نوید شاهد - شهيد "ساری خان قهرمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از ايراد سخنرانی و توجيه کردن سربازان با منطقه ساعت 8 شب راهپيمائی به سوی هدف آغاز شد. در ظلمت تاريکی شب قلب پر از نور برادران با عشق به اسلام و آزادی می درخشيد و...» متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.


درخشش قلب پر از نور رزمندگان در دل شب

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "ساری خان قهرمانی" 9 آبان ماه 1342 در روستای بادکی شهرستان مرودشت ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. سال 1361موفق به اخذ ديپلم در رشته اقتصاد اجتماعی شد. 15 مهر سال 1361 به خدمت سربازی رفت و سرانجام دوم تیر ماه 1362 در محور سر دشت بانه در مبارزه با کفار داخلی با اصابت گلوله به شهادت رسید. پيکر پاکش نهم تیر ماه 1362 مصادف با شب ضربت حضرت علی (ع) تشییع و در گلزار شهدای مرودشت به خاک سپرده شد.

متن خاطره خودنوشت:

بسمه تعالی اولين شب از سال نو است هر کسی روز اول سال را در آغوش گرم خانواده بود و اينک که من سرباز نگهبانم در بستر گرم آرمیده و در رويای فرداست... 1فروردین 1362 ساعت 1:30 بعد از نيمه شب نگهبان.

بسمه تعالی الان ساعت 5:30 عصر است. از پادگان مستقر به بوکان جهت عمليات اعزام شده ايم. امشب را در پايگانی اردو زده ايم تجهيزات کافی را تکميل کرده ايم الان در چادر با تنی چند از دوستان گفتگو می کنيم. همگی ما نگهبان هستيم برادران در فکر هستند که عمليات را به ياری پروردگار عالم بدون هيچ گونه تلفاتی انجام دهند پس اي پروردگار ما همه پيروزيمان را در گرو حمايت تو ميدانيم کمکمان کن تا پيروز شويم هادي جعفري دارابي من الله التوفيق قهرماني 14 دی ماه 1362 ساعت 5:45 .

درخشش قلب پر از نور رزمندگان در دل شب

بسمه تعالی. امروز پنج شنبه 18 فروردین 1362 است از ديروز ساعت 4 بعدازظهر گروهان ما را جهت مأموريت از بوکان به يکی از دهات اطراف اعزام کردند. بعد از ايراد سخنرانی و توجيه کردن سربازان با منطقه ساعت 8 شب راهپيمائی به سوی هدف آغاز شد. در ظلمت تاريکی شب قلب پر از نور برادران با عشق به اسلام و آزادی می درخشيد بعد از پيمودن 10 کيلومتر به هدف رسيديم بدون هيچ گونه درگيري تپه مورد نظر را اشغال کرديم. ساعت يازده و نيم دستور تحکيم مواضع دادند تمام سربازان با جند الله تا ساعت 3:30 بعد از نيمه شب سنگر درست می کردند تا صبح روز بعد بتوانند حمله احتمالی دشمن را در هم کوبند. صدای گوش خراش های 106و 120 و 107 که با سرعت عجيبی از بالای سر ما می گذشت خاطره انگيز بود که از ساعت 8 صبح شروع شد. الان که من اين يادداشت را مي نويسم ساعت 10:30 دقيقه بعد از ظهر است حدود نيم ساعت قبل گلوله خمپاره ای با صدای مخصوص خودش در چند قدمی ما منفجر شد. اما چون ما در سنگر بوديم به جز گرد و خاک خمپاره چيز ديگری روی ما پاشيده نشد الان در سنگر هستيم با برادر جعفری و عمادی 18 اسفند ماه 1362 پنج شنبه ساعت 12:30 دقيقه بعد از ظهر والسلام .

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده