یاد داشت خواهر یک شهید؛ پرستوی عاشقی که هرگز از سفر بازنگشت
شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۳۵
نوید شاهد یزد: خواهر شهید حسن دوست فاطمی ها به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی به یاد بردارش شهید حسن دوست فاطمی ها یادداشتی را نوشت.
نوید شاهد یزد: پرستوی عاشقی که هرگز از سفر بازنگشت هنوز یادم نرفته! روزی که اولین گروه آزادگان سرافراز به یزد می آمدند! به همراه پدر، خواهر بزرگتر و برادر کوچکترم در میدان "آزادی" (باغ ملی) و در کنار جمعیت انبوهی، "منتظر" ایستاده بودیم تا اتوبوس پرستوهای عاشق از راه برسد که یکدفعه "حسین" برادر کوچکترم که آن روزها یازده سال بیشتر نداشت از ما پرسید: "الان داداش "حسن" داره میاد؟!!" این پرسش کوتاه، آنقدر قلبمان را به درد آورد تا اشکها به یاریمان شتافتند ولی ما هیچ پاسخ روشنی برایش نداشتیم ...
همان "روزها" بود که پدر، ماهی های قرمز توی "حوض" را به دستهای پر از مهر همسایه ها سپرد تا خانه ی آبی پر از آبشان را به امید حضور بیشتر مردم در روز بازگشت "پرستوی عاشقش" در حیاط کوچک منزل خراب کند ...
تا خانه را آب و جارو کند و فرش ها بگستراند و میهمانان را شیرینی و شربت بدهد ...
و همان "شب ها" بود که مادر، رختخوابش را توی "راهرو" خانه می انداخت تا مبادا "حسن" لحظه ای پشت در بماند ...!
اما حسن هیچوقت برنگشت! و بعد از "ده سال" چشم انتظاری تنها یک "پلاک" به همراه پاره هایی از استخوان هایش را برای "پدر جانباز" و مادر عزیزم "چشم روشنی" آوردند ...
یادش گرامی روحش شاد
همان "روزها" بود که پدر، ماهی های قرمز توی "حوض" را به دستهای پر از مهر همسایه ها سپرد تا خانه ی آبی پر از آبشان را به امید حضور بیشتر مردم در روز بازگشت "پرستوی عاشقش" در حیاط کوچک منزل خراب کند ...
تا خانه را آب و جارو کند و فرش ها بگستراند و میهمانان را شیرینی و شربت بدهد ...
و همان "شب ها" بود که مادر، رختخوابش را توی "راهرو" خانه می انداخت تا مبادا "حسن" لحظه ای پشت در بماند ...!
اما حسن هیچوقت برنگشت! و بعد از "ده سال" چشم انتظاری تنها یک "پلاک" به همراه پاره هایی از استخوان هایش را برای "پدر جانباز" و مادر عزیزم "چشم روشنی" آوردند ...
یادش گرامی روحش شاد
نظر شما