وقتی از خواب بیدار شدم، به یقین رسیدم که آغوش گرم پدر و لبخند زیبایش، پاداش کاری بود که در حق مادرم انجام داده بودم.
نوید شاهد کرمان، شهید حبیب‌الله ناطقی بهاء‌آبادي، چهارم‌ مهر1337، در روستای‌ بهاءآباد از توابع‌ شهرستان زرند به دنیا آمد. تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. سال 1359، ازدواج‌ کرد و صاحب دو پسر ویک دختر شد. پاسدار بود، پنجم اردیبهشت 1366، در بانه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده عبدالله(ع) تاج‌آباد زرند واقع است.

خاطره ای از این شهید بزرگوار از زبان فرزند گرامیشان را مرور می کنیم:

خسته از کار روزانه به خانه آمدم . حجم کارم به حدی زیاد بود که وسایلم را از اداره به خانه آوردم تا بعد از استراحت، مشغول کار شوم . 

 خودم را برای مدت کوتاهی جهت رفع خستگی ، آماده کرده بودم که مادرم گفت : «« می خواهم به عیادت یک مریض بروم ، می توانی مرا ببری ؟»»

خستگی را بهانه کردم و قبول نکردم ، اما بلافاصله دلم سوخت و گفتم :« مادر جان! آماده شو تا شما را ببرم .‌» 

در بین راه ، مادرم گفت :« شما خسته ای; کار داری; موقع برگشتن، خودم با آژانس می آیم .» گفتم :« نه، مادر جان! خودم می آیم دنبالت .» 

دو شب بعد از این ماجرا، در عالم خواب خودم را در جبهه دیدم، کنار یک چادر. به چادر چشم دوخته بودم که شهید « رسول زنگی آبادی » که چهره اش را فقط در عکس دیده بودم، بیرون آمد. 

بهت زده نگاهش می کردم که به سویم آمد . یکدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم. او به چادر رفت ، بعد از چند لحظه پدرم بیرون آمد ، با همان لباس ساده و خاکی بسیجی و لبخند گرمی که همیشه بر لب داشت. 
به سویش رفتم، خودم را در آغوشش رها کردم. یکدیگر را غرق بوسه کردیم. هرگز آغوش گرم و پدرانه اش را فراموش نمی کنم. 

وقتی از خواب بیدار شدم ، به یقین رسیدم که آغوش گرم پدر و لبخند زیبایش ، پاداش کاری بود که در حق مادرم انجام داده بودم. 

راوی: فرزند شهید

منبع: ره یافتگان کوی یار
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده