نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت پنجم
پرویز ثابتی منفجر شد و شروع کرد به زدن خودش! با مشت و سیلی می زد توی سر و کله خودش و می گفت: من پدرسوخته این همه دارم تو را می زنم، آن وقت تو در حال مرگ می آیی و مرا مسخره میکنی و می گویی کُتَت را از کجا خریده ای؟! ای وای از دست شماها
کد خبر: ۴۶۱۴۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳

"زهرا کرد زنگنه" شیرزنی از ایل بختیاری و مادر شهید مدافع حرم "رضا عادلی" است که در گفتگو با نوید شاهد از پسر تازه دامادش می گوید. شهیدی که تاریخ عقد و شهادتش یکی شد. شما را به خواندن این گفتگوی صمیمی دعوت می کنیم.
کد خبر: ۴۶۱۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶

خاطره خودنوشت شهيد شرفی «1»
شهيد جليل شرفی در دفتر خاطراتش می نویسد: چرا احساس غربت و تنهائي نکنيم؟ حالا که مي فهمم که چه ارزان از دست دادم آن موقعيت را و هزار افسوس که از هيچکدام از موقعيت ها استفاده آن طور که شايسته بود نبردم که اگر برده بودم از آنها جدا نمي افتادم.
کد خبر: ۴۶۱۱۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۵

خاطرات شهید «کیانبخش طاهری»؛
همکاران شهید به ایشان گفتند:«تو هم اگر این مسئولیت را بپذیری، حتما شهید می شوی و چون خیلی جوان هستی و تازه هم ازدواج کردی! اگر می شود این مسئولیت را نپذیر.»
کد خبر: ۴۶۱۰۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۴

خاطره ای از زبان خانواده شهید علی نجفیان؛
صدای گلوله ها و بارش خمپاره ها لحظه ای قطع نمی شد. علی سعی می کرد از میان دود و آتش، ماشین آذوقه و آب را به قرارگاه برساند او با تمام تلاش خود موفق شد که ماشین را کنترل کند. بلاخره موفق شدیم آذوقه را به مقصد برسانیم.
کد خبر: ۴۶۱۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۳

خاطراتی پیرامون شهید «علي يار شول»؛
من مي‌دانستم او شهيد مي‌شود. اصلاً هر وقت او را در لباس پاسداري مي‌ديدم، اختيار اشكهايم را نداشتم. در كربلاي يك كه پايش زخمي شده بود، وقتي برادرش بهادر از جبهه آمد، گفت علي يار مجروح شده، خيلي نگران شدم.
کد خبر: ۴۶۰۹۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۲

در جایی دیگر که با سایر شهدای تازه دفن شده فاصله دارد، قبری مهیا می‌کنند و محمدحسین دفن می‌شود. چند روز بعد، وقتی دوستانش از عملیات بر‌می‌گردند با تعجب می‌بینند او در همان قبری که خودش پیش از شهادت گفته بود، دفن شده است!
کد خبر: ۴۶۰۷۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۹

مروری بر خاطرات سردار شهید نوروز ایمانی نسب در سالگرد شهادتش
با یک دنیا حسرت سخن خودرا اینچنین بیان داشت: ما در جبهه ها و مبارزاتمان کوتاهی کردیم، لذا امام مجبور شد جام زهر را بنوشد. اگر ما همه مردم و رزمندگان و .... یکدست و مجدانه تلاش می کردیم و با دشمن قوی تر برخورد می کردیم امام جام زهر را نمی نوشید
کد خبر: ۴۶۰۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۵

خاطراتی پیرامون شهید «علي‌اكبر محمدحسيني»؛
علی اکبر فرمانده لايقي بود . تيراندازي مي کرد . آرپي جي مي زد . زخم مجروحين را مي‌بست . شهدا را عقب مي آورد . مهمات و آذوقه مي رساند . يک لحظه آرام و قرار نداشت .
کد خبر: ۴۶۰۲۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۳

سردار رشید اسلام شهید محمدباقر قادری
شهید محمد باقر قادری، دوازدهم آذر 1337، در شهرستان نجف آباد چشم به جهان گشود. پدرش کریم، و مادرش صديقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند. کارمند پالایشگاه بود. به عنوان جهادگر در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم تير 1361، با سمت فرمانده تیپ زرهی در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سر شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. برادرش سعید نيز شهيدشده است.
کد خبر: ۴۵۹۹۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۳۰

برادر شهید : در منطقه سردشت بودم و شهید در آبادان خواب دیدم در سنگری است و عکس دوستانش را در اطراف سنگر زده بود پرسیدم رسول این عکسهای چه کسانی است ؟ گفت این عکس دوستانم است که شهید شده اند بعد دیدم عکس خودش هم بین آن عکسها بود .
کد خبر: ۴۵۹۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۰۱

خاطراتی پیرامون شهید «حسین میراحمدی»؛
شهید «حسین میراحمدی» هميشه تشويقمان مي كرد و برايمان هديه مي خريد تا درس بخوانيم و در وصيت نامه اش هم به اين موضوع تأكيد كرده و نوشته بود، نبايد قلم من را روي زمين بگذاريد، بايد درستان را ادامه دهيد.
کد خبر: ۴۵۹۸۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۳۰

پدر و مادرش را برد مشهد. کار همیشگی‌اش بود. پدر و مادر را می‌برد مشهد؛ زیارت. پدرش را برد کنار ضریح امام رضا (ع) و گفت برایش دعا کند که شهید شود. حاج علی آقا ایستاد جلوی ضریح، دست‌هاش را گرفت جلوی صورتش. اشک‌های پیرمرد جلوی پیراهن آبی‌اش را خیس کرده بود. بلندبلند دعا کرد.
کد خبر: ۴۵۹۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۶

يکي از پرستارها گفت :« از سه روز قبل که برادرتان اينجا بستري شده ، خانمي از وي پرستاري مي کرد. امروز که شما آمده ايد، از آن خانم خبري نيست.» هيچ وقت آن زن را نديديم.
کد خبر: ۴۵۹۶۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۶

خاطراتی پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛
به منظور جبران بی احترامی روز گذشته گفتم: «ببخشید، من خدمت شما قبلاً نرسیده بودم و دیروز شما را نشناختم.» خیلی خونسرد پرسید: «مگر چه شده؟ چیزی یادم نمی‌آید، مگر موضوع مهمی بوده است؟» تازه متوجه شدم که بی خیال این حرف هاست.
کد خبر: ۴۵۹۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲

کتاب صوتی خاطرات شهید «حامد جوانی» با عنوان «شبیه خودش» برای ماندگاری خاطرات این شهید مدافع حرم از سوی بسیج هنرمندان آذربایجان‌شرقی در تبریز تولید و عرضه می‌شود.
کد خبر: ۴۵۹۶۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

آخر بازی " شاپور عبدالمحمدی" لباسهای ورزشی را از تن درآورد و در حالی که لباس مقدس سپاهی اش را به تن می کرد، گفت: برد و باخت ماندنی نیست مهم انسانیت و تمرین قانون پذیری است.
کد خبر: ۴۵۹۵۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

در دامنه کوه بود که به کمین گاهی رسیدیم فرمانده ایست داد. دشمن متوجه نیروهای ما شده بود و بچه های رزمنده به تکاپو افتادند. که صدای حسین پر توان و پر نیرو برخاست اگر قرار باشد شهید شویم؛ اینجا قتلگاه ماست، و اگر قرار است برگریدم، با شهدا بر می گردیم.
کد خبر: ۴۵۹۵۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

يك ماه در فاو بوديم با خيلي ها آشنا شديم، اما من در چهره خيلي ها تفاوت را مي ديدم.حالت عجيبي داشتند و بيشترشان به شهادت رسيدند.جلال يكي از آنها بود، او متفاوت بود.
کد خبر: ۴۵۹۰۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۷

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.
کد خبر: ۴۵۸۸۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵