سینه خیز تا خاک وطن
سه‌شنبه, ۰۴ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۰۱
شهید عباسعلی افتخاري ­شاه ­آباد يكم شهريور 1340، در روستاي سعيدآباد از توابع شهرستان تفت به دنيا آمد. به عنوان سرباز يكم پياده ارتش در جبهه حضور يافت. سوم دي 1360، در بستان بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به شهادت رسيد.
مادر؛اگر شهادتت خواسته خداست شکایتی ندارم



به گزارش «نوید شاهد یزد»،شهید عباس افتخاری در روز اول شهریور ماه سال 1340 در روستای امیرآباد از توابع پیشکوه تفت چشم به جهان گشود او از خانواده مذهبی بود ولی چون رژیم حکومت پهلوی در بیشتر روستاها مدرسه نبود وی هم دنبال کار پدر و مادر خود رفت و سواد را یاد نگرفت و در سن هفت سالگی موقعی که باید به مدرسه برود به خانه عموی خود رفت و در آنجا مشغول قالیبافی شد تا ده سالگی در منزل عموی خود زندگی می کرد و همراه او کار می نمود . در سن ده سالگی به خانه پدر خود بازگشته و به کمک مادر خود مشغول به بافتن قالی شده است تا سن 13 سالگی و بعد همراه با یکی دیگر از عموهای خود به تهران رفت و مشغول کار بنایی شد و در سن 17 سالگی بر اثر تصادف پایش شکست و دوباره به منزل پدر خود که در یزد بود برگشت تا اینکه او را برای خدمت زیر پرچم فراخواندند و او بعد از گرفتن دفترچه به تهران بازگشت و شش ماه در تهران بود که برای رفتن به سربازی به ژاندارمری تفت مراجعه نمود و بلافاصله او را به پادگان کرمان بردند بعد از آموزش او به دلخواه عازم جبهه حق علیه باطل میشود او در جبهه تپه الله اکبر بود که تپه الله اکبر را از دشمن مزدور خود پس گرفته و بر اثر ترکش خمپاره چند روزی در بیمارستان امام خمینی اهواز بستری میشود و بعد برای مرخصی به یزد می آید و به مادر خود اینطور وداع می کند مادرجان من باید شهید شوم و شهادت افتخار من است اگر شما در خانه گریه و زاری نمی کردید آنجایی که من باید بروم می رفتم . مادرش می گوید عباس ترا به خدا می سپارم و دیگر گریه و زاری و شکایت نمی کنم هر طور که تو خواسته باشی من هم عمل می کنم . مرخصی تمام می شود و او به جبهه بستان بر می گردد و در باز گرفتن بستان هم شرکت داشته و بعد از گرفتن بستان از مزدوران بعثی به مرخصی ده روزه می آید و به مادرش می گوید من دیگر برنمی گردم تا اینکه کربلا را تسخیر کنم و به زیارت امام حسین «ع» بروم .  مادرش می گوید پسرم برو و خدانگهدار تو و این آخرین گفتگو شهید با مادرش بود و روز بعد به جبهه بازگشت و شش روز درجبهه بستان بود که در تاریخ 3/10/1360 دست ناپاک مزدوران به او می رسد و به وسیله یک تیر از پای در می آید و سینه خیز به مرز خود باز می گشته که یک نفر کافر به او می رسد و بوسیله رگبار که 16 تیر به او خورده بود وی را از پای در می آورد و او به سوی خدا می شتابد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده