نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
برادر شهید «علی‌محمد حلوایی» نقل می‌کند: «قبل از انقلاب، سرباز‌ها از پادگان‌ها فرار می‌کردند. می‌گفت: من اسلام رو در خطر دیدم و فرار کردم. ولی بعد از انقلاب به پادگان برگشت و به خدمتش ادامه داد.»
کد خبر: ۵۴۵۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

کلیپ آسمان، آبی‌تر
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز سرافراز «حبیب الله احمدی پور» به مصاحبه پرداخته است. این جانباز سرافراز از همراهی شهید«چمران» در دهلران روایت می‌کند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۴۵۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

برادر شهید «محمد پهلوان» نقل می‌کند: «محمد گفت: داداش یکی از منافقین رو شناسایی کردیم. تا اینجا هم تعقیبش کردیم. دستی بر شانه‌اش زدم و گفتم: «دلاور! کار اصلی همین بود؛ خیالتون راحت، تا ریشه این منافق‌ها رو خشک نکنیم، دست‌بردار نیستیم.»
کد خبر: ۵۴۵۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«آقای احمد کاظمی هم آمد و گفت دست‌تان درد نکند که کمک کردید، اما نه؛ لشکر حلوا نیست که پخش کنم. خلاصه آب پاکی را ریخت و این‌ها هم گفتند چه کنم و چه نکنند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

کتاب «آخرین عکس» خاطرات زندگی شهید «علی مزارعی» به نویسندگی «غلامعباس احمدی» در انتشارات «حماسه یاران» منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۵۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

کلیپ آسمان، آبی‌تر
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز سرافراز «علی محمد احسان زاده» به مصاحبه پرداخته است. این جانباز سرافراز از امداد های غیبی در عملیات محرم روایت می‌کند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۴۵۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

«دخترم تازه به دنیا آمده بود از حاج‌آقا ابوترابی خواستم بیایم و در گوش فرزندم اذان و اقامه بگویند. ایشان در هفته یک روز صبح‌ها به هنگام نماز به قزوین می‌آمدند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۳۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
پسرعمه شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «کمی که بدون عصا رفت ایستاد و به دیوار تکیه داد. گفت: «بیا جبهه اون‌جا راه صدساله رو یک شبه می‌ری. اگه شهید بشی اون دنیا هم راحت راحتى.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

قسمت نخست خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
مادر شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «گفتم: مادر! اینا چیه توی سرت گیر کرده؟ گفت: حناست. می‌بینی عراقی‌ها چه حنایی سرمون می‌مالن؟ کمی که موهایش را زیرورو کردم، دیدم خون و خاک روی سرش خشک شده.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدای زنجان
مادر شهید اصغر شهبازی می گوید: نصیحت من به جوانان این است که مسیر شهدا را ادامه دهند و با پیروی از اهداف شهدا از پایمال شدن خونشان جلوگیری کنند.
کد خبر: ۵۴۵۲۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
نصرت‌الله عبادی پدر شهید «مجید عبادی» می‌گوید: «زمانی که جنگ شروع شد، من و پسر دیگرم به جبهه حق علیه باطل اعزام شدیم. در آن زمان مجید 14 سالش بود، او نیز دوست داشت به جبهه برود ولی از لحاظ قانونی امکان حضور او در جبهه نبود اما نسبت به رفتن به جبهه اصرار زیادی می‌کرد. آنقدر گریه کرد تا اینکه یک روز مسئول کمیته به او گفت: اگر رضایت‌نامه از پدرت بیاوری می‌توانی به جبهه اعزام شوی. مجید پیش من آمد و این پیشنهاد را داد و من نیز رضایت‌نامه برای او نوشتم و به جبهه اعزام شد.»
کد خبر: ۵۴۵۲۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

قسمت سوم خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
دختر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» در اشعاری خطاب به پدرش می‌نویسد: «از خودم می‌پرسم، شهید محمدحسین قربانی، که چرا این شب یلدایی من، متفاوت شده با هر شب یلدای دگر، و فقط می‌دانم، که همین ثانیه‌ها را به تو محتاجم و بس، به تو و مهر تو، آری، به نوازش‌هایت، به تو محتاجم من، کاش بودی‌، ای کاش.»
کد خبر: ۵۴۵۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
خواهر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» نقل می‌کند: «مردم روستا می‌گفتند: بعضی شب‌ها که از بیرون به خانه برمی‌گردیم، می‌بینیم که کنار حیاط، مقداری قند، روغن، برنج و از این قبیل چیزها گذاشته‌اند و هیچ‌وقت نمی‌فهمیدیم این وسایل از کجا آمده است، اما بعد از شهادت ایشان، دیگر از این کمک‌ها خبری نبود.»
کد خبر: ۵۴۵۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۴

خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 30
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «فرهاد سال 1361چندين بار خواست به جبهه حق برعليه قدم بگذارد ولی به علت کمی سن او چون تولد 1346 بود، سپاه او را اعزام نمی‌کرد و...» متن کامل خاطره سی‌ام این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۲۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

خاطرات شفاهی همسر شهید والامقام «احمد فاضلی»؛
شهید «احمد فاضلی» با شروع جنگ تحمیلی برحسب احساس وظیفه در پشت جبهه‌ها به خدمت صادقانه می‌پرداخت، سال 65 عشق به امام وی راهی جبهه مهران کرد. در ادامه مصاحبه با همسر گرانقدر این شهید والامقام منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳

کلیپ آسمان، آبی‌تر
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز سرافراز «منصور روح پرور» به مصاحبه پرداخته است. این جانباز سرافراز از روزهای سخت عملیات کربلای 8 روایت می‌کند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۴۵۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
همسر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» نقل می‌کند: «شب دوازدهم محرم ۱۳۶۰ بود. محمدحسین خیلی خوشحال بود و مدام خدا را شکر می‌کرد. وقتی علت خوشحالی‌اش را جویا شدیم، فهمیدیم که دومین فرزند او نیز به دنیا آمده است. برای دیدن فرزندش لحظه شماری می‌کرد. یک ماه بعد، فرزند یک ماهه محمدحسین، به استقبال پیکر پاک پدر آمده بود.»
کد خبر: ۵۴۵۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
همسر شهید «سلطانعلی رحمانی» می‌گوید: «دوران جنگ تحمیلی زمانی که دلاورمردان در میدان نبرد می‌جنگیدند، ما نیز در پشت جبهه در منزل‌های خودمان دور هم جمع می‌شدیم و برای رزمندگان نان میپختیم.» در ادامه فیلمی از گفتگو با همسر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۴۵۱۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳

خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 29
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: فرهاد آن اسطوره تقوا و آن نوجوانی که گوی سبقت را ربود و از پای ننشست تا به لقای معبودش رسيد و...» متن کامل خاطره بیست و نهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۱۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

برگی از خاطرات شهید ثالث؛
«همسرش می‌گوید امشب و این شب‌ها رفتن به مسجد را ترک کنید. می‌فرماید مگر می‌ترسید که مرا بکشند من بسیار طالب شهادت هستم ولکن دور است که چنین سعادتی به من نصیب شود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «شیخ محمدتقی برغانی قزوینی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳