گفت‌وگو با همسر شهید مدافع حرم «موسی رجبی»
چهارشنبه, ۰۱ تير ۱۴۰۱ ساعت ۰۸:۵۷
«پری علینژاد» همسر شهید مدافع حرم «موسی رجبی» درباره آخرین بار که همسرش به سوریه رفته است گفت: وقتی می‌خواستم او را از زیر قرآن رد کنم مانع شد. قرآن را از من گرفت و گفت: من که به بهترین جای دنیا می‌روم تو باید از زیر قرآن رد بشوی که می‌خواهی بدون من با این همه مشکل سر کنی.

نوید شاهد: وقتی از ناآرامی‌ها در سوریه خبردار شد، می‌خواست هر طور که شده خودش را به سوریه برساند تا از حرم حضرت زینب (س) دفاع کند. یک عمر ذکر روز و شبش ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) بود و حالا باید در میدان عمل خودش را ثابت می‌کرد. همیشه قلبش برای اهل بیت (علیهم السلام) می‌تپید. اعتقادش بر این بود که برای دفاع از حریم نورانی و پربرکت ناموس امام حسین (ع) می‌رود. پس غیر ممکن است که امام حسین (ع) ناموس او را تنها بگذارد. شهید مدافع حرم «موسی رجبی» را می‌گویم که 31 خرداد 97 در منطقه «البوکمال سوریه» به دست نیروهای تکفیری به شهادت رسید. به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت شهید مدافع حرم «موسی رجبی» با «پری علینژاد» همسر این شهید مدافع حرم گفت‌وگو کرده‌ایم.

ماجرای شهیدی که همسرش را از زیر قرآن رد کرد

صداقت او مثال‌زدنی بود

شهید «موسی رجبی» در چهارم اردیبهشت سال 58 در شهرستان «ترکمنچای» از توابع «میانه» به دنیا آمد. «پری علینژاد» همسر شهید مدافع حرم «موسی رجبی» در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد از صداقت مثال‌زدنی او تعریف کرد و دراین باره گفت: من و موسی 12 سال زندگی مشترک داشتیم که لحظه لحظه این همنشینی با شهید برای من پر از برکت و نکات آموزنده بود. حاصل این 12 سال زندگی مشترک 2 پسر به نام‌های محمد عرفان و امیر علی هستند. وقتی که موسی به خواستگاری من آمد آنقدر صداقت در وجودش موج می‌زد که همین موضوع باعث شد تا با هم بیشتر آشنا شویم. او نمونه تمام عیار یک مسلمان خوش‌رو و خوش‌اخلاق بود. البته شهید ویژگی‌های اخلاقی پسندیده دیگری هم داشت که موجب شده بود تا نزد همه عزیز باشد. علاوه بر اینها شهید انسان بسیار سختکوش، پرتلاش و خودساخته‌ای هم بود. او هر چه داشت خودش به دست آورده بود و هیچ کمکی از هیچ کسی قبول نمی‌کرد. نه تنها من بلکه همه کسانی که شهید را می‌شناختند از او تعریف و تمجید می‌کردند.

شهید می‌گفت: سال‌ها حرف زده‌ام و حالا باید عمل کنم

علینژاد در ادامه صحبت‌هایش از این که همسرش چگونه تصمیم گرفت تا برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه برود گفت: همسرم سال‌ها برای اهل بیت (علیهم السلام) مداحی کرد و اعتقاد داشت که حالا وقت عمل کردن است. بنابراین وقتی خبر ناآرامی‌ها اطراف حرم حضرت زینب (س) در سوریه را شنید آرام و قرارش را از دست داد. مدام به فکر راهی بود تا هر طور شده خودش را به آنجا برساند تا در مقابل دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) سینه سپر کند. تا اینکه یک روز متوجه فراخوان اعزام متخصصین به سوریه از طریق موسسه «حرا» قرارگاه «خاتم الانبیاء» شد. به یاد دارم که می‌گفت: باید بروم و از این طریق به حضرت زینب (س) خدمت کنم.

همسرم مرا از زیر قرآن رد کرد

علینژاد خاطره آخرین دیدار با همسرش را در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود تعریف کرد: وقتی موسی برای آخرین بار می‌خواست به سوریه برود قصد داشتم او را از زیر قران رد کنم. اما او پیش‌دستی کرد و در نهایت من از زیر قران رد شدم. وقتی دلیل کارش را جویا شدم گفت «من که به بهترین جای دنیا می‌روم تو باید از زیر قرآن رد بشوی که می‌خواهی بدون من با این همه مشکل سر کنی.» خاطره آخرین دیدارمان و رفتارش را هیچوقت فراموش نمی‌کنم امیدوارم دعای خیرش بدرقه راه من و بچه‌ها باشد. 

با شهادت به آرزوی دیرینه‌اش رسید

علینژاد به سختی صحبت می‌کرد انگار که هنوز با نبودن همسرش نتوانسته است کنار بیاید و سنگینی بغض روی تک تک کلماتش را می‌توان احساس کرد. با این حال به صحبت‌هایش ادامه داد: وقتی برای اولین بار گفت که می‌خواهد به سوریه برود من بلافاصله مخالفت کردم. البته من از نظر اعتقادی تفاوتی با او نداشتم و فقط دلتنگی 2 ماه دوری و ندیدنش آزارم می‌داد. به یاد دارم همسرم در جواب نگرانی من می‌گفت: تضمینی نیست که من در تهران باشم و با تصادف یا بیماری از دنیا نروم.» با این حرف‌ها من قانع شدم و در نهایت مخالفت من یک روز بیشتر طول نکشید و رضایت دادم که برود. هنوز این جمله‌اش را توی گوشم می‌شنوم که می‌گفت: «می‌خواهم با شهادت از این دنیا بروم.» همسرم برای اولین بار در مرداد 96 به سوریه اعزام شد و در نهایت وقتی برای پنجمین بار اعزام شده بود به شهادت رسید.

به او الهام شده بود قرار است شهید شود

همسر شهید در ادامه صحبت‌هایش خاطره تلاش شهید برای ثبت نام فرزندانش در مدرسه شاهد قبل از آخرین اعزام را تعریف کرد: همسرم پیش از آخرین اعزام مشغول ثبت نام پسران‌مان در مدرسه «شاهد» بود که متاسفانه به دلیل «عدم اولویت» موفق به انجام این کار نشد. همسرم به من گفت: «ایراد نداره. صبر کن پسران ما هم سال آینده اولویت‌ اول را به دست می‌آورند». من که معنی حرفش را نفهمیده بودم پرسدم: اولویت اول یعنی چه؟ پاسخ داد: اصلا ناراحت نباش مهم این است که کار درست می‌شود.» انگار که به او الهام شده بود قرار است شهید شود. اولویت اول فرزندان شهدا هستند و با شهادت موسی پسران‌مان در آن مدرسه ثبت نام شدند.  

تاکید شهید به حفظ احترام پدر و مادر

علینژاد در ادامه صحبت‌هایش درباره اینکه این شهید والامقام اهمیت ویژه‌ای برای احترام به پدر و مادرش قائل بوده هم گفت: شهید وصیت‌نامه‌ای ندارد. او همیشه در تمام مراحل زندگی به حفظ احترام پدر و مادرش توجه خاصی می‌کرد. شهید از پسران‌مان هم می‌خواست به این موضوع توجه داشته باشند و رعایت این موضوع را شرط عاقبت به‌خیری می‌دانست. عادت همیشگی شهید این بود که دست مادرش را می‌بوسید. شهید به بوسیدن دست‌های مادرش افتخار می‌کرد. او به کسب روزی حلال و دوری از رزق حرام هم خیلی توجه داشت. می‌گفت: پولی که قرار است سر سفره زن و بچه‌ام بیاورم باید باید پاک و طاهر باشد. به طور مثال سعی می‌کرد به فرزندان‌مان یاد بدهد که دزدی فقط دست در جیب مردم کردن نیست بلکه مصادیق دیگری هم دارد که باید از آنها هم دوری کرد. خدا را شکر می‌کنم که این مسائل در وجود پسرانم نهادینه شده و پسر کوچکم در کارهای مختلف درمورد حلال یا حرام بودن از من سوال می‌کند. شهید، پسرانمان را به رفتارش تربیت می‌کرد نه اینکه فقط از آنها چیزی را بخواهد. خدا را شکر این موضوع تاثیر فراوانی بر شخصیت پسرانمان داشت.  

تربیت پسرانم برای ادامه راه پدرشان

همسر شهید در پایان صحبت‌هایش با بیان اینکه فرزندانش باید ادامه دهنده راه پدرشان باشند گفت: مزار شهید مدافع حرم «موسی رجبی» در گلزار شهدای شهرستان «اسلامشهر» قرار دارد. می‌خواهم فرزندانم را طوری تربیت کنم که ادامه دهنده راه پدرشان باشند و امیدوارم خدا در این راه تنهایم نگذارد. من ترسی ندارم و اگر روزی نیاز باشد حاضرم فرزندانم را راهی معرکه جنگ با دشمن کنم. اعتقاد دارم شهادت بهترین و زیباترین پایان برای زندگی آدم است. شهید وقتی به مرخصی می‌آمد چیز زیادی از آنجا تعریف نمی‌کرد. اما من از چشم‌هایش می‌فهمیدم که در دلش چه غوغایی است. البته در ایران هم همینطور بود. از آنجا که تماس می‌گرفت بیشتر صحبت‌هایش در حد احوالپرسی بود و به من هم تاکید می‌کرد که نسبت به این موضوع دقت کنم. فقط می‌گفت بعد از پایان ماموریت وقت برگشت به کشور برای زیارت به حرم حضرت زینب (س) حضرت رقیه (س) می‌رویم.  

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده