امدادگر شهيد سيدجواد موسوي‌(6)
شهید سید جواد موسوی در سال ۱۳۴۵ در روستای شنبه بازار فومن چشم به جهان گشود و در همان روستا دوران کودکی و نوجوانی خود را گذراند. وی به دلیل شیرین زبانی و چابکی و بازیگوش بودن مورد توجه همه بود و همگان او را دوست می‌داشتند.
شهید رهرو میخواهد
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهيد سيدجواد موسوي‌ فرزند شادروان‌ سيدقسمت‌ به‌ سال‌ 1345 در روستاي ‌شنبه‌بازار ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. با نواي‌ دلنشين‌ مادر و نگاه‌هاي‌ عاشقانه‌ پدر در گهواره‌ آرامش‌گرفت‌.

اگر چه‌ كودكي‌ بازي‌گوش‌ بود، اما مهربانيش‌ زبان‌ زد همگان‌ بود، به‌ دليل‌ شيرين‌ زباني‌ و چابكي‌اش‌ همه‌ او را دوست‌ مي‌داشتند. چيزي‌ كه‌ همگان‌ را متحير مي‌ساخت‌، نورانيت‌ چهره‌ي‌ اين‌ كودك‌خردسال‌ بود كه‌ مادر را وادار مي‌ساخت‌ تا با اين‌ فرزندش‌ برخورد خاصي‌ داشته‌ باشد.

سال‌ 1352 وارد عرصه‌ي‌ علم‌ و دانش‌ شد و در اين‌ راه،‌ بسيار سخت‌كوش‌ بود. با پيروزي‌ انقلاب‌ درسال‌ 1357، در صف‌ نيروهاي‌ بسيج‌ مستضعفين‌ قرار گرفت‌ و در سال‌ 1360 بود كه‌ عضو پايگاه‌بسيج‌ اباذر شنبه‌بازار شد و به‌ فعاليت‌هاي‌ فرهنگي‌ مشغول‌ گرديد. او در كنار تحصيل‌ و فعاليت‌هاي‌فرهنگي‌، بسيار جدي‌ به‌ انجام‌ فرايض‌ ديني‌ مي‌پرداخت‌ و پدر را در كارهاي‌ كشاورزي‌ ياري‌مي‌رساند. از آنجايي‌ كه‌ به‌ دعاي‌ كميل‌ علاقه‌اي‌ خاص‌ داشت‌، خود جزء برپاكنندگان‌ اين‌ مراسم‌بود. وي‌ همچنين‌ در سازمان‌ هلال‌احمر شهرستان‌ فومن‌، فعاليت‌ چشمگيري‌ داشت‌.
شهيد سيدجواد موسوي‌
هنگامي‌ كه‌ آهنگ‌ جنگ‌ در شهريورماه‌ 1359 نواخته‌ شد، سيدجواد نيز شوق‌ جهاد في‌سبيل‌الله‌ رادر دل‌ داشت‌، از اين‌ رو در سال‌ 1362 تصميم‌ گرفت‌، پرنده‌ دل‌ را از قفس‌ تن‌ رها ساخته‌ و راهي‌جبهه‌ شود، اما به‌ دليل‌ سن‌ و سال‌ كم‌ با مخالفت‌ خانواده‌، مخصوصا مادر مواجه‌ شد، ولي‌ سرانجام‌ با جلب‌ رضايت‌ خانواده‌ به‌ منطقه‌ كردستان‌ اعزام‌ گرديد و پس‌ از شش‌ ماه‌ جهت‌ مرخصي‌ به‌ منزل‌بازگشت‌.

در طول‌ جنگ‌ دو بار مجروح‌ شد. هنگامي‌ كه‌ در جزيره‌ي‌ مجنون‌ و در عمليات‌ بدر از ناحيه‌ي‌ پهلو زخمي‌ شد، براي‌ مرخصي‌ به‌ منزل‌ بازگشت‌، اما ضمن‌ اينكه‌ مجروحيت‌ خويش‌ را از خانواده‌ كتمان‌مي‌كرد، حتي‌ دوشادوش‌ پدر در مزرعه‌ نيز كار مي‌كرد.

زماني‌ كه‌ به‌ منطقه‌ جنوب‌ اعزام‌ شد، در آغاز با شهيد بشير نظري‌ همرزم‌ بود، پس‌ از چهارماه‌ ازهمرزمان‌ خداحافظي‌ كرده‌ تا راهي‌ شهرستان‌ شود، هنگام‌ خداحافظي‌ با بشيري‌ نظري‌، او به‌سيدجواد گفت‌: «سيد نزد مادرم‌ برويد و به‌ ايشان‌ سلام‌ مرا برسانيد و بگوييد برايم‌ مقداري‌ ترشي‌بفرستد تا هنگام‌ بازگشت‌، برايم‌ بياوريد». سيدجواد پس‌ از بازگشت‌ و اقامتي‌ كوتاه‌ كه‌ در منزل‌داشت‌ به‌ منزل‌ بشير رفت‌، اما هنگامي‌ كه‌ به‌ درب‌ منزل‌ ايشان‌ رسيد، با حجله‌ بشير مواجه‌ شد و اين‌براي‌ او بسيار متاثر كننده‌ بود. روحيه‌ شهادت‌طلبي‌ از آغاز جنگ‌ در اعمال‌ و اخلاق‌ سيدجواد كاملامشهود بود. آخرين‌ بار كه‌ به‌ جبهه‌ اعزام‌ ميشد، به‌ برادر بزرگترش‌ گفته‌ بود: عيد امسال‌ منتظر من‌ نباشيد من ‌ديگر به‌ منزل‌ و جمع‌ شما نخواهم‌ بود. حلالم‌ كنيد و از همگان‌ برايم‌ حلاليت‌ بطلبيد.
شهید رهرو میخواهد
سرانجام‌ در روز بيست‌ و پنجم‌ اسفندماه‌ 1364، در عمليات‌ والفجر 8 ، بعنوان‌ خط‌ شكن‌ در منطقه‌ عملياتي‌ اروند كنار (فاو) آنقدر دليرانه‌ جنگيد، تا اينكه‌ بعلت‌ جراحات‌ شديد، بسان‌ مادرش‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا (س‌) ازناحيه‌ پهلو، صورت‌ و دست‌، به‌ جمع‌ ياران‌ كربلاي‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌(ع‌) پيوست‌ و شهيد شد و در نهايت، درگلزار شهداي‌ شنبه‌بازار (سبزقبا) به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.

از خصوصيات‌ اخلاقي‌اش‌، اينكه‌ بسيار مهربان‌ بود و سيمايي‌ معصومانه‌ داشت‌، نسبت‌ به‌ پدر و مادر، احترام‌ قايل‌ بود و تا حد توان‌ سعي‌ مي‌كرد، نياز و خواسته‌هاي‌ ايشان‌ را اجابت‌ كند. علاقه‌ بسيار زيادي‌ به‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) داشت‌ و آرزوي‌ شهادت‌ در ركاب‌ آن‌ حضرت‌ را در دل‌ داشت‌. در رفتارش‌ با ديگران‌ با گذشت‌ و با ايثار و مقيد به‌ صله‌ارحام‌ بود.
شهید رهرو میخواهد
در قسمتي‌ از وصيت‌نامه‌ اين‌ شهيد بزرگوار كه‌ مزارش‌ امروزه‌ زيارتگاه‌ حاجت‌مندان‌ است‌،مي‌خوانيم‌: «... من‌ فقط‌ براي‌ رضاي‌ خدا، به‌ نداي‌ هل‌ من‌ ناصراً ينصرني‌ حسين‌ زمان‌ لبيك‌ گفته‌ وبه‌ ميدان‌ جنگ‌ شتافته‌ام‌. خدا نكند خيال‌ كنيد كه‌ در اعزام‌ من‌، دستي‌ در كار بوده‌ است‌ و كسي‌مقصر است‌. نه‌، من‌ خود خواستم‌ و اگر خدا قبول‌ كند به‌ ديگر شهدا پيوسته‌ام‌. من‌ خواهشم‌ اين‌ است‌كه‌ برايم‌ گريه‌ نكنيد. شهيد گريه‌ نمي‌خواهد، بلكه‌ رهرو مي‌خواهد. بله‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواهيد مراتشييع‌ كنيد، چشمانم‌ را باز بگذاريد كه‌ عده‌اي‌ از خدا بي‌خبر نگويند كه‌ كور بوده‌ است‌، دستهايم‌ را از تابوت‌ بيرون‌ آوريد كه‌ كوردلان‌ نگويند چيزي‌ از اين‌ دنيا با خودشان‌ مي‌برند...»


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده