دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۳
شهید محمدرضا اشتري يكم فروردين 1343، در روستاي بيده از توابع شهرستان ميبد به دنيا آمد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. هفدهم دي 1360، با سمت تك‌تيرانداز در شوش بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد.

فرازی از زندگینامه و وصیتنامه شهید محمدرضا اشتری
به گزارش «نوید شاهد یزد»؛ ﭘاسدار شهید محمد رضا اشتری در یک خانواده متوسط در سال 1343 در روستای بیده چشم به جهان گشود دوران طفولیت خود را با کنجکاوی در هر چیز سﭙری نمود در سن 7سالگی با ذوق وشوق وافر به دبستان رفت وتحصیلات ابتدایی خود را در دبستان قیام روستای مذکور با موفقیت گذراند تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه ﭘیام  بیده گذراند در ایام تعطیلات بعلت علاقه زیاد کار میکرد و عقیده اش  بر این بود که برای والدین همان زحمت بزرگ کردن فرزند را بس است ونباید هزینه شخصی فرزند بر دوش والدین سنگینی کند لذا مخارج تحصیلی خود را فراهم نمود شهید در مدت تحصیل نیز به ابویش کمک می کرد و در خانه نیز بیکار نمی نشست و نیز از مطالعات درسی ومطالعه مطالب سیاسی و مذهبی علاقه فراوان داشت شهید ﭘس از اتمام دوره راهنمایی برای ادامه تحصیلش در دبیرستان طالقانی میبد ثبت نام و با علاقه بسیار دوره اول ودوم را با موفقیت گذراند و سال سوم بود که شیفتگی وی به اسلام ورهبرش امام خمینی باعث شد در تاریخ معین دربسیج سپاه ثبت نام کرد وبرای این که به ندای امام خمینی لبیک گفته باشد با اشتیاق عازم جبهه شدند وﭘس از اموزش لازم در روز عاشورا در شهادت سید وسالار شهیدان حضرت ابا عبدالله حسین (ع) عازم جبهه حق علیه باطل شد هموراه او در نامه اش حرف از شهادت وآرزوی شهادت را میزد و خود می دانست که شهید می شود

یکی از حرفهای وی این بود ﭘس از شهادت روی سنگ قبرم جمله جوان ناکام ننویسید چون من راه سرخ شهادت امام حسین را   ﭘیش گرفتم وبیشتر سفارش وی این بود که جوانان راهش را ادامه دهند وخطاب به هم شاگردیانش می گفت سنگر مدرسه را خارج نکنید وبالاخره در روز 11ربیع الاول دی ماه 1360به آرزوی دیرینه اش رسید وبه لقاء الله  ﭘیوست

وصیت نامه شهید:

با درود به پيشگاه حق تعالى و با سلام و تهنيت به پويندگان راه طريقت الله و توفيق ادامه را تمام تقديسان از آدم تا اين عمر و زمان وصيت‌نامه‌ام را با قلبى سرشار از ايمان و احساسات پاك و بى‌آلايش آغاز مى‌كنم از آنجا كه مكتب رهايى بخش اسلام هميشه با ظلم جنايت و بهره‌كشى و استثمار مخالف بوده و براى پيشبرد اهداف اسلاميش هر مانعى را از سر راه و مسير تكاملى و رشد خود به كنار افكنده و براى اجراى قوانين الهى در روى اين كره خاكى از هيچ كوششى حتى بذل جان كه عزيزترين سرمايه اوست دريغ نورزيده، من در خود احساس مسئوليت نمودم، مسئوليتى كه بر دوشم چون كوه سنگينى مى‌كرد آرى من راهى نيافتم به جز راه سرخ سالار شهيدان حسين(ع) كه براى گسترش دين جدش در صحنه خونين نبرد حاضر شد با خون خود و ياران باوفايش تاريخ انسانيت و اسلام را جانى تازه بخشيد.
و حال با توام اى برادرم! شاهد بودى و شاهد باش در يك سال و اندى كه جنگ تحميلى و از دو سه سالى كه از اين انقلاب شكوهمند مى‌گذرد بر ملتمان چه گذشت، از آنجا كه همه رفتنى هستيم تو بمان اى برادر، بمان به اميد شكفتن، بمان به اميد فريادخواهى، بمان و مظلومانه بمان هم چنان كه همه مصيبتهايمان مظلومانه بود. آنچنان بمان كه زينب در شام ماند، آنچنان فرياد زن كه ابوذر در مكه (مسجدالحرام)، آنچنان دادخواهى كن كه على بر عقيل و آنچنان رسواگر باش كه حسين يزيد بود.
از همان اوايل جنگ لاشخورهاى بعثى بر سربازان اسلام يورش بردند كه بازدوباره آغاز سنه‌اى جديدتر و درى تازه‌تر را بر اندام خوشى احساس كردند. اى تاريخ شاهد بودى كه بر فرزندان انقلاب آنان كه هنوز مرحم زخم چندين ساله بر پشتشان سنگينى مى‌كرد، هنوز آزادى را مضمضه مى‌كردند آنچنان گذشت كه بدنهايشان در زير چرخهاى تانك‌ها، خونشان بر پهن دشت مظلوميت اين نسل چنان پهن شد كه پوتينهاى ارتش كفر به خون آن فرزندان عزيز آغشته است.

ولى دشمن بايد بداند كه ساكت نمى‌نشينيم. با فرياد الله، رهبرى روح‌الله، زير لواى جندالله، با شعار حزب الله و به ياد بقية‌الله استقامت و پايدارى مى‌كنيم و هيچ قطره خونى را بى‌انتقام نمى‌گذاريم سرزمينمان را گورستان تجاوزگران مى‌كنيم و چنان، استخوانهاى شهيدانمان را در زمين‌هاى مقدس اين خاك برمى‌افرازيم كه از كيلومترها دور لرزه براندام متجاوزان بيافكند، گرداگرد اين خاك رودهايى سرخ از خون شهيدان جارى مى‌كنيم كه شهيدكشان جز غرق شدن راهى نيابند و چنان پرچم اسلام را كه وظيفه نسل ماست على‌رغم خواست همه ابرقدرتها بر آن مى‌افرازيم كه هيچ بادى قادر به ركوع و خميدن آن نباشد و باز همچنان حماسه‌ها خواهيم آفريد و حماسه‌ها را با ذره ذره جانمان با قطره قطره خونمان و با تكه تكه گوشتمان و استخوانهاى‌مان در صفحه سياه تاريخ ترسيم خواهيم كرد.
و شما اى كفار! ما را چه باك از شهيد شدن به قول رهبرمان، بكشيد ما را ملت ما بيدارتر مى‌شود، ملت ما منسجم‌تر مى‌شود و خدا را شكر كه در راه هدفمان شهيد مى‌شويم و بدانيد تا اين امت شعار الله اكبر سر مى‌دهد تا جوانان اين مملكت، سلحشورند حضور خويش را در جبهه‌ها به اثبات مى‌رسانند تا ما در اين امت فرزندان چون حسين فهميده به جامعه تحويل مى‌دهند، تا زمانى كه خواهرانمان حركت زينبى دارند، تا مردان اين امت رجاييها تربيت مى‌كنند و تا روحانيون بهشتى مى‌سازند آمريكا و دار و دسته‌اش كه شما باشيد هيچ غلطى نمى‌توانيد بكنيد، جز آنكه ملت ما كه شعارى حزب‌الله، فريادى جز اسلام و رهبرى چون امام ندارد به آوارگى، دربه درى و خانه‌نشينى وادار نماييد ولى هزاران شكر كه همه را پذيرفته و خواهيم پذيرفت ولى شكست مكتب را هرگز.
و در آخر بعثيهاى كافر! اين را هم بدانيد كه همگى ما يك شعار را با امام و رهبرمان فرياد مى‌زنيم تا زمانى كه بانگ «لااله الاالله» و «محمد رسول‌الله» بر جهان طنين نيفكنده، مبارزه هست و تا مبارزه در هر كجاى جهان هست، ما هستيم.
پدر و مادر عزيزم! اميدوارم كه شما از من راضى باشيد و حال كه به آرزوى ديرينه خود كه شهادت در راه اسلام بود رسيدم، پيكرم را در زادگاهم دفن كنيد و خواهشى كه از شما دارم كارى نكنيد كه دشمن خوشحال شود و به هيچ وجه اگر برايم گريه كنيد راضى نيستم و تا آنجا كه امكان دارد از پوشيدن لباس سياه خوددارى فرماييد و مجلس يادبود و تشييع جنازه‌ام تجملى نباشد و ضمنا پولى كه از صديقه و حسين گرفته‌ام پرداخت نماييد و به قوم و خويشان بگوييد اگر بد و خوبى از ما ديده‌ايد ما را حلال كنند، ديگر عرضى نيست.



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده