سیری در کلام و حیات طیبه شهید محمدباقر نجفی؛
وی پس از ان در فرمانداری کرج شروع به کار کرد و همچنین در کمیته فعالیت می کرد و با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج به جبهه های حق علیه باطل شتافت تا در برابر هجوم متجاوزگران از کشورش دفاع کند... همان‌طور که امامان فرمودند؛ در مورد نماینده‌ای تبلیغات کذایی نکنید؛ همان‌طور که هست او را جلوه دهید نه اینکه مردم را فریب دهید.

سیری در کلام و حیات طیبه شهید محمدباقر نجفی 

نوید شاهد البرز؛ شهید «محمدباقر نجفی» که نام پدرش علی اکبر است در تاریخ اول فروردین ماه 1345، در اشتهارد کرج متولد شد. وی دوران کودکی را در اغوش گرم خانواده سپری کرد و در سن 7 سالگی جهت کسب علم و دانش به مدرسه رفت و موفق به اخد دیپلم شد. وی پس از ان در فرمانداری کرج شروع به کار کرد و همچنین در کمیته فعالیت می کرد و با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج به جبهه های حق علیه باطل شتافت تا در برابر هجوم متجاوزگران از کشورش دفاع کند.

وی پس از رزمی بی‌امان و نبردی سخت در تاریخ بیست و ششم اردیبهشت 1367، در عملیات بیت المقدس 6 بر اثر اصابت ترکش در منطقه عملیاتی در ارتفاعات شیخ محمد به شهادت رسید. تربت پاکش در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.

متن کامل وصیتنامه شهید محمدباقر نجفی را در ادامه مطلب می خوانید:

با سلام به منجی عالم بشریت حضرت بقیةاله و نائب بر حقش این قلب توفنده امت اسلام و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران رهبر مستضعفان جهان و درود بر شهدای عزیز اسلام از قتلگاه هفتاد و دو تن از کربلا تا به 72 تن دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهدای جنگ تحمیلی و سلام به تمامی امت شهیدپرور ایران بالاخص خانواده های شهدا که به حق سرمایه این مملکت هستند. انسان زمانی که این خانواده های شهدا را می بیند روحیه می گیرد. روی سخن من با انانی است که این همه برکات را در جمهوری اسلامی می بینند ولی هنوز هم به فکر مادیات خود هستند، هنوز هم برای کسب وجهه جمع کردن خود مردم فریبی دارند.

برادران به قول برادر شهید سعید ناجی دنیا زودگذر است و بی‌وفا دست بردارید؛ ای کسانی که در جامعه منزوی شده‌اید. دست از اعمال کثیفتان بردارید و رو به اسلام بیاورید. اخه چقدر دغل بازی کردن پس دیگه خجالت بکشید. ای کسانی که برای مطرح کردن خود این تشکیلات اسلامی را در خدشه دار می کنید؛ خودتان با یک تشکیلات کذایی در سراسر نقاط هماهنگ با هم قصد ضربه‌زدن به این حزب مظلوم جمهوری اسلامی دارید، دست بردارید و به این شهدا یک کمی فکر کنید تا بلکه سر عقل بیایید.

روی سخن من با دوستان از دشمن بدتر است به قول معروف دوست نادان بدتر از دشمن داناست.

ای امت شهیدپرور بیایید به این تشکیلات اسلامی یک کم فکر کنید و متشکل شوید در ان که در برابر دشمنان اسلام با قامتی استوار سر قد علم کنیم و انها را سر جای خودشان بنشانیم. به قول امام بزرگوارمان کدام حزب را سراغ دارید که سران ان مثل سران حزب جمهوری اسلامی باشند.

در اینجا می پردازیم به مسئله انتخابات ای کسانی که می خواهید در این انتخابات فعالیت داشته باشید؛ سعی کنید همان‌طور که امامان فرمودند؛ در مورد نماینده‌ای تبلیغات کذایی نکنید؛ همان‌طور که هست او را جلوه دهید نه اینکه مردم را فریب دهید.

سعی کنید؛ در قبال نماینده خودتان، نماینده دیگر را نکوبید که اگر ابروی یک مومن برود؛ عذر بدتر از گناه انجام داده‌اید. در اینجا می گویم که بیایید همه با هم به نمایندگان منتخب حزب جمهوری اسلامی رای دهید که صالح‌ترین افراد هستند.

در اینجا سخنی با خانواده عزیزم پدرم مادرم از وقتی که من خودم را شناختم، ارزوی شهادت داشتم و متاسفانه تاکنون به چنین فیض عظیمی نائل نیامده ام. اخه خداوند تبارک و تعالی گنه‌کار نمی خواهد باید انقدر ساخته شده باشیم تا بتوانیم به دیدار معشوق برویم. فعلا من به این مسئله رسیده‌ام کسی که دوست نداشته باشد نمی‌تواند به دیدار الله برود تا آنجا که بتوانم به جمهوری اسلامی خدمت کرده و امیدوارم که مورد قبول واقع شود و حالا هم اگر خداوند تبارک و تعالی عنایتی که دو دست مرا هم گرفت، امیدوارم که هیچ ناراحتی به خود راه ندهید و سرافراز در جامعه باشید و افتخار کنید که فرزندتان در این راه پر برکت به شهادت رسید.

از شما تقاضا دارم که در خانه یک پرچم سبز بزنید و چراغانی کنید و شب دامادی مرا جشن بگیرید و هیچ غمی به خود راه ندهید که خواسته شیطان و ضد انقلاب داخلی است. از شما می خواهم که کسانی که به این جمهوری اسلامی و امام عزیزم و جنگ تحمیلی و سران جمهوری اسلامی، رفسنجانی، خامنه‌ای، اعتقاد ندارند در مراسم جشن من شرکت نکنند و هی نق بزنند و به فکر نون و آب خود باشند اگر شرکت کنند و شما جلوگیری نکنید روح مرا ازار داده اید و این نتیجه را می رساند که بی کس از دنیا رفته ام.

پدر عزیزم، زحمت‌کشم باید خیلی خیلی مرا ببخشی که نتوانستم به شما آن‌طور که می خواستید، کمک کنم. اخه پدرم تقصیر من هم نبود این انقلاب بیشتر از اینها به من احتیاج داشت ولی من نتوانستم ان‌طور باید به این انقلاب خدمت کنم واقعا من از روی شما شرمنده‌ام. ان‌شاءاله

خدا به شما صبر عنایت کند تا بتوانید در برابر تمامی مشکلات مقاومت کنی. مادر مهربانم و زجر کشم، می دانم که وقتی خبر شهادت به تو برسد، دست به دعا بر می داری و خدا را شکر می کنی که بهترین کار همین است.

برادران و خواهران عزیزم باید مرا ببخشی که برادر خوبی برای شما نبودم در خاتمه از برادر عزیزم می خواهم که در امور حزب اگر مسئله پیش امد با خانواده ام در میان بگذارد و حل کند.

او را یک سال نماز و یک ماه روزه بدهید، برایم بگیرند و از تمامی دوستان آشنایان و فامیل‌ها حلالیت می طلبم و التماس دعا دارم.

به‌یاد شهدای دفتر حزب جمهوری اسلامی که مانند خود حزب و دبیرکلش مظلومانه زیستند و مظلومانه به شهادت رسیدند.

شهید ابراهیم دهقانی سعید ناجی صمصامی بیدرام

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده