يکشنبه, ۰۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۹
شهید محمدرضا عبدي­ ركن ­آبادي يكم شهريور 1343، در روستاي ركن آباد از توابع شهرستان ميبد به دنيا آمد.به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. هشتم دي 1360، با سمت تك‌تيرانداز در شوش بر اثر اصابت تركش به گردن و شكم، شهيد شد.


من براي انتقام به جبهه نمي روم بلكه براي احياي دينم و تداوم انقلابم

به گزارش«نوید شاهد یزد»؛ شهید عبدی در سال 1344 در خانواده ای مستضعف و مذهبی در قریه رکن آباد به دنیا آمد . در سن 6 سالگی مانند سایر کودکان به مدرسه رفت او هیچ گاه علاقه به بازی کردن با کودکان هم سن و سال خود نشان نمی داد . و همیشه به فکر درس های خود بود . در خانه به پدر و مادرش کمک می کرد و کارهای خودش را همیشه به خوبی انجام می داد .به مردم محل و همسایگان علاقه مند و با آنها مهربان بود و با وجود این که کارهای فوق مدرسه انجام می داد شاگرد درس خوان و زرنگی بود . با شروع انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی با شرکت در تظاهرات به فعالیت علیه رژیم پرداخت . پس از پیروزی انقلاب با تشکیل کتابخانه و عضویت در بسیج فعالیتهای خود را ادامه داد و اکثر شبها را در بسیج به سر می برد . با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در ماه محرم جهت رفتن به جبهه ثبت نام نمود و روزی که می خواست برود برادرش به او گفت تو که اسلحه بلد نیستی چرا می روی گفت کار دیگری می کنم . حدود دو ماه در شوش به سر برد در یکی از نامه هایش خطاب به خانواده اش نوشته بود اگر حمله کردیم و راه کربلا باز شد انشاءالله در مورد آنجا برای شما می نویسم .

یکی از همرزمان شهید می گوید محمدرضا آن قدر فعال بود که دوست می داشت همه کارها را انجام دهد از سن 10 سالگی به نماز و روزه علاقه شدیدی نشان می داد و در دوران انقلاب نیز به فرمان امام گاهی روزه سیاسی می گرفت . در خانه چندان صحبت نمی کرد و پسری کم حرف بود و علاقه فراوانی در جهت کمک به مردم داشت . سرانجام در تاریخ 8/10/60 در کربلای شوش توسط بعثیان کافر به شهادت رسید و به لقاءالله پیوست .

وصیت نامه شهید:

من براي انتقام به جبهه نمي روم بلكه براي احياي دينم و تداوم انقلابم


بسم الله الرحمن الرحيم

« ان الله اشتري من المومنين انفسهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله

 فيقتلون و يقتلون . . . و ذلك هو الفوز العظيم »

« همانا خداوند جان و مال مومنين را به بهاي بهشت از ايشان خريداري نموده كه در راه خدا جهاد مي كنند پس مي كشند و كشته مي شوند . . . و اين خود سعادت و پيروزي عظيمي است ».

با درود فراوان به رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي و بت شكن قرن و در هم لرزاننده پيكر ابرقدرتها آيت الله العظمي امام خميني و با سلام و درود فراوان بر شهداي راه حق و حقيقت وصيتنامه خود را شروع مي كنم:

پدر و مادر عزيز !

اولاً عمر طولاني امام امت را تا انقلاب مهدي از خداوند متعال خواستارم و ثانياً صبر و استقامت و پايداري شما در برابر پستي و بلنديهاي زندگي از خداوند باريتعالي خواستارم و از شما تقاضاي رضايت دارم. من از اخوي ها و همشيره خود تقاضاي رضايت دارم و از آنها مي خواهم كه صبر انقلابي داشته باشند.من از تمام قومان و خويشان و همشهريان و دوستان خويش مي خواهم كه از من راضي باشند. من همزمان با فرياد هل من ناصر ينصرني حسين از خانه خارج شدم و انشاءالله هدفم هم مانند حسين است. 

پدر و مادر مهربانم !

درست است كه داغ جوان ديدن سخت است اما امام حسين و ليلا داغ علي اكبر خود را ديدند ولي پدر و مادر عزيزم هنگامي كه اسلام در خطر است جان علي اكبر و من در مقابل آن چيزي نيست و انشاءالله وقتي كه من به هدفم يعني شهادت رسيدم پيام خود را با خون مي دهم. مادر عزيز ! مانند ليلا پيام من و خود را به ملت مي رساني. من از تمام برادراني كه در ارگانهاي انقلابي به اسلام خدمت مي كنند مي خواهم كه سنگر خود را خالي نكنند زيرا منافق و ضدانقلاب از خالي بودن سنگر ارگانهاي انقلابي سوءاستفاده مي كنند و از تمام افراد يعني پيرمرد، پيرزن، پسر، دختر مي خواهم كه سنگر مسجد را خالي نكنند زيرا مهمترين سنگرها سنگر مسجد است كه از نظر معنويت با مهمترين بمب هم منفجر نمي شود.

خواهران و برادران عزيز !

هميشه پيرو روحانيت متعهد و مبارز باشيد زيرا يكي از اساسي ترين پايه هاي انقلاب ما روحانيت هستند. خواهران و برادران ! زيارت عاشورا و نماز شب را از ياد نبريد. برادران عزيز ! انشاءالله شما جاهاي خالي ما را در مساجد و حسينيه ها پر مي كنيد اگرچه ما بي قابليت بوده ايم.

من از شيخ عباس حسيني زاده مي خواهم كه جلسه قرآن با تفسير آنرا شروع كند و برادران عزيز را هرچه بيشتر با اين كتاب آسماني آشنا سازد زيرا هرچه اسلام دارد در اين كتاب نهفته است. از برادران محترم مي خواهم كه در اين جلسات شركت كنند. من از جوانان انقلابي مي خواهم كه حق مظلومان را از ظالمان بگيرند و به آنها بدهند .

اي برادر عزيز !

من براي انتقام به جبهه نمي روم بلكه براي احياي دينم و تداوم انقلابم. هر قدمي كه برمي دارم و هر گلوله اي كه شليك مي كنم و قلب دشمن را هدف مي سازم بياري خدا باشد و هر گلوله اي كه به بدنم مي خورد دردش و زجرش را شيرين تر از عسل مي باشد با ياري خدا تحمل مي كنم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده