نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
قسمت سوم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
همسر شهید «یدالله شوریابی» نقل می‌کند: «دوست یدالله گفت: یدالله خواب دیده ستاره شده و رفته آسمون. به شوخی بهش گفتم: ما مثل یک ستاره برمی‌گردیم روستا. اونجا مثل آسمون می‌مونه. چند روز بعد اسیر شد.»
کد خبر: ۵۷۴۲۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸

قسمت دوم خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
فرزند شهید «یدالله شوریابی» نقل می‌کند: «گفتم: بابا! تا یک ماه دیگه سربازی من تموم می‌شه و می‌یام پیش مامان، خواهر و برادر‌ها هستم بعد تو برو! حرفش این بود که نمی‌توانم. پرسیدم: چرا؟ جواب داد: هوای کربلا به سرم زده.»
کد خبر: ۵۷۴۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷

قسمت نخست خاطرات شهید «یدالله شوریابی»
همسر شهید «یدالله شوریابی» نقل می‌کند: «گفت: اگه شهید بشم خدا نگهبان تو و بچه‌هاست تنها نمی‌مونی. گفت: من می‌رم جبهه، شما هم که این بچه‌ها رو نگه می‌داری، ثواب زیارت رو می‌بری.»
کد خبر: ۵۷۴۰۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۴

مادر شهید «حسین فوادیان» نقل می‌کند: «چند روز بعد نامه‌ای از حسین به دستم رسید که هفت خط بیشتر نبود. نوشته بود: مادرجان! غم مخور، حضرت زهرا(س) سر ما را میان دامنش گرفته و می‌گوید: غم مخورید اگر مادرتان نیست من هستم. نگران نباشید!»
کد خبر: ۵۷۴۰۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳

خواهر شهید «ابراهیم شبستانی» نقل می‌کند: «آمده بود مرخصی؛ اما همه فکر و ذکرش جبهه بود. مدام از رزمنده‌ها تعریف می‌کرد. از دوستان خوبی که پیدا کرده بود، می‌گفت. تکیه کلامش هم شده بود شهادت.»
کد خبر: ۵۷۳۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

قسمت چهارم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «تمام زندگی‌اش در یک کلمه خلاصه شده بود: مردم. اوقات فراغتش را بیشتر وقف مردم می‌کرد و کار خیر انجام می‌داد و همیشه در حال تلاش برای یاری رساندن بود تا بتواند گره‌گشا باشد.»
کد خبر: ۵۷۳۷۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

قسمت سوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «در وصیت نامه‌اش هم به اطاعت از رهبری و کمک به نیازمندان تأکید کرد. اگر در واقعه عاشورا هم بود، بلاتشبیه مثل حضرت علی‌اکبر‌(ع) در این راه قدم می‌گذاشت.»
کد خبر: ۵۷۳۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱

قسمت دوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «طنین خوش کلامش هنوز در گوشم می‌پیچد: رقیه‌جان! زینب‌وار زندگی کنید و مثل حضرت زینب‌(س) شجاع باشید!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵

مادر شهید «رمضانعلی کاشانی‌جباری» نقل می‌کند: «آمد کنارم نشست و گفت: مادر! شما چرا زیارتِ خانه خدا نمی‌رین؟ بعد از شهادتش بار‌ها به خوابم آمد و گفت: به حج برو. تا اینکه قسمتم شد. شبی که اسم نوشتم، به خوابم آمد و گفت: سلام حاجیه‌خانم!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «از جایم بلند شدم. کنارش نشستم و برای چند دقیقه‌ای خیره‌خیره نگاهش کردم. گفتم: برادرجان! این وقت شب چرا زیارت عاشورا می‌خونی؟ نگاهم کرد و با لبخند گفت: الآن دور و بر امام حسین(ع) خلوت‌تره! ما رو می‌بینه!»
کد خبر: ۵۷۳۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴

دوست شهید «محمدعلی بنائیان‌سفید» نقل می‌کند: «در آخر نمازهایش وقتی با پروردگارش راز و نیاز می‌کرد، به پهنای صورت اشک می‌ریخت و از خدا می‌خواست تا او را نیز به فیض شهادت برساند.»
کد خبر: ۵۷۳۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳

قسمت سوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی»
دوست شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی» نقل می‌کند: «وقتی به بی‌حجابی برمی‌خورد، خودش را به او نزدیک می‌کرد و مؤدبانه می‌گفت: خواهر جان! تو رو به خدا حجابت رو حفظ کن! شما دارین زحمت شهدا رو هدر می‌دین.»
کد خبر: ۵۷۳۱۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳

همرزم شهید در ذکر خاطره‌ای از شهید می‌گوید: شب آخر، در مقر دعای توسل برگزار نمودیم. آن شب شهید حیاتی زمزمه عارفانه‌ای داشت و بعد از شهادت به راز آن گریه‌های عارفانه پی بردم. در ادامه این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

قسمت دوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی»
هم‌رزم شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشم» نقل می‌کند: «به عنوان فرمانده دسته گذاشتمش. توانایی‌های خوبی داشت. گفت: پدرشون رو درمی‌یاریم و نمی‌گذاریم منافقین بیان جلو. چند بار این جمله را تکرار کرد. از دلم گذشت: امشب حاجی شهید می‌شه.»
کد خبر: ۵۷۲۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹

پدر شهید «حسین امانی‌وارمرزانی» نقل می‌کند: «بهش گفتم: ممکنه اسیر بشی. گفت: قبول دارم. گفتم: ممکنه شهید بشی. با خوشحالی گفت: آرزومه! این‌ها را که شنیدم، بوسه‌ای به پیشانی‌اش زدم. گفتم: برو در پناه خدا!»
کد خبر: ۵۷۲۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

قسمت سوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
مادر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «سید مهدی نشانه‌ای نداشت. به او گفتم: مهدی‌جان! سلامم رو به مادرت زهرا برسون و بگو روز قیامت گوشه چشمی به من گناهکار رو سیاه کنه.»
کد خبر: ۵۷۲۷۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳

قسمت نخست خاطرات شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی»
فرزند شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی» نقل می‌کند: «محرم که می‌شد، نوحه‌خوان دسته سینه‌زنی بود. آخر کار کنار تیرک وسط حسینیه می‌ایستاد و مردم دورش جمع می‌شدند. شور می‌گرفت. هنوز صدای یا ابوالفضلش توی گوشم است.»
کد خبر: ۵۷۲۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳

قسمت دوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
پدر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «گفت: «از سید جمال قبل از شهادت شنیدم که با رفتن به جبهه می‌تونیم از گناهانمون کم کنیم. گفتم: منظورش چی بود؟ گفت: داداش می‌گفت: با یاد شهدا سعی می‌کنیم از گناه خود کم کنیم.»
کد خبر: ۵۷۲۶۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱

قسمت نخست خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
دایی شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «روز‌ها با پیشنهاد او در طرح جهاد سازندگی شرکت می‌کردیم. درو کردن گندم، آب‌رسانی به باغ‌ها و ... گفت: دعا کن تابستان تموم نشه تا توی همین فی سبیل‌الله باشیم و فیض ببریم!»
کد خبر: ۵۷۲۵۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱

قسمت دوم خاطرات شهید «مجتبی سبوحی»
هم‌رزم شهید «مجتبی سبوحی» نقل می‌کند: «وقتی بچه‌ها را جمع می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست که جبهه را خالی نگذارند، خودش جلوتر از بقیه راه می‌افتاد. از عالم بی‌عمل متنفر بود. می‌گفت: عالم باید با عملش زنده باشه.»
کد خبر: ۵۷۲۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱