بزرگترین آرزویش پیروزی اسلام بر کفر جهانی و سرافرازی اسلام و شهادت بود
سهشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۰۳
شهید حسین رحماني علي آبادي به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و دوم اسفند 1363، با سمت جانشين فرمانده گردان در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت تركش به پا، شهيد شد.
نویدشاهدیزد:
شهید حسین رحماني علي آبادي بيست و سوم خرداد 1341، در
شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش فرج الله، كارگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا
پايان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و ديپلم گرفت. سال 1362 ازدواج كرد و
صاحب يك پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و دوم اسفند 1363، با
سمت جانشين فرمانده گردان در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت تركش به پا، شهيد شد.
مزار او در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش واقع است. او را ميرزاحسين نيز ميناميدند.
حسین رحمانی علی آبادی، فرزند فرج الله در سال 1341 در یزد به دنیا آمد.
اولین فرزند خانواده بود و پدرش از طریق بافندگی نیاز خانواده را برطرف می
ساخت.
فرج الله رحمانی علی آبادی، پدرش، می گوید:
از
این که خداوند فرزندی به ما عطا کرده بود خیلی خوشحال بودیم و به دلیل این
که در محرم متولد شد نام او را حسین نهادیم. تحصیلات ابتدایی را در
دبستان کرباسی و دوره راهنمایی را در مدرسه ی فتاحی و تحصیلات متوسطه را
در دبیرستان چمران با موفقیت سپری نمود.در اوقات فراغت به کار بنایی می
پرداخت وکتاب های مذهبی مطالعه می کرد. با شروع انقلاب در راه پیمایی ها و
تظاهرات شرکت و در جلسات و مراسم مذهبی حضوری فعالانه داشت. در مسجد عضو
فعال پایگاه مریم آباد بود و همیشه قرآن را تلاوت می نمود. پس از اخذ
دیپلم وارد سپاه پاسداران شد و دوران سربازی را در همان جا گذراند.
در
18 سالگی از طریق تیپ الغدیر با هدف دفاع از اسلام و برقرار داشتن پرچم
خونین امام حسین(ع) به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید و نزدیک به 3
سال در جبهه خدمت نمود.
خواهرش، می گوید:
چادر
نمازم را بر می داشت و می گفت: اگر این چادر گل قرمز نداشت برای کفن خوب
بود و هر وقت جلوی آینه می رفتم، می گفت: این قدر به آینه نگاه نکن، آینه
را باید برای من به خلدبرین بیاورید و اگر شهید شدم ناراحت نشوید.
در
21 سالگی ازدواج نمود و زندگی مشترک آن ها یک سال و نیم بیشتر طول
نکشید. زندگی خود را در منزل پدری اش آغاز نمود و یک پسر به نام محمدحسین
از آن بزرگوار به یادگار مانده است.
همسرش، می گوید:
آرزو
داشت که فرزندی داشته باشد و به من توصیه می کرد که حجابم را حفظ کنم و به
خدا توکل نمایم و هیچ وقت ناامید نشوم برای خواندن نماز اول وقت اهمیت
بسیاری قائل بود و دیگران را در این مورد تشویق می کرد. وی صدای بسیار خوبی
داشت و در عزاداری ها و توسل به اباعبدالله الحسین(ع) مداحی می کرد و
زیارت عاشورا و توسل می خواند.
محمدعلی میرجانی، دوست و همرزمش، می گوید:
در
عملیات والفجر 4، تعدادی از برادران گرسنه بودند و غذا به آن ها نرسیده
بود، ایشان در یکی از پادگان های عراقی شیرخشک پیدا کرد. ظرفی را برداشت و
شیر را با آب مخلوط کرد و غذایی را آماده ساخت و به بچه ها گفت که بیاید و
بخورید. در آخر کار فهمیدیم که خودش نخورده و گرسنه است در جبهه 2 بار
مجروح گشت و پس از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی به جبهه ها بازگشت.
وی
در جبهه معاون فرمانده گردان بود. بزرگترین آرزویش پیروزی اسلام بر کفر
جهانی و سرافرازی اسلام و شهادت بود. سرانجام در بیست ودوم اسفند ماه سال
1363 در عملیات بدر، در منطقه شرق دجله بر اثر اصابت ترکش به پا به شهادت
رسید.
همسرش، می گوید:
قبل از این که خبر شهادتش را به
من بدهند خواب دیدم که شهید دستم را گرفت و در جایی مثل زیر زمین برد و
گفت: یک کبوتری در این جا گذاشتم، می خواهم رهایش کنم . آن وقت یک آجر را
برداشت و یک کبوتر رها شد، بعد شهید و کبوتر ناپدید شدند.
وصیت نامه شهید
با
امید به این که تمام ما بندگان خداوند در پی آن باشیم که اسلام را شناخته و
به آن عمل کنیم که در این صورت رضایت خدا را فراهم کرده ایم و حال که آمده
ایم تا در راه خدا جهاد کنیم سلاح شهادت خود را به همراه داریم و تا زمانی
که این سلاح در اختیار ماست پیروزی و فتح ها بدون شک حتمی خواهد بود.
ای
امت حزب الله و ای رسالتمداران خون شهدا، خود را مهیا کنید و خود را
بسازید و استوار و ثابت قدم با توکل به خدا با رشادت و مردانگی راه شهدا
را ادامه دهید
نظر شما