نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، زندگینامه شهید والامقام «رحیم حاجی اندریان» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۲۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

روایتی خواندنی از همسر شهید «مرتضی حسنی خوانسار»
شهید مرتضی حسنی خوانسار همواره معتقد بود که مهم‌ترین دارایی ایران، عزاداری برای اهل بیت (ع) است. او می‌گفت: «هرچه این مملکت اسلامی دارد از عزاداری‌ها است» و با حضور مستمر در مراسم‌های مذهبی، این باور را در عمل نیز نشان می‌داد. عشق به امام حسین (ع) و توجه به ارزش‌های دینی برای او در اولویت قرار داشت و این امر در تمام جنبه‌های زندگی‌اش تجلی می‌یافت.
کد خبر: ۵۸۲۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، زندگینامه شهید والامقام «سیدابراهیم فرش‌بافی آذربناب» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۲۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

همسر شهید «قدرت بابا» در گفتگو با نوید شاهد قزوین:
سختی‌های زندگی را به تاسی از حضرت زهرا(س) تحمل کردم تا امروز دختران و پسران سرزمینم، مومن و با خدا تربیت و بزرگ شوند و بدون دغدغه‌ای در رشد، پیشرفت و اقتدار کشورشان تلاش کنند.
کد خبر: ۵۸۲۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، زندگینامه شهید والامقام «مهدی ابراهیم‌زاده جامبر» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۲۶۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، زندگینامه شهید والامقام «صابرعلی ندائی داغکند» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۲۶۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، زندگینامه شهید والامقام «محمدتقی اکبرنژاد درخشانی» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۲۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی، زندگینامه شهید والامقام «محمدعلی اکبرنژاد درخشانی» را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۲۶۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «کیدی زارعی» می‌گوید: فرزندم در زندگی‌اش هیچکس را تا به حال ناراحت نکرده بود. انسان خودساخته‌ای بود و همیشه بدون اینکه به او چیزی بگوییم در کارها کمکمان می‌کرد. درس طلبگی می‌خواند. یک روز پیش پدرش آمد و گفت؛ می‌خواهم به جبهه بروم. من به او اجازه ندادم ولی او به جبهه رفت و به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۲۵۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
در آستانه سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر به گفتگویی با مادر شهید "نمک روح" می‌پردازیم که اینگونه بیان می‌کند: همین که لحظه ی آخر چشمم به صورت پر از ترکش پسر شهیدم خورد به اوگفتم: "ننه، شیرم حلالت" و با او اینگونه وداع کردم.
کد خبر: ۵۸۲۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۳۰

تاریخ شفاهی همسران شهدا
در این کلیپ همسر شهید «محمود شاه‌حسینی» نقل می‌کند: «برای اینکه از من اجازه بگیرد، نصف ثواب شهادتش را به من بخشید.»
کد خبر: ۵۸۲۳۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا
والدین شهید «عبدالله پورفولادی» می‌گویند: شهید خودش یک دانش‌آموز بود و همیشه می‌گفت؛ "دانش‌آموزها باید اول به جبهه بروند و بعد برگردند درسشان را ادامه بدهند." وقتی گفت می‌خواهد به جبهه برود، ما مخالفت کردیم، اما او در جواب گفت؛ "می‌خواهم به خاطر امام بروم." همان شبی که به جبهه رفت، خوابش را دیدم؛ روبه‌رویم ایستاده بود و به من نگاه می‌کرد.
کد خبر: ۵۸۲۲۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۵

خاطرات شفاهی همسران شهدا/
همسر شهید «رحمان عبدالی» می‌گوید من و شوهرم سه سال با هم زندگی مشترک داشتیم و فرزند دومم ۲۰ روز بعد ار شهادت همسرم به دنیا آمد. با وجود اینکه خانواده‌های هر دو طرف در کنارم بودند، اما باز هم نبود پدر بچه‌ها برایم خیلی سخت بود. به راستی همسران شهدا هم نقش پدر داشتن و‌هم مادر. در ادامه این مصاحبه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۸۲۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۴

جانباز «محمدحسن رادمنش» در گفتگو با نوید شاهد:
«تیری که به پایم اصابت کرده بود انگاری به پایم نخورده، به قلبم خورده بود. هر لحظه که می‌گذشت جانم با خونریزی درمی‌آمد. گردنم، شال گردن بود، آن را محکم روی زخمم پیچیده و بستم. اما خونریزی همچنان ادامه داشت، این بار چفیه را باز کردم و محکم بستم. ثانیه‌ها که بیشتر می‌گذشت، بیشتر بی‌حال می‌شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد «محمدحسن رادمنش» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۲۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۴

خاطرات ناهیده علیپور بمناسبت روز تکریم همسران شهدا
همسر شهید اصغر علیپور در گفت‌و گویی با نوید شاهد می‌گوید: «... در خواب جلوی من را گرفتند و پرسیدند: «به کجا می روید؟» گفتم: «به خانه می‌روم.» گفتند: «خیر نمی توانید بروید اول باید نامتان را در اینجا ثبت کنید بعد بروید» پرسیدم: «برای چه نام نویسی کنم؟» گفتند: «نام خانواده شهدا را در اینجا می‌نویسیم و شما همسر شهید هستید باید نامتان را در اینجا ثبت کنیم.» گفتم: «من همسر شهید نیستم و همسرم بعد از جنگ برمی گردد.» گفتند: «اشکالی ندارد نامتان را بنویسید و بروید.» نامم را نوشتم.
کد خبر: ۵۸۲۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۸

خاطره ای از دفاع دلیرانه در بازی دراز؛
در اولین روزهای جنگ تحمیلی، رزمندگان روستای «آب باریک» در کرمانشاه با حضور در خطوط مقدم نبرد، در برابر گلوله‌های توپ و حملات دشمن ایستادند. «شکرالله مصطفایی»، یکی از رزمندگان این منطقه، از شب نخست درگیری‌ها می‌گوید؛ جایی که صدای «الله اکبر» یکی از دوستانش، حتی پس از قطع شدن پای او، تا آخرین لحظه در یادش باقی ماند.
کد خبر: ۵۸۲۱۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۴

قسمت سوم خاطرات شهید «علی طاهریان»
دوست شهید «علی طاهریان» نقل می‌کند: «گفت: داشتم قرآن می‌خوندم که یک لحظه احساس کردم چیزی شبیه نور فرود آمد و مرا فرا گرفت. درحال خودم نبودم. دلهره شدیدی گرفتم تا اینکه بعد از چند دقیقه کم‌کم خودم رو جمع و جور کردم. حاج آقا عبدوس گفت: ان‌شاءالله خیره!»
کد خبر: ۵۸۲۱۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۵

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، همسران، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» گفتگو با مادر بزرگوار شهید «حسن کارگران بافقی» پرداخته است. این مادر بزرگوار بیان کرد: «فرزندم یک بار به مرخصی آمد و می‌گفت که به شهادت می‌رسم و به آرزوی دیرینه خود شهادت رسید.» پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد یزد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۸۲۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۲

گفتگو با آزاده و جانباز «پرویز مرادی موردی»
آزاده و جانباز سرافراز «پرویز مرادی موردی» در گفت‌وگویی بیان کرد: چندین بار به بسیج سپاه محل زندگی‌ام مراجعه کردم، اما چون رضایت والدین یا سرپرست لازم بود، با اعزامم موافقت نمی‌کردند. هیچ وقت تسلیم نشدم، با اشتیاق زیادی که داشتم و پس از چند بار مراجعه در نهایت با اعزامم موافقت کردند.
کد خبر: ۵۸۲۰۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۱

«در را که باز کردم عصای زیر بغلش را پنهان کرد که من نبینم. پای گچ گرفته‌اش را که دیدم نگران و مضطرب گفتم چی شده؟ گفت هیچی پایم به جایی خورده و در بیمارستان صحرایی تحت مراقبت بودم حالا که بهتر شدم آمدم خانه ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیم‌بر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۲۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۱