فرازی از زندگینامه و وصیت نامه شهید یحیی سيفي شوركي + دستنوشته شهید
شنبه, ۰۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۷
شهید یحیی سيفي شوركي بيست و يكم مهر 1341، در روستاي شهيديه از توابع شهرستان ميبد به دنيا آمد. . به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. پنجم دي 1360، با سمت تكتيرانداز در شوش بر اثر اصابت تركش آرپيجي به سينه، شهيد شد
به گزارش « نوید شاهد یزد»،شهید یحیی سیفی در مهر ماه 1341 ، در یک خانواده مذهبی و کشاورز چشم به جهان گشود . در سنین کودکی جهت فرا گرفتن قرآن به مکتب خانه پا نهاد ، پس از آن تحصیلات خود را تا سال پنجم ابتدایی در شهیدیه ادامه داد و بعد از آن برای کمک به خانواده درس را رها نموده ، ابتدا به زیلوبافی پرداخت و سپس خیاطی را به عنوان شغل خود انتخاب نمود .با شروع جریانات انقلاب ، شهید سیفی که تقریباً پانزده سال داشت به طور فعال در این مبارزات شرکت می جست . او که در آن زمان مغازه خیاطی داشت ، اکثراً کار را تعطیل می کرد و در فعالیت های انقلابی شرکت می نمود . نوشتن شعارهای انقلابی بر روی دیوارها از جمله فعالیت های وی بود . خانواده شهید نقل می کنند که : « شهید در این فعالیت ها شرکت جدی داشت و به ما می گفت : اگر کسی سراغی از من گرفت نگویید که من کجا هستم ؛ زیرا ممکن است که مأموران ما را تعقیب کنند و با دانستن این که ما چکار می کینیم دستگیرمان نمایند . علاوه بر این شهید در اکثر تظاهرات ها و راهپیمایی هایی که جهت پیروزی انقلاب برگزار می شد شرکت داشت . وی از نظر مذهبی فردی مؤمن و متدین بود ، رفقایش را همیشه به نماز شب و دعای کمیل سفارش می نمود . شهید به مطالعه کتاب نیز علاقه داشت و اکثر پولش را برای خرید کتاب صرف می نمود . با پیروزی انقلاب اسلامی وی یکی از کسانی بود که در تشکیل پایگاه شهیدیه نقش فعالی داشت و اکثر اوقات خود را در آنجا می گذرانید . با شروع جنگ تحمیلی فعالیت های شهید سیفی نیز چند برابر شد و همیشه جهت تقویت جبهه ها کمک می کرد . از مرحوم پدر شهید نقل است که روزی چند جعبه انار برای کمک به جبهه پر می کردم و یحیی بهترین انارها را برمی داشت و در جعبه می گذاشت و می گفت که مسلمان باید هر چیزی که در راه خدا می دهد بهترین باشد .
یحیی در سال 1360 به بسیج میبد می رود تا جهت اعزام به جبهه ثبت نام کند ولی به علت کوچکی جثه از ثبت نام او خودداری می کنند تا این که با اصرار زیاد آنها را وادار می کند تا با رفتن او به جبهه موافقت کنند . وی در تاریخ 10/8/1360 به جبهه اعزام می شود . خانواده شهید می گویند هنگامی که می خواست به جبهه برود از همه حلالیت طلبید و گفت : مبادا در شهادت من لباس سیاه بپوشید و مبادا بگویید که من مادر یا خواهر شهیدم و با روحیه خیلی شاد عازم جبهه شد . او برای اولین بار به جبهه شوش اعزام می شود و در تاریخ 5/10/1360 مطابق با سالروز شهادت حضرت امام رضا (ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل می شود . چند روز بعد جسد مطهر شهید به میبد انتقال داده می شود و در میان دستهای امت شهید پرور تا شهیدیه ( زادگاهش ) تشییع و در کنار همرزمانش به خاک سپرده می شود .
وصیت نامه شهید:
درود به رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران خميني بت شكن و سلام بر تمامي شهداء اسلام و انقلاب. حضور محترم پدر و مادرم سلام عرض مي كنم و اميدوارم از اين راهي كه در پيش دارم همگي از من راضي باشيد. برادرهايم و خواهرهايم مخصوصاً از من راضي باشند و مرا حلال كنند.
برادر كوچكم مهدي سيفي به درس خواندنت ادامه بده و از برادرهايم مي خواهم راه من را ادامه بدهند. از من راضي باشيد و مرا ببخشيد اگر به حرف شما گوش ندادم در هر كاري. من از اينكه دفعه سوم در آموزش قبول شدم به خدا خيلي خوشحال شدم. همگي از من راضي باشيد و من اگر لياقت شهيد شدن داشته باشم به آرزوي خود رسيده ام و من هم مثل برادراني كه به آرزوي خود رسيده اند مي خواهم به آرزويم برسم.
اهالي شهيدآباد همگي از من راضي باشيد خصوصاً برادراني كه در پايگاه شهيديه هستند اگر به شما بدي كردم مرا ببخشيد همگي از من راضي باشيد. خدا مي داند روزي كه از شورك بيرون رفتم، مي رفتم براي جبهه بخدا خيلي خوشحال بودم پيش خود مي گفتم چنان سيلي به گوش صدام يزيد كافر بزنيم كه خودش را به گورستان بفرستد.و از برادرها و خواهرهايم و از والده ام مي خواهم در تشييع جنازه ام عوض آنكه گريه كنند لبخند بزنند.
من هميشه در سنگر به ياد پسرخاله ها هستم و اميدوارم كه از من راضي باشند روزي كه من از شورك بيرون رفتم فقط با يكي از خاله هايم ديدن كردم. خاله ها و پسرخاله هايم و پسر عمه هايم همگي از من راضي باشيد و در آخر نامه ام با درود به روان پاك شهداء از هموطنان خودم مي خواهم خصوصاً جوانها نگذاريد خون شهداء پايمال شود. اگر يك اسلحه اي از دست جواني افتاد شما جوانها راه آن جوان را ادامه دهيد و در پايان نامه و وصيت نامه ام از تمامي شما برادران و خواهران كه در تشييع جنازه ام شركت كرده ايد تشكر و خداحافظي مي كنم.
برادر كوچكم مهدي سيفي به درس خواندنت ادامه بده و از برادرهايم مي خواهم راه من را ادامه بدهند. از من راضي باشيد و مرا ببخشيد اگر به حرف شما گوش ندادم در هر كاري. من از اينكه دفعه سوم در آموزش قبول شدم به خدا خيلي خوشحال شدم. همگي از من راضي باشيد و من اگر لياقت شهيد شدن داشته باشم به آرزوي خود رسيده ام و من هم مثل برادراني كه به آرزوي خود رسيده اند مي خواهم به آرزويم برسم.
اهالي شهيدآباد همگي از من راضي باشيد خصوصاً برادراني كه در پايگاه شهيديه هستند اگر به شما بدي كردم مرا ببخشيد همگي از من راضي باشيد. خدا مي داند روزي كه از شورك بيرون رفتم، مي رفتم براي جبهه بخدا خيلي خوشحال بودم پيش خود مي گفتم چنان سيلي به گوش صدام يزيد كافر بزنيم كه خودش را به گورستان بفرستد.و از برادرها و خواهرهايم و از والده ام مي خواهم در تشييع جنازه ام عوض آنكه گريه كنند لبخند بزنند.
من هميشه در سنگر به ياد پسرخاله ها هستم و اميدوارم كه از من راضي باشند روزي كه من از شورك بيرون رفتم فقط با يكي از خاله هايم ديدن كردم. خاله ها و پسرخاله هايم و پسر عمه هايم همگي از من راضي باشيد و در آخر نامه ام با درود به روان پاك شهداء از هموطنان خودم مي خواهم خصوصاً جوانها نگذاريد خون شهداء پايمال شود. اگر يك اسلحه اي از دست جواني افتاد شما جوانها راه آن جوان را ادامه دهيد و در پايان نامه و وصيت نامه ام از تمامي شما برادران و خواهران كه در تشييع جنازه ام شركت كرده ايد تشكر و خداحافظي مي كنم.
نظر شما