غلامعلی سفید:
چهارشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۴۳
حسن را پس از دستگیری و آزادشدن، از مدرسه خودش اخراج کردند، او هم به مدرسه ما آمد و زمینه آشنایی بیشتر من با ایشان فراهم شد. با خود محمد منتظرقائم هم از جلسات آشنا بودم که با زیادشدن رفت و آمدمان، رابطه من و محمد هم عمیق تر شد و...


حسرت یک آه را بر دل شکنجه گران گذاشته بود


نوید شاهد:

قبل از هرچیز بگویید که آشنایی شما با شهید منتظرقائم از کجا شکل گرفت؟

آشنایی من با برادران منتظرقائم به جلسات انجمن دینی برمی گردد. در آنجا با حسن و محمد منتظرقائم آشنا شدم. حسن، برادر شهید، در آن زمان یکی از فرهیختگان یزد به شمار می رفت و یکی از پرمطالعه ترین انسان هایی بود که من دیده ام؛ اما صمیمی شدن من با منتظرقائم ها از آنجا شروع شد که در جریان یکی از فعالیت های مبارزاتی، تعدادی از فعالین یزدی در شهرهای یزد، کرج و شیراز دستگیر شدند. از جمله این افراد، حسن منتظرقائم بود. حسن را پس از دستگیری و آزادشدن، از مدرسه خودش اخراج کردند، او هم به مدرسه ما آمد و زمینه آشنایی بیشتر من با ایشان فراهم شد. با خود محمد منتظرقائم هم از جلسات آشنا بودم که با زیادشدن رفت و آمدمان، رابطه من و محمد هم عمیق تر شد و جلسات زیادی با هم می رفتیم. محمد در عین این که خوش برخورد و شوخ طبع بود، بسیار قاطع و مصمم نیز بود، جذابیت خاصی داشت و موردعلاقه همه اطرافیانش بود. چهره ای روحانی داشت، متین سخن می گفت و استدلال هایی قوی در سخن داشت؛ از این رو شخصیت جذابی بود.

در انجمن های دینی چه کار میکردید؟

انجمن های دینی در سراسر کشور علیه بهاییت فعالیت می کردند و از آنجا که به عدم دخالت دین در سیاست اعتقاد داشتند، نهضت و انقلاب را مردود می دانستند؛ اما در استان یزد اینگونه نبود، به خاطر آنکه رهبری انجمن دینی یزد در دست افرادی انقلابی مثل شهید صدوقی و دکتر پاکنژاد بود، این انجمن در یزد گرایش های انقلابی داشت. رساله امام و کتاب ولایت فقیه ایشان، کتاب های دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و... بین بچه ها دست به دست و یا راجع به آن ها بحث می شد.

جلسات انجمن دینی به صورت هفتگی برگزار می شد، قرائت قرآن، طرح مباحث بهاییت، خواندن رساله های دینی و کتاب های مختلف از جمله کارهایی بود که انجام می شد. مثلا در مورد شبهات بهاییت و پاسخ به آن ها بحث های زیادی می شد و یا برخی دوستان تمرین سخنرانی می کردند تا بتوانند در جمع بهاییان صحبت کنند.

شهید منتظرقائم هم در این جلسات حضور فعالی داشت، بیشتر سعی می کرد با بچه ها روابط نزدیک برقرار کند و بینش اسلامی و مبارزاتی به آن ها بدهد. از آنجا که خودش در این امور پیشگام بود، بقیه هم حرفش را قبول می کردند. البته محمد در رده های مختلفی فعالیت می کرد؛ با بعضی افراد کلامی بحث می کرد، با بعضی گروه ها اعلامیه چاپ و توزیع می کرد و با برخی گروه ها هم تمرین کار با اسلحه می کرد.

از چه زمانی وارد فاز مبارزه انقلابی شدید؟

من در دوران دانشجویی فعالیت انقلابی داشتم. آن زمان خانه ای در میدان امام حسین اجاره کرده بودیم؛ خانه شبیه کاروانسرا بود، دور خانه چند اتاق بود که هرکدام را شخصی اجاره کرده بود. صاحبخانه هم بسیار حساس بود که مثلا در یک اتاق رفت و آمد زیاد نباشد. اتاق ما پنجره ای رو به کوچه داشت، هر از گاهی فردی به طور ناشناس چند اعلامیه پشت پنجره می گذاشت، ضربه ای به پنجره می زد و سریع می رفت. ما هم اعلامیه ها را برمی داشتیم و در دانشگاه یا سطح شهر پخش می کردیم. بعد ها، چند سال پس از پیروزی انقلاب، فهمیدم شخصی که اعلامیه ها را می آورد، محمد منتظرقائم بود. علاوه بر این محمد مرتب به ما سرکشی می کرد، اعلامیه برایمان می آورد، با صحبت هایش به بچه ها روحیه می داد و راه های ایستادگی درمقابل شکنجه ها یا روش های اعتراف گیری و... را آموزش می داد.

محمد آقا چه نقشی در مبارزات شهر یزد داشت؟

ایشان در تظاهرات ها و فعالیت های انقلابی چه در یزد و چه در تهران نقش فعالی داشت. بسیاری از یزدی ها را، محمد به میدان مبارزه آورد. به نظرم کل خانواده منتظرقائم برای مردم یزد الگو بودند، بسیار مهذب و ساده زیست بودند. در خانه پدری شان هرسال مراسم روضه خوانی برقرار بود که هنوز هم پابرجاست. هنوز خانه با همان حالت قدیمی و سنتی مانده است. پدرشان اهل فردوس بود، به خاطر مشکلاتی به یزد آمده بود و کارگر کارخانه بود. اگر شهید صدوقی امکان اقامه نماز جماعت نداشت، به جای شهید صدوقی پیش نماز می شد. این خانواده به لحاظ تقوا، زهد، علم و در عین حال سیاسی بودن زبانزد بود، پدر شهید با آنکه سن بالایی داشت در اتفاقات سیاسی صاحب نظر بود.

فعالیت سیاسی محمد منتظرقائم تا کجا ادامه داشت؟

او عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از گروه های کوچک مبارزاتی قبل از انقلاب تشکیل شد که برخی از اعضای آن هم دنبال مبارزه مسلحانه بودند. بعد از انقلاب این گروه ها زیرنظر امام خمینی و با حضور نماینده ایشان، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. یادم هست در زمان اعلام موجودیت سازمان، حسن منتظرقائم که سخنگوی سازمان بود، بسیار فصیح و بلیغ سخنرانی کرد. محمد هم در یزد با سازمان همراه بود منتهی از زمانی که امام دستور دادند اعضای سپاه نباید کار تشکیلاتی کنند، محمد سپاه را انتخاب کرد و دیگر عضو حزب نبود. اما زمانی که عضو سازمان بود، به شدت تشکیلاتی رفتار می کرد، رازدار بود و از تشکیلات تبعیت می کرد.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با مجاهدین خلق چه فرقی داشت؟

بله، ببینید فضای آن روز جامعه فضایی انقلابی بود که بخشی از مبارزان به فعالیت فرهنگی اعتقاد داشتند. پایگاه آن ها حسینیه ارشاد و مسجد آیت الله طالقانی بود. در مشهد نیز آیت الله خامنه ای کار می کرد و... بخش دیگر مبارزین، گروه های مسلح بودند که اتفاقا بین جوانان محبوب بودند؛ این افراد از مبارزه فرهنگی ناامید شده بودند و اعتقاد داشتند باید مسلحانه با حکومت مبارزه کرد.

در بین گروه های مسلح، مجاهدین خلق گروهی دینی بود، از این رو مذهبی ها هوادار این گروه بودند. در واقع مبارزین مذهبی علیه آن ها موضعی نمی گرفتند؛ شما اکثر افراد مبارز مذهبی را که ببینید هیچ کدام در آن اوایل تاسیس مجاهدین خلق، موضع مخالف نداشتند. اما از زمانی که سازمان به سمت مارکسیسم حرکت کرد، موضع گیری مبارزان مذهبی علیه آن ها شروع شد.

شهید منتظرقائم از نظر سیاسی در چه دسته ای قرار می گرفت؟

محمد قطعا در خط امام قرار می گیرد، به شدت سینه چاک امام و در مقابل دستورات امام تسلیم بود. درباره انحرافاتی که امام با آن ها مبارزه می کرد، بسیار حساس بود و قاطعانه برخورد می کرد.

یادم هست زمانی در یزد، دفتر تحکیم وحدت دانش آموزان و دانشجویان را ایجاد کرده بودیم. یکی از فعالیت هایمان این بود که نشریات مختلف را در دفتر تحکیم وحدت بیاوریم و مطالعه کنیم. یک بار محمد که آن زمان در سپاه فعالیت می کرد، به دفتر آمد و نشریه امت، ارگان گروه مسلمانان مبارز را دید؛ قاطعانه گفت چرا این نشریات را توزیع می کنید؟ این گروه با امام زاویه دارند و نباید با آن ها همراهی کرد.

از نحوه مدیریت ایشان در سپاه اطلاعی دارید؟

وقتی در سپاه بود خیلی ساده با موتور سیکلت رفت و آمد می کرد؛ اصلا مشخص نبود فرمانده سپاه یزد است. در مواجهه با مسائل، همیشه پیش قدم بود و خودش را کنار نمی کشید. وقتی حادثه طبس پیش آمد، می توانست یک گروه را اعزام کند و خودش نرود، یا حتی می توانست افرادی را برای بازرسی هلی کوپترها بفرستد اما روحیه اش طوری بود که همیشه پیشقدم می شد. هیچ برتری برای خودش قائل نبود و همیشه هم طراز مردم رفتار می کرد. اگر در موقعیتی خطر وجود داشت، پیشقدم می شد و اگر جایی منفعتی بود، خودش را کنار می کشید. مثلا اگر ریاستی به وی پیشنهاد می شد اصلا سمت آن نمی رفت.

زمانی به محمد پیشنهاد نمایندگی مجلس شد، پذیرش این موضوع برایش خیلی سخت بود و زیربار نمی رفت، سرانجام با تلاش های زیاد سازمان مجاهدین انقلاب قبول کرد اما اصلا تبلیغ نکرد، حتی جایی سخنرانی هم نکرد. در واقع کاندیدا شد اما اصلا وارد میدان نشد، حاضر نبود از خوبی های خودش تعریف کند و تبلیغ کند.

واکنش پدر محمد آقا در برابر شهادت فرزندش چه بود؟

روز شهادت محمد تهران بودم، چند تن از دوستان خبر دادند که محمد شهید شده و بعد هم از رادیو فهمیدم. برای مراسم تشییع و تدفین به یزد آمدم و خدمت پدر شهید رفتم. ایشان در مقابل شهادت محمد بسیار مقاوم بود و ناآرامی نمی کرد. بعدها که پسر دیگرش، حسن آقا که در سانحه تصادف کشته شد، زیاد ناآرامی می کرد. به ایشان گفتم شما که در شهادت محمد خیلی مقاوم بودید؟ جواب داد: «محمد در راه انقلاب شهید شد اما فوت حسن سوزاندم .»

ویژگی های شاخص شهید منتظرقائم چه بود؟

صمیمی، ساده و قاطع بود. شاید جمع این ویژگ یها در یک نفر عجیب به نظر برسد اما محمد خیلی زود با آدم ها رفیق و صمیمی می شد. در عین حال صادق و صریح بود، قاطعانه و محکم حرفش را می زد. مثلا اگر اعتقاد داشت دولت با دخالت

خودش بی حجابی را ترویج م یکند، صریح حرفش را می زد. حدیثی نقل م یکرد که اگر مردی به زنش اجازه زینت کردن در مقابل نامحرم بدهد، می توان به او اعتراض کرد. محمد مصداق این حدیث را خانواده سلطنتی م یدانست و هیچ جا از گفتن آن ابایی نداشت.

به نظر شما اینگونه شخصیتی چگونه به وجود آمده بود؟

تربیت خانوادگی محمد بسیار مهم است. پدر ایشان طمع و آز به هیچ چیز نداشت، مردی زاهد، عابد و پاکدست بود و چنین فرزندی تربیت کرد. خودِ محمد هم شخصیتش را ساخته بود؛ یعنی از خمیرمایه ای که در خانواده برایش وجود داشت استفاده کرده و خود را پرورش داده بود. محمد در زندگی سختی هم کشیده بود و همین باعث رشد او شده بود.

اگر حرف یا خاطره ای باقی مانده است برایمان تعریف کنید.

شنیدم وقتی در زندان بود تلاش زیادی می کرد تا روحیه دیگر زندانیان را حفظ کند و به آن ها انگیزه بدهد. از خود محمد شنیدم که می گفت: «در زندان شکنجه های زیادی دیدم اما از همه بدتر کتک زدن با کابل بود که درد زیادی داشت؛ اما وقتی کابل می خوردم، در مقابل دیگر زندانیان می خندیدم تا روحیه شان بیشتر شود .»

بعدها در دوران دانشجویی ام به تهران رفتم، آن زمان محمد هم از زندان آزاد شده بود و به عیادتش رفتم. یادم هست پیراهنش را بالا زد، جای سیگارهایی که روی بدنش خاموش کرده بودند را نشانم داد و گفت: «با سیگار بدنم را می سوزاندند اما من حسرت یک آه را بر دلشان گذاشتم، هر کار کردند حتی یک آخ هم نگفتم .»

در کل از جهت مقاوم بودن زبانزد خاص و عام بود؛ یک بار که به کوه رفته بودیم یکی از بچه ها کفشش خراب شد. محمد کفش خودش را درآورد و به او داد. همه تعجب کرده بودند که چگونه در آن برف و هوای سرد با پای برهنه در کوه حرکت می کند.


منبع: ماهنامه شاهد یاران شماره 134


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده