خاطرات سيد مهدى طالقانى فرزند حضرت آيت الله مرحوم سيد محمود طالقانى اعلى الله مقامه الشريف كه در مصاحبه پيش رو (به كوشش فاطمه شيرازي) در بيان رابطه آن دو بزرگوار و همچنين مسائل كردستان براى ما مى گويد.
قرنى اولين قربانى ترور درسال هاى پس از انقلاب بود


شهيد قرنى، آيت الله طالقانى و مسائل كردستان در گفت و شنود با سيد مهدى طالقانى

شهيد قرنى را از چه زمانى به ياد مى آوريد؟ نامش را اولين بار كجا و به چه مناسبتى شنيديد؟

نام ايشان را قبل از انقلاب شنيده بودم، مى دانستم جزو نظامى هايى هستند كه به شاه، نظر خوبى ندارند. سال 1342 وقتى مرحوم ابوى در دادگاه نظامى محاكمه مى شدند، ما با تعدادى نظامى برخورد كرديم كه آ نها را هم به اتفاق پدرمان داشتند محاكمه م ىكردند، از آن جا متوجه شديم تعدادى نظامى ناراضى هم در ارتش وجود دارد. بعدها هم اسم تيمسار قرنى را از پدرم به عنوان يكى از همان ناراضيانى شنيدم كه براى مدتى از ارتش اخراج شده بود.

به غير از اين، در كوران انقلاب، باز هم با نظاميان ناراضى برخورد داشتم، چون مسئوليت سر و سامان دادن مجروحانى كه در خيابان ها گلوله مى خوردند، به ما واگذار شده بود؛ به اين ترتيب كه مى بايست آ نها را به يك بيمارستان امن برسانيم و با مسئولان آ نجا صحبت هايى بكنيم كه اين مجروحان لو نروند و گير نيفتند. البته در نوع خود مسئوليت سنگينى بود، چون بايد براى جا دادن مجروحان بايد با بيمارستان هاى

خاصى صحبت م ىكرديم. به هرحال بعد از پيروزى انقلاب، قرار شد اين كار باز هم ادامه پيدا كند كه به اين ترتيب، تشكيلات مان، به نام «گروه امداد طالقانى » معروف شد.

اين كار زير نظر مستقيم پدر بزرگوارتان انجام مى شد؟

البته زير نظر مستقيم خود بنده بود، چون ايشان مسئوليت اين قضيه را به من داده بودند. در اين راه ما به وسايل و لوازمى هم نياز داشتيم، مثل تعدادى ماشين كه در مراكز فروشگاه هاى آمريكايى ها بود و آ نها را مصادره كرده بوديم. اين ماشين ها، شماره ارتشى داشتند و چون از مارك و برند « فورد استيشن » بودند، مى توانستيم از آ نها به عنوان آمبولانس هم استفاده كنيم.

اين فروشگا ههاى آمريكايى ها كه گفتيد، در واقع مراكز مخصوص مستشاران نظامى بودند؟

بله، مستشاران نظامى آمريكايى، فروشگاه هاى خريدى داشتند كه يكى از بزرگ ترين آ نها در خيابان پاسداران امروز و سلطنت آباد سابق قرار داشت و آمريكايى ها از آ نجا خريد مى كردند. جالب اين كه اكثر آن ماشين هاى فورد استيشن هم پلاك هاى شخصى و معمولى داشتند.

بعداً كه وارد آن مركز شديم، متوجه شديم پلاك ها بسته بندى شده هستند و خود آمريكايى ها، پلاك هاى ماشين هاى شخصى شان را با هم عوض مى كنند. ولى ماشين هايى كه در اختيار ما بود، پلاك هاى ارتشى داشت و تا مدت ها نمى دانستيم كه اين ماشين ها از كجا آمده، تا اين كه بعدها به ما گفتند اين ها متعلق به ارتش است و بايد هر چه به اين نهاد مربوط مى شود، به همان جا بازگردد. يكى از مراكزى كه زير نظر ما بود، مركز گارد بود. ما براى پس دادن اموال ارتش به آن جا رفتيم و به آن ها گفتيم كه از اين ماشين ها به

عنوان آمبولانس استفاده مى كنيم. البته اين توضيحات را نيز داديم كه اين ماشين ها براى ما كارآيى بيشترى دارد تا ارتش؛ اما كسى حرف ما را قبول نمى كرد.

در نهايت نتوانستيم مسئولى پيدا كنيم كه بتواند به ما كمكى بكند و به همين دليل مجبور شديم سراغ شخص تيمسار قرنى برويم.

ايشان آن زمان چه سمتى داشت؟

ايشان آن زمان به سمت رئيس ستاد ارتش انقلابى منصوب شده بود.

با وجود پيروزى انقلاب و پايان تظاهرات و درگيرى ها با رژيم، كار شما به چه واسطه اى همچنان ادامه پيدا كرده بود؟

به اين دليل كه تمام مجروحان، درجا خوب نشده بودند و ساماندهى به وضع آن ها بايد ادامه پيدا مى كرد. به علاوه، كار اوراژانس تهران تقريباً مختل شده بود و اگر كسى در خانواده بيمار داشت و مى دانست ما چنين مركز امدادى داريم، به ما مراجعه مى كرد. ما هم از مجروحان پرستارى مى كرديم و آ نها را به بيمارستان هايى منتقل مى كرديم كه تحت اختيارمان بودند، به خصوص كه بخشى از بيمارستان ايرانشهر در اختيار ما بود.

گويا نام اين مراكز درمانى « بيمارستا نهاى كمك » بود.

بله. پنج شش بيمارستان داشتيم كه به بيمارستان هاى كمك يك، دو، سه و چهار... معروف بودند. تعدادى بيمارستان ديگر هم بود كه از پيش از پيروزى انقلاب با ما همكارى داشتند و اين همكارى را بعد از انقلاب هم ادامه داده بودند. در ضمن بعد از انقلاب، درگيرى هايى پيش مى آمد كه زخمى و مجروح بر جاى مى گذاشت. مثل حوادثى كه در كردستان، خوزستان و گنبد اتفاق افتاده بود. به همين دليل هم بود كه آن ماشين ها را همچنان بايد در اختيار خود نگه مى داشتيم. خلاصه سراغ تيمسار قرنى رفتيم و ماجرا را براى شان تعريف كرديم و گفتيم كه وجود ماشين ها تا چه اندازه ضرورى است. ايشان هم حكمى به نام گروه امداد ما نوشتند كه تمام آن ماشين ها همچنان در اختيار گروه ما باشد. من اولين بار شهيد قرنى را در آن جا ديدم، بعد هم با ايشان در اين باره صحبت كردم كه براى درخواست امكاناتى از ارتش چه كارهايى بايد انجام دهيم. در ضمن اين صحبت ها شهيد قرنى ما را با همكارش كه يك جناب سرهنگ بود آشنا كرد تا اگر كارى داشتيم، از ايشان كمك بگيريم.


قرنى اولين قربانى ترور درسال هاى پس از انقلاب بود

در اين بين آيا مسأله اى هم براى شما پيش آمد؟

يكى از مسائلى كه آن زمان براى مان پيش آمد، اين بود كه 5- 6 خانه امراى سابق ارتش در خيابان پاسداران وجود داشت كه در اختيار ما بود. اين خانه هاى شيك و مدرن كه تمام امكانات و وسايل زندگى را در خود داشت، قبل از انقلاب، مخصوص امرايى همچون تيمسار فيروزمند، حبيب اللهى، نشاط و ازهارى بود؛ آن ها خانه ها را خالى گذاشته و در رفته بودند. ما در همان روزهاى اول انقلاب، تيم نظامى اى داشتيم كه هر روز به مركز گارد و فروشگاه آن سركشى مى كرد.

يك بار كه من براى سركشى رفته بودم، يكى از بچه ها خبر داد دو نفر خانم به آن جا آمده اند كه همسر و دختر تيمسار فيروزمند هستند و مى خواهند با من صحبت كنند. بنده هم گفتم بگوييد فردا بيايند. فردا اين دو آمدند و گفتند آقاى فيروزمند فرار كرده و رفته و ما هم در ايران، در مضيقه مالى هستيم، حتى يك دست لباس نداريم تن مان كنيم، بدتر اين كه ما خانه و زنگی مان را رها كرده و رفته ايم. من گفتم بيشتر اين لوازم متعلق به ارتش است، آن ها اين موضوع را تصديق كردند و گفتند خيلى از اين وسائل متعلق به ارتش است و بايد براى ارتش باقى بماند ولى اجازه بدهيد ما لوازم شخص ىمان را برداريم. من با خود فكر كردم پدر اين خانواده، تيمسار ارتش بوده و فرار كرده اما آ نها كه گناهى نكرده اند، بنابراين نظر مثبت دادم تا اموال شان را به آ نها برگردانند، با اين همه با دفتر تيمسار قرنى هم صحبت كردم و ايشان اجازه دادند كه آن اموال برگردانده شود، به همين دليل وسايل نظامى اى را كه برچسب خورده بود، جدا كرديم و بقيه را با هماهنگى تيمسار قرنى به آ نها پس داديم.

يكى ديگر از كارهاى ما برخورد با مسأله كردستان بود. وقتى مشكل كردستان مطرح شد، مرحوم پدر به ما گزارش دادند و بعد هم قرار شد شبانه يك فروند هواپيماى سى 130 از ارتش بگيريم و به آ نجا

بفرستيم. سرهنگ آجودانِ شهيد قرنى هميشه با ما در تماس بود و وقتى ساعت 12:30 شب گفتند وضع سنندج به هم ريخته، تيراندازى صورت گرفته و تعدادى زخمى شد هاند، به سرعت يك گروه پزشكى را براى اعزام آماده كرديم، هم زمان هم به تيمسار قرنى زنگ زده و گفتيم كه يك هواپيماى سى 130 مى خواهيم، ايشان همان لحظه، هواپيما را در اختيار ما گذاشتند و دو و نيم بامداد اواخر اسفندماه 1357 بود كه آن ها را روانه سنندج كرديم.

تعدادى داوطلب كمك هاى پزشكى هم براى سنندج لازم داشتيم كه خوشبختانه يكى دو نفر پزشك هم به ما مراجعه كردند كه داوطلب رفتن به سنندج بودند و از آن جا كه گروه ما در آن شهر مستقر بود، به آ نها گفتيم كه خودشان را به هلال احمر سنندج معرفى و كارشان را آغاز كنند. خودمان هم فرداى آن روز، يك هواپيماى سى 130 ديگر گرفتيم و به همراه يك دستگاه آمبولانس به سنندج رفتيم. چند روز بعد، پدر هم به اتفاق آقايان دكتر بهشتى، هاشمى و بنى صدر آمدند و مرحوم آيت الله طالقانى براى مردم سنندج سخنرانى كردند. لابد مى دانيد كه پادگان سنندج به شهر چسبيده بود و ما در اكثر مواقع، در اين رفت و آمدها، به وسيله هواپيما تا كرمانشاه مى رفتيم و از آن جا با هلى كوپتر به پادگان، و سرانجام از پادگان به شهر مى رفتيم.


قرنى اولين قربانى ترور درسال هاى پس از انقلاب بود

سيدمهدي طالقاني نفر سمت راست به همراه آيت الله طالقاني در تبعيد


مجروحان حوادث را هم جا به جا مى كرديد؟

هم مجروح ها را جا به جا مى كرديم و هم يك تيم پزشكى در هلال احمر آن جا داشتيم كه به مجروحان رسيدگى مى كرد. خودمان هم به پدر براى سخنرانى كمك مى كرديم تا معظمٌ له بتوانند با شوراى شهر سنندج صحبت كنند؛ البته اين شورا را هم كه اولين شوراى جمهورى اسلامى به حساب مى آيد، پدرم درست كردند. به هر حال وقتى ايشان داشتند سخنرانى مى كردند، يك نفر وسط سخنرانى بلند شد و گفت آقا! اين ارتش جمهورى اسلامى، بر سر مردم سنندج بمب مى ريزد، اين هم پوكه اش، يك پوكه هم از دور و برش آورد و نشان داد. اتفاقاً يكى از كسانى كه به كارهاى ارتش معترض بود، همان پزشك به ظاهر داوطلب بود كه درواقع خود او هم يكى از كمونيست هاى خرابكار بود! خلاصه او هم وسط سخنرانى بلند شد و گفت من سه ماه است كه اين جا هستم، ارتش در اين سه ماه با ما چه ها كه نكرده! او اين ها را درحالى مى گفت كه انقلاب، تازه يك ماه قبل به پيروزى رسيده بود. من هم هما نجا به او گفتم مرد حسابى! تو پريروز آمدى و گفتى مى خواهم براى كمك به سنندج بروم، حالا چه مى گويى؟! بعد هم يك درگيرى لفظى ايجاد شد و آ نها مى خواستند حمله كنند اما بچه هايى كه همراه ما بودند، ماجرا را فيصله دادند ولى آقا مرحوم آيت الله طالقانى از دست ارتش ناراحت بودند.

شما با هلى كوپتر به آ نجا رفته بوديد؟

بله. ضد انقلاب به غير از هلى كوپتر آقا، به باقى هلى كوپترها نيز تيراندازى مى كردند، يك ماشين هم برده بوديم كه باكش را سوراخ كرده بودند. از طرف ديگر گروه هاى تجزيه طلب، پادگان را در محاصره داشتند و اگر پادگان را مى گرفتند، شهر سنندج از دست مى رفت. خوشبختانه تعدادى سرباز و درجه دار و يكى دو نفر افسر ايستادند و مقاومت كردند. در بين آنها سرگردى هم بود كه قرار شد همراه « آقا » با او صحبت كنيم تا بفهميم كه چرا ارتش بر سر مردم بمب ريخته است...

در شرايطى كه افراد ضد انقلاب به هلى كوپترتان تيراندازى و ماشين تان را هم سوراخ كرده بودند، چگونه توانستيد مردم را جمع كنيد؟

به هرحال با وجود شلوغى پادگان از آ نجا بيرون آمديم، چون قرار بود مردم جمع شوند و آقا و ديگران سخنرانى كنند.

آقاى طالقانى در آن جا محبوبيت خاصى داشتند كه به هلى كوپترشان تعرض و شليك مؤثرى نكرده بودند؟

نه، اين چيزها در ميان نبود، شليك هاى آ نها اتفاقى و تصادفى بود، ما با هر هلى كوپترى كه مى رفتيم، خلبان و پرنده اش را مى زدند. آن دفعه هم خلبان گفت وسط پادگان مى نشينيم كه در تيررسشان نباشيم. آقا مى خواستند حقيقت را كشف كنند، به همين دليل با تيمسار قرنى تماس گرفتند و در حالى كه خيلى عصبانى بودند، گفتند چرا دستور داده ايد بر سر مردم سنندج بمب بريزند؟ تيمسار قرنى گفت ما چنين دستورى نداده ايم، آقا با عصبانيت به يكى دو افسر ارشد نظامى آن جا گفتند كه چرا بر سر مردم بمب مى ريزيد؟ آ نها گفتند اين ها بمب نيست، منور است. آقا پرسيدند منور چيست؟ آ نها گفتند غروب تشريف بياوريد، ببينيد. غروب به پادگان رفتيم، آن ها منورها را رها كردند و توضيح دادند كه ما اين منورها را روشن مى كنيم تا بفهميم كه تيراندازى ها از كجا صورت مى گيرد و منافقان كجا سنگر گرفته اند، تا بى جهت به مردم حمله يا احياناً تيراندازى نكنيم، بلكه جاى كسانى را شناسايى كنيم كه به ما تيراندازى كرده اند. بعد هم پوكه منور را نشان مان دادند، تا آن زمان، ما از اين جور چيزها نديده بوديم. خلاصه بر همگان معلوم شد كه ضد انقلاب راجع به قضيه بمب ها دروغ گفته است.

يادش به خير، اولين بار در همان ايام ما شهيد فلاحى را در سنندج ديديم. آقا رو كردند به ايشان و گفتند: «بالاخره يك افسر شجاع پيدا شده و كارهاى مثبتى كرده، شما بچه كجاييد؟

شهيد فلاحى گفت بچه طالقان هستم. آقا گفتند: خيلى خوب است كه آدم با غيرت طالقانى هم اين جا پيدا مى شود.

خلاصه، شهيد فلاحى را هم آن جا كشف كرديم. بعد كه به تهران آمديم، ايشان هم به پاييتخت آمد و بعدها هم مسئول هوانيروز كل كشور شد. يك بار هم كه مى خواستيم به گنبد كاووس، يك گروه پزشكى بفرستيم، خود شهيد فلاحى هم همراه تيم ما رفت؛ اتفاقاً يادم هست در شاهرود، باد شديدى وزيده و هلى كوپتر ايشان را از جا كنده بود، به طورى كه مجبور شده بودند هلى كوپتر را عوض كنند.

راجع به علل استعفاى شهيد قرنى از رياست ستاد ارتش جمهورى اسلامى چندين روايت شنيده ايم؛ يكى از روايت ها اين بود كه مرحوم آيت الله طالقانى رحمت الله عليه در تشويق و ترغيب شهيد قرنى به استعفا نقش داشته است، نظر شما چيست؟

فكر نمى كنم اين طور باشد. تنها موردى كه آقا از دست تيمسار ناراحت شدند، مربوط به داستان كردستان مى شد كه آن موضوع هم همانجا حل شد و حقيقت بر ايشان روشن شد. اما بد نيست اشاره كنم كه مرحوم مهندس بازرگان در استعفاى شهيد قرنى نقش داشت.

نكته جالب درخصوص شخصيت شهيد قرنى اين است كه ايشان به تدريج به انقلاب اسلامى مى پيوندد. همه متفقاً مى گويند شهيد قرنى و آقاى طالقانى با هم زندانى شدند و در سال 1342 نيز با هم در يك سلول بوده اند؛ خود ايشان هم گفته است كه آقاى طالقانى را ديده و بعد از اين كه پس از وقايع 15 خرداد شهيد قرنى دوباره زندانى مى شود، با آيت الله طالقانى و عده اى تيم مذهبى مرتبط م ىشود. شما از رابطه ايشان اطلاعاتى داريد؟

نه متأسفانه.

به ياد مى آوريد كه پدر بزرگوارتان درباره خصوصيات ايشان چه چيزهايى مى گفتند؟

يادم هست كه زمان برگزارى دادگاه آ نها در دادسراى نظامى شاه، مرحوم پدرم با عده اى از افسران رده بالاى ارتش به عنوان ناراضيانى كه از ارتش اخراج شده بودند، آشنا شدند. سرهنگ امير رحيمى، سرهنگ نجاتى، سرهنگ حجازى و چند نفر ديگر عده اى از اين افسران ناراضى به حساب مى آمدند. بنده آن زمان اسم تيمسار قرنى را هم از همين افراد شنيدم ولى با خود ايشان به جز در ابتداى پيروزى انقلاب ارتباط چندانى نداشتم.

به هر حال شما هم خودتان از نزديك شاهد حوادث كردستان بوديد و هم همراه پدر آ نجا حضور داشتيد و طبيعى است كه خيلى نسبت به مسائل آن زمان كردستان اشراف داريد. اتفاقاً صاحب نظران مى گويند كه مسائل كردستان، علت اصلى به شهادت رسيدن شهيد قرنى توسط گروه فرقان بوده است. جناب عالى تا چه اندازه حوادث كردستان را در استعفاى شهيد قرنى و بعد هم شهادت ايشان موثر مى دانيد؟

اتفاقاً من فكر نمى كنم كه ريشه شهادت ايشان به حوادث كردستان مربوط باشد. گروه فرقان داستان ديگرى داشت، آ نها نام عده اى از بزرگان انقلاب را در ليست خودشان آورده بودند و فكر مى كردند كه اين بندگان خدا به اصطلاح از ايدئولوژى اسلامى منحرف شده اند؛ ولى با همه اين ها، معتقدم كه ماجراى كردستان در استعفاى شهيد قرنى نقش داشت.

اختلافات ايشان با دولت موقت بيشتر بر چه بسترى شكل گرفت؟

دقيقاً نمى دانم، چون آن زمان ما آ نقدر درگير بوديم كه نمى توانستيم به اين مسائل بپردازيم.

جالب است كه مرحوم آقاى طالقانى بعد از شهادت شهيد قرنى در يكى از خطبه هاى شان در نماز جمعه در خصوص حوادث كردستان صحبت كردند و درباره ايشان نيز اظهار نظر و از عملكرد شهيد دركردستان دفاع كردند؛ بگذريم.

جداى از شهداى كميته اى و پاسدارى كه قبل از آن بزرگوار در درگيرى با ضد انقلاب به شهادت رسيدند، جنابعالى جايگاه شهيد قرنى را كه در بين مقامات و چهره هاى شاخص ما نخستين شهيد ترور محسوب مى شود، چگونه مى بينيد؟

البته آدم هاى عادى هم از همان اوايل پيروزى انقلاب به شهادت مى رسيدند. منافقين در يك دوره زمانى ترورهاى كور را شروع كرده بودند و ترورهاى ديگرى را هم در دست اقدام داشتند؛ مثلاً گاهى امام جمعه اى را كه سالخورده هم بود بغل مى كردند و با نارنجك به شهادت مى رساندند. با وجود اين نبايد از نظر دور بداريم كه گروه فرقان اولين گروهكى بود كه بساط ترور را بنيان گذاشت. سازمان منافقين هم از اين ها تأثير گرفتند، ولى ترورهاى گروه فرقان مثل منافقين كور نبود، بلكه ترورهايى حساب شده و ايدئولوژيك بود. فرقانى ها با حساب و كتاب و برنامه ريزى هاى هر چند منحط و ضاله خود، امثال مرحوم استاد شهيد مطهرى و شهيد قرنى را از بين بردند و در عين حال خودشان را هم انسا نهاى متدينى مى دانستند! درواقع سنگ بناى ترور پس از انقلاب اسلامى، با شهادت شهيد قرنى گذاشته شد و متأسفانه منافقين هم به فرقان تأسى كردند و اين روند همان گونه كه گفتم به حوادث دردناك و خونين سا لهاى 1360، 1361 و 1362 كه ائمه جمعه نيز طى آن وقايع شهيد شدند، منجر شد. در نهايت، همان طور كه شما اشاره كرديد، شهيد قرنى، اولين قربانى شاخص ترور بعد از انقلاب به حساب م ىآيد كه در نوع خود مقام والايى است.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 82
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده