدر برگشتیم. اما منتظر بودیم فرصتی پیدا شود و ما هم به جبهه برویم. بالاخره سن بچه های انجمن اسلامی به حد قانونی هجده سال رسید و در سال ۱۳۶۳ اولین اعزام بچه های دبیرستان شکل گرفت.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۱

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
همه ی مراسم کفن و دفن و نماز میت و ... را انجام می دهد. حتی غسلش را هم خودش انجام می دهد و دفنش می کند. حمید اهل این طور کارها بود که هیچ کدام از ما هیچ رغبتی به این کارها نداشتیم.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
یک تفنگ ام یک، با سه عدد فشنگ مشقی داشتیم که سپاه به ما داده بود برای نگهبانی و ایست و بازرسی. وقتی که فهمیدیم همگی خوابیده اند همه با هم شروع کردیم! یکی قابلمه دستش بود، یکی تشت آب، یکی تفنگ و ..
کد خبر: ۴۴۹۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۹

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
سفر زیارتی که با حمید رفتیم همراه با بار عاطفی، معنوی و احساسی بود و با وجود اینکه بعدها بسیار به سفر زیارتی رفتم، اما هیچ کدام مانند آن سفر نشد.
کد خبر: ۴۴۹۲۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۸

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
آنجا کلاس داشتیم، از جمله کلاس قرآن، احکام و ورزش. شب که میشد توی چادرها و در کنار هم می خوابیدیم. چند بار از خواب بیدار شدم و دیدم که حمید نیست!! رفتم بیرون. دیدم نماز شب می خواند. بعد از آن هر وقت نصف شب حمید را نمی دیدم، می دانستم که رفته با خدای خودش خلوت کند.
کد خبر: ۴۴۷۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۳

در جلسات انجمن اسلامی دبیرستان عنوان می شد که برای تابستان کاری برای مناطق محروم بکنیم. این مسئله ی مهمی برای حمید شده بود. یک روز دیدم در می زنند! رفتم در را باز کردم دیدم حمید هاشمی است! گفت: آماده شو برویم مناطق محروم!
کد خبر: ۴۴۷۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
از دیگر کارهای حمید این بود که وقتی در روستاها کسی شهید می شد، حمید هاشمی بدون اینکه خانواده ی شهید را بشناسد، بچه ها را جمع می کرد و می رفتیم روستا برای تسلیت گفتن و دلداری دادن. حمید می گفت: با خانواده ی شهدا صحبت کنید و سعی کنید که جای خالی فرزند شهیدشان را حس نکنند. در منزل شهدا مراسم برگزار می کرد و کارهای خانواده ی شهید را انجام میداد، به نحوی که خانواده ی شهید از حالت غم خارج میشد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید نظرات خوبی می داد و عملی هم میشد. یک روز حمید با من تماس گرفت که بروم دبیرستان، آنجا جلسه گذاشته بود تا برای شروع سال تحصیلی جدید برنامه ریزی کنند. دبیرستان امام، بزرگ ترین دبیرستان همدان بود و بیشترین دانش آموز را داشت. می خواست کار را جلو ببرد. سال تحصیلی شروع شد و برنامه ها تداوم پیدا کرد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۶

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
گاهی وقت ها با یک کارت سی نفر سوار چرخ فلک بسیار بزرگ پارک میشدیم. حمید هاشمی در محله ی چرم سازی شناخته شده و شاخص بود. امکاناتی که یک پدر برای فرزندش نمی توانست فراهم کند، حمید برای بچه های پایین شهر و محروم آماده می کرد. پدر برای بچه ها شده بود.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۴

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید گفت: این موتور مال من نیست، برای بیت المال است. رفتم موتور را تحویل دادم و بعد رفتم سراغ خرید. قرار نیست همه ی کارهایم را با موتور متعلق به بیت المال انجام بدهم.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
نهایت سادگی را در پوشاک حمید میشد دید، گفتار و رفتار ساده ای داشت. عبادت ساده ای داشت، ادا در نمی آورد، منتظر این نبود که بگویند پوشش حمید خوب است یا نه و حمید چقدر آدم خوب و زاهدی است. اصلا برای حمید این قضایا مهم نبود که دیگران چه اظهار نظری نسبت به او دارند.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
محوریت حمید باعث شده بود که دوست صمیمی همه باشد و با اکثر بچه ها تفاوت داشته باشد. تفاوتش را وقتی فهمیدم که با مدیریت او یک هفته به کوه رفتیم. یکی از شب ها که اتفاقی از خواب بیدار شدم حمید را در حال مناجات و راز و نیاز با خدا دیدم. او غرق در نماز شب بود. او به راستی با همه فرق داشت.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۷