برای حضور در جبهه یک ماه روزه نذر کردم
به گزارش نوید شاهد یزد، شهید حسنعلی قدرتی میبدی 25 بهمن 1340 در محله بشنیغان شهرستان میبد به دنیا آمد و تا پایان دوره متوسطه در رشته حسابداری تحصیل کرد. پدرش محمدحسین زیلوباف بود و مادرش طاهره نام داشت. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار با سمت مسئول تعاون گردان نجف اشرف راهی جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام 22 تیر 1361 در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جای ماند تا 15 خرداد 1375 پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش محمدرضا نیز به شهادت رسیده است.
وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم «ولا تقولوا امن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء و لکن لاتشعرون» (بقره آیه 155)
«و کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید بلکه آنها زنده اند ولی شما درک نمی کنید.»
سلام بر منجی انسانها امام زمان مهدی موعود (عج) و سلام بر نایب بر حقش امام امت خمینی عزیز و سلام بر تمام شهیدان راه حق و حقیقت و سلام بر رزمندگان اسلام و سلام بر امت قهرمان و شهیدپرور ایران. خدایا چگونه تو را شکر کنم به من لیاقت دادی تا در جبهه حق علیه باطل شرکت کنم. خدایا تو می دانی که من به خاطر تو و برای اعتلای احکام و فرامین تو که همان اسلام است به جبهه آمدم پس خدایا ردم مکن و مرا از خود مران که ما به جز تو کسی را نداریم و مرا شهید بمیران تا شاید خون ناچیزم کمکی کرده باشد برای تداوم انقلاب اسلامی. خدایا ما را در راه اسلام یاری ده و ما را از سربازان امام زمان (عج) قرار ده.
سلام بر پدر و مادر عزیزم امیدوارم که سلام را پذیرا باشید. پدر و مادرم اولاً از زحمات بیشماری برای فرزندتان کشیدید تشکر می کنم و از خدا می خواهم که به شما اجر بدهد و از شما می خواهم که مرا ببخشید و حلالم کنید شما می دانید که ما از خداییم و عاقبت به سوی او بازمی گردیم و من یک امانت کوچکی نزد شما پس از مدتی شما آن امانت را به صاحب اصلیش برگرداندید. تنها خواهشی که از شما دارم در مورد شهادت من هیچ ناراحت نشوید و هیچ گریه و زاری نکنید زیرا اولاً مرگ حق است و دیگر این که این راهی است که خودمان انتخاب کردیم و شهادت آرزوی ما بود و شما برای خدا صبر کنید و اگر خواستید گریه کنید بر حسین و یارانش گریه کنید و شما می دانید که شهید گریه ندارد بلکه باید راه او را ادامه داد.
برادران سپاهیم وقتی که امام بگوید من بر بازوان نیرومند شما بوسه می زنم من چه بگویم من شما را از صمیم قلب دوست می دارم چون شما در راه اسلام و قرآن هستید هرگز شما را فراموش نمی کنم و دعاگویتان هستم. برادران عزیز شما باید برای جامعه الگو سرمشق باشید پس خود را برای اسلام فدا کنید و هوای نفس را سرکوب و منقلب کنید تا انشاالله برای اسلام مفید باشید و همیشه در راه الله فداکاری کنید. برادران عزیزم شما را به قدری دوست دارم و از شهید شدن این برادران رنج می بردم و من آرزو می کردم که خدایا دیگر من زنده نباشم تا ببینم که این برادران اینگونه شهید می شوند از شما عزیزان می خواهم که مرا ببخشید.
دوستان عزیزم از شما می خواهم که مرا ببخشید و حلالم کنید و مرا دعا کنید امیدوارم که خداوند شماها را نیز ببخشد. مردم مسلمان یک توصیه به شما دارم که همیشه پیرو خط امام که همان اسلام است باشید و رهنمودهای او را با گوش دل بشنوید و عمل کنید و هیچ وقت از روحانیت مبارز و فداکار جدا نشوید و حامی آنها باشید تا انشاالله اسلام و مسلمین پیروز گردند و کفر جهانی سرنگون گردد و اسلام به تمام جهان صادر گردد و انشااله امام زمان ظهور کند و از تفرقه و جدایی پرهیز کنید و برای پیروز اسلام به ریسمان الهی چنگ زنید و با هم وحدت کلمه داشته باشید.
من از دنیا یک مقدار کتاب و نوار دارم و آنها را به سپاه اهدا کنید و مقدار حقوق باقیمانده ام را به سپاه اهدا می کنم و احیاناً اگر از کسی طلبکار بودم آن را به سپاه بدهد و راضی نیستم سپاه در مورد من یک ریال خرج کند و از سپاه می خواهم و راضی نیستم بعد از شهادتم از نظر مادی یک ریال به خانواده ام کمک کند چون الحمدلله وضعمان خوب است و اگر هم خوب هم نبود راضی نبودم و سپاه می تواند آن را صرف اسلام و برای اسلام خرج کند.
پدر عزیزم از شما می خواهم اگر احیاناً کسی از من طلبکار بود به او رد کنید و دیگر این که یک ماه روزه نذری داشتم برای آن که موفق شوم به جبهه بروم و اگر لیاقت داشتم برای خدا شهید شوم و از این روزه نذری 14 روز آن باقیمانده آن را برایم بگیرید. با حسین اصلانی حساب و کتاب داشتم و به طور علی الحساب شاید از او بدهکار باشم اگر از او بدهکار بودم به او رد کنید در خاتمه از پدر و مادر و برادران و دوستانم می خواهم که در مورد شهادت من هیچ ناراحت نباشید و برایم جشن بگیرید و پدر و دوستانم می خواهم از تمام کسانی که مرا می شناسند حلال بودی بطلبید و باز از پدر و مادر و برادرانم و دوستانم و آشنایان و اقوام می خواهم که مرا ببخشند و مرا حلال کنند به امید این که خداوند مرا ببخشد و شماها را نیز انشاالله ببخشد و شما را برای اسلام موفق و مؤید بدارد.
در آخر چند بیت شعر برای مادرم می نویسم:
مبادا مادرم پدرم کفران کنی لطف خدایی را مبادا کم کنی شکرهای خود را
مبادا اجر خود را کم کنی مادر مبادا صبر تو شیطان برد مادر
تو باید فخر کنی بر عالم مادرشوی شادان که فرزندت فدای حق گردد
به جای مرگ در بستر شهید راه حق گردد مخور غم مادرم نالان مشو شیون مکن
شادان و سرخوش باش شادی کن برای صبح پیروزی که نزدیک است
به امید پیروزی اسلام و رزمندگان اسلام بر کفر جهانی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
والسلام و علیکم و رحمت اله و برکاته و عبادالله الصالحین. وصیت نامه حسنعلی قدرتی هنگام اعزام به جبهه
4/15 /1361