«شهید محمود سرگزی» در قسمتی از وصیت نامه‌اش می‌نویسد: خداوندا شاهد باش که ما شهادت را می پذیریم تا قرآن و مكتب اسلام حفظ شود و قوانین آن عملی گردد. امروز لبیک به ندای امام امت خمینی بت شکن لبیک به پیامبر است. لبیک به مهدی صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است.

به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، «شهید محمود سرگزی»، یکم بهمن ماه 1345، در شهرستان زابل دیده به جهان گشود. پدرش محمد، بنا بود و مادرش صغری نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و ششم اسفند ماه 1366، در خرمال عراق بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. پیکر او را در بهشت مصطفی زادگاهش به خاک سپردند.

خداوندا، شهادت را می پذیریم تا قرآن و مكتب اسلام حفظ شود

بسم الله الرحمن الرحيم

بسم رب الشهدا و الصديقين

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود به رهبر کبیر انقلاب و با سلام به تمامی رزمندگان جبهه های اسلام که هر روز حماسه های درخشان می آفرینند. سپاس خداوند را که پیامبران نجات بخش را فرستاد که همگی ما را از ظلمت‌ها و تاریکی‌ها به سوی نور الهی راهنمایی کنند. سلام بر مولای متقیان اولین امام مظلوم شیعه که به همگی راه و رسم جهاد کردن و بندگی کردن در راه خدای بزرگ را آموخت. سلام به ائمه و سلام بر مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منجی عالم بشریت و نایب بر حقش که با رهبری پیامبر گونه‌اش به ما و مملکت اسلامی حیاتی دیگر آموخت ما همگی مرده بودیم او با دم الهی خویش ما را زنده کرد.

 خداوندا شاهد باش که ما شهادت را می پذیریم تا قرآن و مكتب اسلام حفظ شود و قوانین آن عملی گردد. امروز لبیک به ندای امام امت خمینی بت شکن لبیک به پیامبر است. لبیک به مهدی صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است. خوشا به حال کسانی که این ندا را بشنوند و گوی سبقت را از یکدیگر بربایند و حال که «هر نفسی طبق وعده قرآن مجید مزه مرگ را خواهد چشید». پس ای خدای مهربان من تو را سپاس می‌گویم که مرگم را شهادت در راه خودت قرار دادی.

خدایا نمی دانم که چگونه تو را شکر کنم که بنده حقیر را این گونه لیاقتی عنایت کردی که بتوانم در صفوف رزمندگان قرار گیرم و خدایا تو شاهد هستی که بنده به جز راه تو راهی دیگر نرفتم و خدایا از آن زمانی که این راه را انتخاب کردم، یک زلزله‌ای در وجودم ایجاد شد که یک لحظه نتوانستم طاقت بیاورم و در خود احساس کردم اسلام عزیز احتیاج به ما دارد. هر چه که ما نمی توانیم خدمتی برای اسلام انجام دهیم ولی یک جزء کمی هم که شده خود را در اختیار اسلام قرار می دهیم باشد که خداوند متعال از ما قبول بفرماید.

 ای مردم ما اگر که مسأله مرگ برایمان روشن شود، دیگر از هیچ چیز نمی هراسیم و ما اگر که یک لحظه فکر کنیم دیگر در خانه نمی نشینیم. برای همین است که ما نمی توانیم حرکت کنیم و ما چه هستیم که بگوییم جان خود را در راه اسلام فدا کنیم، این جان ظاهری ما چه ارزشی دارد اگر فکر کنیم که روز اول چه بوده ایم آن وقت است که انسان متزلزل خواهد شد و راه چگونه رفتن را می آموزد.

 ای مردم و ای امت غیور و ایثارگر و شهادت طلب شما را سفارش می کنم به تقوای الهی، البته بنده حقیر خود کوچکتر از آنم که بخواهم جملاتی را برای شما بنویسم اما به عنوان یادآوری باشد که خداوند متعال تمامی بندگان خاص خود را به راه راست هدایت کرده و ما را نیز با آنها محشور سازد و ای مردم بدانید که زندگی دنیا فانی است. بالاخره روزی همگی ما از این دنیا خواهیم رفت. پس چه خوب است که با توشه های نیک به دیدار حق برویم «همگی عالم را محضر خدا بدانید» و متوجه باشید که خداوند همگی اعمال ما را نظاره می کند. امام امت را دعا کرده و تنها نگذارید برای فرج امام عصر و پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

محمود سرگزی

1366/10/22

بهتر ز رضای حق در این عالم چیست

        پاداش دهند ای به جز داور کیست

یادی ز حسین و روز عاشورا کن

        فرزند تو بهتر ز علی اکبر نیست

 

«وصیت نامه ای دیگر»

بسم الله الرحمن الرحيم

خدمت والدین خوب و والا مقام سلام عليكم.

از خداوند بزرگ برای همگی مؤمنین و مسلمین طلب مغفرت دارم و خداوند انشاء الله که ما را بیامرزد. اولاً به حکم آن که از پیامبر اکرم (ص) به ما رسیده است که «سزاوار نیست مرد مسلمان شبی را به صبح کند مگر آن که وصیت نامه او زیر سرش باشد».

 چند کلام را می نویسم. امیدوارم که فرزند خودتان را ببخشید و دائماً برایم دعا کنید باشد که شامل حالم گردد و بعد این که پدر و مادر گرامی، خواهران مهربان و برادر خوبم درخت اسلام را باید با خون سرخ علی اکبرها آبیاری کرد، اگرچه بنده عاصی خدا به آن نرسیده ام به هر جهت اینجانب که باید خونم را در اختیار صاحب اصلی آن قرار بدهم، حساب کنید پدر که اسماعیل خود را به قربانگاه می بری. حساب کن که قاسم بن حسن (ع) خود را روانه میدان می کنی.

 پدرم مرگ حق است و چه بهتر از این که مردانه به سراغ مرگ برویم. بارها از این در اضطراب بودم که چگونه خواهم مرد. اما حالا که برایم یقین شده که ما حق هستیم هیچ هراسی ندارم. مادرم خوشا به حالت که شیر سینه ات را به دهان چنین فرزندی دادی که اگر این دنیا فرزند خوبی نبود اما راهی را انتخاب کرد که پیشوایش حسین (ع) آن را به او آموخته بود.

خواهران سرافراز باشید از این گونه فرزندی که والدین شما تربیت کرده بودند. برادرم از ریختن خونم به خود ببال و احساس آزادی کن که از تبار حسینیان هستی. برادرت را یاد کن هیچگاه به بیگانگان باج نمی داد و آگاهانه به راهش ادامه داد. خدایم گواه هست هر وقت که از مزار شهدا گذر می کردم شرمم می شد، توانایی عبور از آن را نداشتم. هر وقت حسین پسر خاله ام را می دیدم قدرت نگاه کردن در صورتش را نداشتم. به هر حال از مرگ یا زنده بودن چیزی دیگر امکان ندارد. حال زنده بودن برای جنگیدن برای دین خدا و یا مرگ که همانا نهایت تلاش پیکار برای نجات دین اوست. عرضم تمام.

ضمناً مبلغ دو هزار تومان از پول هایم به برادر عبدالرضا سالاری نژاد بدهید تا به مسئولین بسیج زاهدان بدهد از بابت قبض های کمک بسیج بوده (پایگاه انصارالحسین) چیز دیگری به ذهنم نمی رسد. اگر مسأله ای بود برادرم با مشورت والدین عمل کند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

محمود سرگزی

1366/10/23

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده