سه انگیزه مهم از رفتن به جبهه
سهشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۰
شهید اکبر شاهپورزاده بافقي په عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم دي 1366، با سمت جانشين فرمانده گردان در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به فك، سينه و گردن، شهيد شد
نویدشاهدیزد:
شهید اکبر شاهپورزاده بافقي يكم فروردين 1346، در شهرستان بافق به دنيا آمد. پدرش محمد، كارمند
ذوبآهن بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. پاسدار
بود. سال 1362 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و يك دختر شد. په عنوان پاسدار در جبهه
حضور يافت. بيست و پنجم دي 1366، با سمت جانشين فرمانده گردان در ماووت عراق بر
اثر اصابت تركش به فك، سينه و گردن، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي امامزاده
عبدالله زادگاهش قرار دارد.
اکبر شاهپورزاده بافقی، دومین فرزند محمد در اول فروردین ماه سال 1346 در
شهرستان بافق استان یزد3 در خانواده ای مؤمن و مذهبی به دنیا آمد. اکبر به
درس و مدرسه علاقه داشت. در 6 سالگی به مدرسه رفت و دوره ابتدایی را در
مدرسه اباذر زادگاهش سپری کرد . بعد از آن ادامه تحصیل نداد. به علت علاقه
زیاد، به بسیج وارد شد. او خیلی مهربان و رابطه اش با افراد خانواده خوب
بود . به پدرش در کار کشاورزی و به مادرش در کار خانه کمک می کرد. او
آرام و مظلوم بود. از همان اوایل کودکی در مراسم مذهبی، به خصوص در دعای
کمیل شرکت می کرد. هر شب با وضو می خوابید. بیشتر اوقاتش در بسیج بود.
محمد شاهپورزاده بافقی، پدرش، می گوید:
اکبر
همیشه در جلسات مختلف شرکت می کرد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت:
پدر جان، اینقدر به صحرا نروید و به نماز جمعه و مسجد هم بروید او از
کسانی بود که در اجرای مراسم و محافل مذهبی پیشقدم بود و در تمام کارها
خداوند را مد نظر داشت.
در
قبل از انقلاب سن او خیلی کم بود و به همراه برادرانش در بیشتر راهپیمایی
ها و تظاهرات علیه رژیم منفور پهلوی همگام با اقشار مختلف مردم شرکت می
کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بخش
تعاون سپاه مشغول فعالیت شد .او به کارش عشق می ورزید و شبانه روز برای
سپاه کار می کرد. اکبر به خانواده شهدا سر می زد و اگر مشکلی داشتند برطرف
می کرد . همیشه دنبال کار خانواده ی شهدا بود، حتی شب در سپاه می خوابید و
به کار آنها رسیدگی می کرد. با شروع تجاوز هم جانبه ارتش بعثی عراق علیه
ایران رفتن به جبهه را وظیفه خود می دانست. در سال 1360 از طریق سپاه به
جبهه اعزام شد و حماسه های زیادی در جبهه آفرید.
با
دختر عمه اش، در سال 1362 ازدواج کرد که حاصل چهار سالگی زندگی مشترکشان
دو فرزند پسر به نام های اسماعیل (متولد 1363 ) و محمد حسین (متولد ) 1365
می باشد.
انگیزه
اکبر از رفتن به جبهه رضای خدا، آزاد کردن ر اه کربلا، پایمال نشدن خون
شهیدان، جنگیدن و از بین بردن دشمن بود. او همیشه می گفت تا آخرین فشنگ،
اگر روزی فشنگم تمام شود، با سنگ می جنگم و اسیر دشمن نمی شوم چون امام
فرمان داده اند نباید امام را تنها بگذارم. باید در جبهه شرکت نماییم تا
دشمن را از خاک کشورمان بیرون کنیم اکبر به مراسم مذهبی نماز جمعه و جماعت،
خدمت به مردم، روحانیت، خانواده های مستضعف، 3 افراد انقلابی، کسانی که
پیرو خط امام بودند و به جبهه می رفتند و نماز جماعت می خواندند و
خانواده های شهدا علاقه داشت .
آرزویش
خدمت به اسلام، تحقق انقلاب، پیروزی جنگ و باز شدن راه کربلا و بردن
خانواده های شهدا به آنجا بود. اکبر در مشکلات توکل به خدا و توسل به
ائمه(ع) می کرد. خیلی صبور بود. با نزدیکان مشورت و تا جایی که می توانست
مشکلات را برطرف می کرد. او با اینکه جسم کوچکی داشت اما روحش بلند بود .
ازخصوصیات بارز اکبر: شجاعت، خلوص، ایمان، گذشت ، مهربانی و پیشقدم شدن
در انجام کار خیر، مخصوصاً نماز بود. او جزو اولین نفراتی بود که در صفوف
اول نماز جماعت قرار می گرفت. او از کسانی که درباره انقلاب حرف ناروایی
می گفتند و اگر منکرات در جامعه مشاهده می کرد و یا در خانواده شهید یا
ایثارگری ناراحتی می دید، عصبانی می شد و با خدا خلوت می کرد و یا خودش را
به کاری مشغول می کرد
همسرش، نقل می کند:
چون
همسایه مسجدبودیم، صبح، ظهر و شب نمازش را در مسجد می خواند و نماز مغرب و
عشا را به جماعت می خواند او با رزمندگان بسیار خوش برخورد و خوش اخلاق
بود. همیشه سعی می کرد با جوانان جامعه ارتباط برقرار کند و همین ارتباط
او باعث شد که عده ی زیادی به جبهه بروند.
حاج محمد علی دهستانی، دوست و همرزمش، بیان می کند:
او
در پایگاه حُر فعالیت زیادی انجام می داد. وقتی که از جبهه می آمد، دعاهای
توسل و کمیل می خواند. خصوصاً در خانواده های شهدا دعاهای کمیل، ندبه و
توسل را برگزار می کرد و همیشه برای کارهای مذهبی برنامه ریزی داشت. اکبر
مقید بود که در مراسم شهدا دعا خوانده شود و همیشه سعی می کرد امر به معروف
و نهی از منکر بکند.
محمود شاهپوری، دوست، همرزم و عمویش، نقل می کند:
اکبر
خیلی شجاع و نسبت به امور فرماندهی پایبند بود. در منطقه پد افند می کردیم
و او مسئول کمین بود، اما عراقی ها مانعی ایجاد کرده بودند به این ترتیب
که گونی خاک چیده بودند که مانع دید کمین شده بود و اکبر تدبیری اندیشید و
گفت که باید مانع را برطرف کنیم. او گلوله های آرپی جی را باز کرد و داخل
آنها را با بنزین پر کرد. وقتی شلیک می کرد به گونی ها اصابت و آنها را
خاکستر می کرد . و با این تدبیر اکبر مانع عراقیها برطرف شد
اکبر
در جبهه در عملیات های متعددی شرکت کرد و سه بار هم مجروح شد. سرانجام در
عملیات بیت المقدس 2- که معاون گردان امام حسین (ع) از تیپ 18 الغدیر بود-
پس از پنج ماه حضور فعالانه در جنگ در تاریخ بیست و پنجم دی ماه سال 1366
بر اثر اصابت ترکش به ناحیه فک، سینه و گردن در محل ماوؤت به درجه رفیع
شهادت نائل گشت.
محمود شاهپوری نیز می گوید:
در
عملیات بیت المقدس 2، لحظه ای با او برخورد کردم. شب بود و اکبر مجروح
شده بود، آن هم از ناحیه گردن و پا. در حالی که داشت به عقب برمی گشت، او
را بوسیدم و گفتم: عمو چه شده؟ گفت: شما بروید جلو، بچه ها رفتند و من هم
به او گفتم: تو هم به عقب برگرد و رفتم. آن طوری که بچه ها تعریف می کنند:
اکبر به دژیانی عراقی ها می رسد، چون ما دژبانی عراقی ها را پشت سرگذاشته
بودیم و هنوز سقوط نکرده بود، وقتی به آنجا می رسد مورد اصابت قرار می گیرد
و شهید می شود
نظر شما