شهیدی که تولد و شهادتش در نیمه شعبان بود
دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۲۶
شهید محمدمهدی طالبي هنزايي يكم آبان 1347، در شهرستان مهريز به دنيا آمد. از سوي جهاد سازندگي در جبهه حضور يافت. بيست و ششم فروردين 1366، با سمت جهادگر و راننده لودر در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به دست، پا و شكم، شهيد شد.
نویدشاهدیزد:
شهید محمدمهدی طالبي هنزايي يكم آبان 1347، در شهرستان
مهريز به دنيا آمد. پدرش علي، راننده بود و مادرش سكينه نام داشت. تا پايان دوره
ابتدايي درس خواند. كارمند جهاد سازندگي بود. از سوي جهاد سازندگي در جبهه حضور
يافت. بيست و ششم فروردين 1366، با سمت جهادگر و راننده لودر در فاو عراق بر اثر
اصابت تركش به دست، پا و شكم، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي خلدبرين شهرستان
يزد واقع است.
محمد مهدي در آبان ماه 1347 هجري شمسي در زاد روز مبارک صاحب نامش حضرت مهدي عج در خانه اي محقر در روستاي هنزاءچشم به جهان گشود و تا 6 سالگي در همان روستا نشو و نما پیدا کرد و دوران کودکي را گذراند. خانواد ه اش بدليل نبودن مدرسه راهنمايي و دبيرستان در روستاي هنزا براي تحصيل برادرش مجبور شدند با سختي زياد روستا را ترک و در شهر يزد اقامت کنند. مهدي دوره تحصيل ابتداييش را در دبستان کرباسي شهر يزد شروع کرد اما طولي نکشيد که با مرگ نابهنگام پدرش مواجه شد. فقدان پدر جوانش که بعد از خداي رزاق، تنها سرپرست و پشتوانه خانواده بود، ضربه محکمي بر زندگي و سرنوشت او به حساب مي آمد. به همين دليل هم قبل از به پايان رسيدن دوره ابتدايي درس را رها کرد و به سر کار بنايي رفت. ولي نتوانست به اين کار ادامه دهد و به کار در پنجره سازي و جوشکاري مشغول شد و با تمام توان، مشقت همراه با خشونت استاد کار و همکاران بي ادب بزرگتر از خودش را تحمل کرد و ايستاد. چه شبهايي را که به خاطر برق زدگي چشمانش تا صبح گريست و اول صبح با ترس از خشونت استاد کار سرکارش حاضر شد. پس از فوت پدر،برادر بزرگش براي کار به تهران رفت و مادرش ازدواج نمود مهدي در کنار مادر ماند ولي هرگز نتوانست حضور ناپدري در خانه را بپذيرد.
سال 61 برادرش از تهران به يزد آمد و ساکن شد حضور برادر موجب دلگرمي مهدي شد وي در اواخر سال 61 با مشورت برادرش جهت بازسازي مناطق جنگ زده جنوب کشور از طرف ستاد بازسازي جهاد يزد به موسيان و دشت عباس اعزام شد و اين اولين اعزام او و مشارکتش در کار جنگ بود. او در آن موقع 14 سال داشت. پس از دوماه پاياني گرفت و برگشت. اما چند روز بعد از طريق ستاد پشتيباني جهاد يزد به جبهه اعزام شد و اين آغازي بود بر دوران خدمت او به جنگ،ابتدابه عنوان جوشکار و در و پنجره ساز اعزام شد ولي بعدها فن رانندگي لودر رافراگرفت و با اين حرفه همانجا ماند و به بيان مسئولين گردان مهندسي و ديگر دوستانش خدمات ارزنده و مفيدي را ارائه داد. به تدريج کار با وسائل ديگر راه سازي، حمل ونقل و غيره را آموخت و در رديف بهترين آنها قرار گرفت و با دلسوزي، شجاعت و مهارت خود صادقانه خدمت کرد. او تا پايان عمر کوتاهش در کنار گردان مهندسي جنگ جهاد يزد ماند و در کارهاي سنگر سازي، راهسازي، خاکريزي و محو باتلاق با اين ستاد همکاري فعال و موثر داشت، آثار زحماتش در کوه هاي سر به فلک کشيده غرب پاوه و در بيابانهاي گرم خوزستان و فاو عراق باقي است.
در مدت 5 سال آخر عمرش دوبار در يزد مشغول کار شد و هر بار بيش از دو ماه طول نکشيد کار مداوم و خستگي ناپذير، شجاعت ومهارتش همراه با تهوري که داشت او را در ميان دوستان هم سنگرانش انگشت نما کرده بود. اين جهادگر فداکار و شجاع در اسفند ماه ۶۵ هنگام کار با بلدوزر در منطقه فاو مورد اثابت گلوله دشمن قرار گرفت و از ناحيه پا مجروح شد و به يزد آمد و در بيمارستان حضرت سيد الشهداء ع يزد بستري شد و با يک عمل جراحي که روی پاي او انجام گرفت معالجه شد و در يازدهم فروردين سال 66 مجددا به جبهه رفت. اين آخرين ديدار خانواده با او بود. اين بار بر خلاف گذشته به همه فاميل، دوستان، آشنايان سر زد و خداحافظي کرده گويا خبرش داده بودند که ديگر باز نخواهد گشت. عاقبت در نيمه شب سه شنبه 25 / 01 / 66 مصادف با روز ولادت حضرت مهدي موعود ع مورد اصابت ترکش موشکهاي کاتيوشاي دشمن قرار گرفت و درست در همان ساعت از روز مبارکي که متولد شده بود شربت شهادت نوشيد و به لقاء دوست رسيد. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
نظر شما