نوید شاهد - همسر شهید "محمد صادق سرنوبه" در خاطره ای می گوید: شهید علاقه ی زیادی به نگهداری پرندگان داشت و به همین دلیل از دو طوطی در خانه نگهداری می کرد. این دو پرنده هم متقابلا علاقه ی زیادی به شهید بزرگوار داشتند؛ به طوری که هر موقع شهید از محل کار به خانه می آمد و یا می خواست از خانه خارج شود، با اصواتی با آنها حرف می زد.
پرنده های عاشق

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "محمد صادق سرنوبه" 20 آذر سال 1334 در خانواده نسبتاً فقيري دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را از 7 سالگی آغاز کرد و تا مقطع دیپلم گذراند. پدر کارگر بود  و مادر خانه دار. 18 ساله بود که به خدمت سربازی رفت. پس از اتمام خدمت سربازی در نیروی انتظامی مشغول به کار شد. سال 1359 ازدواج کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت وی سرانجام 9 آذر ماه 1363 به شهادت رسید.

متن خاطره:

همسر شهید "محمد صادق سرنوبه" در خاطره ای می گوید: شهید علاقه ی زیادی به نگهداری پرندگان داشت و به همین دلیل از دو طوطی در خانه نگهداری می کرد. این دو پرنده هم متقابلا علاقه ی زیادی به شهید بزرگوار داشتند؛ به طوری که هر موقع شهید از محل کار به خانه می آمد و یا می خواست از خانه خارج شود، با اصواتی با آنها حرف می زد.
پرنده ها در آخرین روزی که شهید با لباس ارتشی و کوله بار، آماده ی رفتن به جبهه بود، خیلی سر و صدا و بی قراری می کردند.
در همان لحظه به دلم افتاد که دیگر باز نخواهد گشت و این سفر آخر اوست، اما به روی خودم نیاوردم و چیزی نگفتم. "محمدصادق" چند قدمی تا در خانه رفتند، ولی وقتی بی قراری و سر و صدای بیش از حد طوطی ها را دیدند، دوباره به سراغ آنها آمدند و پس از چند لحظه ای با لبخند از من پرسیدند: «میدانی اینها چه می گویند؟!» گفتم: «نه!» گفت: «اینها سفارش می کنند که در جبهه باید بجنگی و حتما شهید شوی!»
گفتم: «این چه حرفی است؟! مگر هر کس که رفت جبهه، شهید می شود؟ حالا اول جنگ است. شما باید بروید و برگردید. ان شاء الله حالا حالاها باید خدمت کنید.) . بعد شهید عزیز چند عدد انجیر از جیبشان بیرون آوردند و به من دادند و گفتند: «اینها را به طوطی ها بده تا مشغول خوردن بشوند و این همه سر و صدا نکنند.) من انجیر ها را از او گرفتم و او پس از خداحافظی آرام آرام به سمت در حیاط رفت و در آخرین لحظه ها برگشت و گفت: «اگر که من شهید شدم، طوطی ها را از قفس آزاد کنید.)
محمد صادق را برای آخرین بار، با نگاهم دنبال می کردم که در خلوت کوچه می رفت تا برای همیشه جاودانه شود. خلاصه این سفر واقعا سفر آخر شد و محمد صادق به شهادت رسید.
پس از شهادت این بزرگوار، وصیت ایشان را به نزدیکان گفتم و قرار شد طوطی ها را در گلزار شهدا آزاد کنند. و آنها بعد از مراسم هفتمین روز شهادت محمد صادق، طوطی ها را به گلزار شهدا برده و آزاد کرده بودند.
من آن جا نبودم ولی شاهدان عینی می گفتند که وقتی طوطی ها را آزاد کردیم، هر دو پرواز کردند و با توجه به این که قبرهای زیاد دیگری هم در گلزار شهدا بود، اما مستقیما روی قبر شهید محمد صادق سر نو به نشستند و شروع به نوک زدن قبر کردند. انگار که آنها نیز برای آخرین بار قبر شهید عزیز را می بوسیدند و با او خداحافظی می کردند.

انتهای متن/
منبع: کتاب یک سبد گل سرخ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده