آلبوم اول را که دیدم عکس همسرم در آن نبود وقتی در حال دیدن آلبوم دوم بودم عکس شهیدی را دیدم که بادگیر سورمهای تنش بود و از پایین تنه زخمی شده بود. قیافهاش را شناختم، همسرم بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
خاطراتی از شهید «غلامحسین خزاعی»؛
حسین به قدري با حرارت نمازشب مي خواند که تصميم گرفتم صبر کنم. بالاخره نمازش به پايان رسيد و به سوي چادرها رفت. نزديک چادر چفيه را از روي صورتش کنار زد، حسين خزاعي بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
مادر شهید " مجید ایزد بخش" در خاطراتش می گوید وقتی در دانشگاه قبول شد، ثبت نام کرد و به جبهه برگشت. گفت:« می خواستم با قبول شدن در دانشگاه به اونهایی که می گن بسیجی ها بی سوادن، نشون بدم که بسیجی در همه ی جبهه ها تواناست. اگه امروز جبهه ی جنگ با دشمن خارجی رو انتخاب کرده، برای اینه که این اولویت داره.»
کد خبر: ۴۶۷۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۵
تبیین چرایی شکلگیری انقلاب و دفاع مقدس و شناساندن سبک زندگی شهدا به دانشآموزان در قالب طرح همکلاس آسمانیها ضروری است.
کد خبر: ۴۶۷۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
خاطراتی پیرامون شهید «علياكبر محمدحسيني»؛
آبله هاي دستم را نشان «علياكبر محمدحسيني» دادم، گفت: «برو تسويه حساب کن و برگرد کرمان»، پرسيدم: «چرا تسويه حساب کنم؟!» گفت: «کسي که نمي تواند از يک سنگر بگذرد، چطور ميتواند از جانش بگذرد و بجنگد، تو به درد جنگيدن نميخوري.»
کد خبر: ۴۶۶۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۶
خاطراتی پیرامون شهید «محمدحسن سيفالديني»:
محمّد حسن می گفت:« مادر می شود ما هم بزرگ شویم و در راه امام حسین (ع) مبارزه کنیم، می شود ما هم در جبهه های حق علیه باطل شرکت کنیم و در راه خدا به شهادت برسیم؟»
کد خبر: ۴۶۶۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۱
شهید "محسن چله دوان" سال 1359 همزمان با شروع جنگ تحمیلی ، برای تحصیل در رشته مکانیک وارد هنرستان شد و با فرمان امام خمینی (ره) برای تشکیل بسیج در کنار درس، آموزش نظامی در بسیج را شروع کرد و پس از گذراندن دوره های مقدماتی ، رهسپار جبهه شد .
کد خبر: ۴۶۶۱۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۹
« نيمه پنهان ماه 12» روايت زندگي و خاطرات شهيد آبشناسان است كه از زبان همسرش بيان شده است. اين كتاب به كوشش مرجان فولادوند گردآوري و تدوين شد و در سال 1386 توسط انتشارات روايت فتح در77 صفحه به چاپ رسيد.
کد خبر: ۴۶۵۹۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۹
خاطراتی از شهید «محمد طایی»:
شهید «محمد طایی» خطاب به مادرش گفت: چقدر از زندگي نااميد شده ام و نمي دانم چه کار کنم. خواسته هاي تو هم مرا به آتش جهنم مي خواند. اينها را از خودم نميگويم، از قرآن مي گويم.
کد خبر: ۴۶۵۸۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
ناگهان رگهاي گردنش متورم شد. با چهرهي برافروخته دست زير كارتنهاي خرما زد. به طرف سنگر تداركات دويد و با عصبانيت فرياد زد:« به چه حقي به خودت اجازه داده اي كه خرماي مرغوب را به سنگر فرماندهي بياوري؟!»
کد خبر: ۴۶۵۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
به گفته دوستان و همرزمان، محمود از شهادت خود آگاهي داشت و براي رسيدن به لحظه موعود لحظه شماري مي كرد.
کد خبر: ۴۶۵۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
مادر شهید آبباز می گوید: محمد با قدم مبارکی که داشت به زندگی ما امید بخشید. او رنگ خدا بود و زندگی خود را صرف کارهای خیر می کرد.
کد خبر: ۴۶۵۷۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
خاطراتی پیرامون شهید «حسین زابلی زاده»:
شهید زابلی زاده در ایام عاشورا همراه هیأت های مذهبی به عزاداری امام حسین (ع) می پرداخت و خود را خادم امام حسین(ع) و رهرو او می دانست و یکی از مواردی که باعث شد با وجود کم سن و سال بودن به جبهه برود، علاقه زیاد به امام حسین(ع) و شهادت بود.
کد خبر: ۴۶۵۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
شهید "قاسم عزيزي بندرآبادي" به عنوان سرباز ارتش وارد جبهه شد و بعدها با سمت تک تیر انداز در سومار به شهادت رسید. خاطرات این شهید گرانقدر را از زبان مادرش بشنوید.
کد خبر: ۴۶۵۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
خاطراتی پیرامون «شهید حاجعلی بهزادي»؛
با شاخ و برگ درختها یک چهاردیواریِ کوچک گوشه ی باغ درست کرده بود و می رفت توی همان چهاردیواری که می گفت: «مسجدِ من » است، نماز می خواند.
کد خبر: ۴۶۵۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۹
کتاب «همرنگ خدا» به قلم سعید عاکف که از نویسندگان برجسته کشور می باشد و نگاهی به خاطرات سردار شهید "موسی درویشی نخل ابراهیمی " دارد توسط انتشارات ملک اعظم منتشر گردید.
کد خبر: ۴۶۴۶۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲
خاطرات رزمندگان واحد اطلاعات عمليات لشکر ثارالله؛
ناباورانه نگاهش كردم عراقي ها نزديك مي شدند يكبار ديگر گفت: « برگرد»، با چشماني اشكبار عقب آمدم، عراقي ها رسيدند. صداي شليك در گوشم پيچيد. هر دو شهيد شدند .
کد خبر: ۴۶۴۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰
خاطراتی پیرامون شهید «ابراهیم هندوزاده»؛
وقتي ابراهیم را روي برانكارد گذاشتند، هوس كردم ببوسمش. تمام بدنش را باندپيچي كرده بودند. خم شدم و پشت پايش را بوسيدم. بعداً لب و دستم تاول زد. سوم اسفند ماه سال 1364 در انگلستان شهيد شد.
کد خبر: ۴۶۴۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۹
حسین همه ي بچه ها را جمع کرد توي چادر و گفت: «ما براي نماز آمده ايم اين جا، الگوي ما اين نماز است و نبايد تعطيل شود، اگر تمام عالم را فتح کنيد، ولي نسبت به نماز بي اعتنا باشيد، ارزش ندارد.»
کد خبر: ۴۶۳۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴
" شهید سید مرتضی نظم بجنوردی "
برادر شهید : سید مرتضی به مادرم گفته بود به جبهه می روم و می دانم که شهید می شوم و مثل حضرت زهرا قبری هم نخواهم داشت.
کد خبر: ۴۶۳۹۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴