چهارشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۱
شهید سید کاظم محمدي هنزايي يكم مرداد 1343، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش آقاحسين، كشاورز بود و مادرش بي بي ربابه نام داشت. تا دوم راهنمايي درس خواند. بنا و معمار بود. سال 1362 ازدواج كرد و صاحب يك دختر شد. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت و هفدهم فروردين 1365، با سمت تك‌تيرانداز در بمباران شيميايي مصدوم شد. هفدهم آبان 1365، در يكي از بيمارستان هاي تهران بر اثر ايست قلبي و عوارض ناشي از مصدوميت به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش قرار دارد.
نویدشاهدیزد

آرزوی دیدن فرندش را داشت

اوّل مرداد سال 1343 يادآور تولّد کودکي است که در يک خانواده متدّين و مذهبي از سلسله جليله سادات محمّدي در دارالعباده يزد ديده به جهان گشود او را سيد کاظم نام نهادند. او تحصيلات ابتدايي را با موّفقيّت پشت سر م يگذارد، امّا به دلايلي از جمله به منظور کمک به خانواده از ادامه تحصيل دست مي کشد و به کار قاليبافی و شاگرد بنّايي.
سيد کاظم پس از پايان دورة خدمت سربازي با ستاد پشتيباني جنگ جهادسازندگي آشنا مي شود. در آن نهاد ثبت نام مي کند و از آن طريق به سوي جبه ههاي نبرد می شتابد. وي در عمليّات آزادسازي فاو شيميايي می شود، ولي به روي خود نمي آورد و در جايي هم ثبت نمي گردد. امّا اين حادثه چون آتش زير خاکستر باقي مي ماند تا پس از مدّتي شايد حدود دو ماه بعد از ازدواج، اوّلين آثار آن روشن مي شود و سرانجام پس از تحمّل يک دورة سخت بيماري سرطان خون به علّت شيميايی شدن در مورّخ17/8/1365  جام شهادت را مي نوشد و به خيل آسمان يها مي پيوندد. بعد از چهار سال، شهادتش با شواهد و دلايل موجود روشن مي شود. از شهيد يک فرزند دختر به يادگار مانده است.
سيّد کاظم زندگي ساده، معمولي و بی تشريفاتي داشت. امّا به تميزي و پوشش مناسب اهميّت مي داد. از مال دنيا فقط يک دستگاه موتورسيکلت داشت. او زندگي مشترکش را در منزل پدرش شروع کرد. اهل دعا و راز و نياز با خدا بود. قرآن و زيارت عاشورا زياد مي خواند. به اهل بيت و به خصوص حضرت فاطمه الزهراء )س( علاقه بسيار داشت به گونه اي که هر گاه نام آن حضرت برده مي شد اشک از چشمانش جاري مي گشت. او زندگي دنيا را فاني مي دانست و همواره در فکر مرگ بود وگاه از آن ياد مي کرد. از دروغ و غيبت بسيار بيزار بود. در کارهايش نظم و دقّت داشت. او انساني خو ش چهره و خو شزبان بود. به حجاب تاکيد داشت و علي رغم سواد اندک اهل مطالعه بود. او بيشتر کتب ديني را مطالعه م يکرد.
سيد کاظم به نماز اوّل وقت اهميّت فراوان مي داد. حتّي زماني هم که در بستر بيماري افتاده بود نماز اوّل وقتش ترک نمي شد. تا وقتي مي توانست از بستر بلند شود، به موقع بر مي خاست و وضو مي گرفت و نماز مي خواند. هنگامي هم که بيماريش شديد شد و نتوانست بلند شود با تيمّم اين وظيفه را انجام م يداد. حتّي در روزهاي سخت آخر عمرش که زبانش از کار افتاده بود با اشاره نماز مي خواند.
وي از طرفداران سر سخت انقلاب اسلامي بود. در دوران انقلاب گر چه سنّ کمي داشت در راهپيمايي ها شرکت مي کرد و پس از پيروزي، مسائل انقلاب را با حسّاسيّت دنبال مي نمود. ذکر گرديده وقتي بزرگوارانيچون شهيد صدوقي با توطئه دشمنان انقلاب به شهادت مي رسيدند بسيار ناراحت مي شد و گريه مي کرد. او به امام خميني علاقه وافر داشت و آنچه از ايشان مي شنيد عمل مي نمود. وي رفتن به جبهه هاي جنگ را واجب مي دانست. به گون ه اي که وقتي در دوران سربازي، محلّ خدمتش، مشهد مقدّس تعين شده بود نزد مسئولين مي رود و تقاضاي رفتن به مناطق جنگي مي کند. به همين دليل به منطقه کردستان اعزام مي گردد.
همسر شهيد می گويد:
شهيد خيلي دلش می خواست بچّه اش را ببيند.امّا به اين آرزويش نرسيد. شايد مي دانست که به زودي شهيد مي شود. دو ماهه حامله بودم که او بيمار شد و بيماريش سريع پيشرفت کرد. وقتي که شهيد شد هم هاش نگران سلامت فرزندم بودم و اينکه اسمش را چه بگذارم. تا اينکه يک بار در خواب، او را ديدم که سفارش کرد اگر بچّه ام دختر بود، نامش را حميده بگذار. من اين خواب را به هيچکس نگفتم. جالب اين است که وقتي فرزند دخترم به دنيا آمد يک روز پدر شوهرم آمد و گفت شناسنامه دخترت را گرفته ام. سئوال کردم اسمش را چه گذشت هايد؟ گفت: «حميده السّادات! » چون شب تولّد حضرت امام محمّد باقر به دنيا آمده بود و مادر آن حضرت حميده خانم نام داشت، اين نام را انتخاب کرده بودند. من از اينجا فهميدم که شهداء زند ه و در تمام صحنه ها حاضرند. »
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده