نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

دوست دارم شهید شوم

دوست دارم شهید شوم

همسر شهید «خوبیار عاشوری» می‌گوید: «شهید اخلاق بسیار خوبی داشت. همیشه می‌گفت دوست دارم در جبهه شهید شوم. هر چه به شهید گفتم که به جبهه نرود قبول نکرد. همراه با پسر دائی‌اش به جبهه رفت و هر دو به شهادت رسیدند.»
شهید برای امنیت مردم جانش را فدا کرد

شهید برای امنیت مردم جانش را فدا کرد

همسر شهید «منصور میرزاده کوهشاهی» می‌گوید: «شهید اخلاق خیلی خوبی داشت و بسیار مهربان و باخدا بود. ساعت 5 عصر بود و شهید رفته بود که کارهای مربوط به بسیجش را انجام دهد که با اشرار درگیر می‌شود و به شهادت می‌رسد. در آن‌جا اشرار زیاد بود و شهید برای امنیت مردم جانش را فدا کرد.»
همسرم در اسارت به شهادت رسید

همسرم در اسارت به شهادت رسید

همسر شهید «علامحمد تقوی» میگوید: همسرم در جبهه به اسارت دشمن بعثی درآمد. بعد از ۴سال که در زندان های عراق بود، زمانی که مشغول خواندن نماز بود سربازان دشمن به او حمله کردند و او را تا حد مرگ کتک زدند که در نهایت باعث شهادت او در اسارت شد.
پسرم گفت به سربازی می‌روم اما به جبهه رفت

پسرم گفت به سربازی می‌روم اما به جبهه رفت

مادر شهید «ارسلان واشانی» می‌گوید: روزی که پسرم می‌خواست به جبهه برود، پیش من آمد و گفت؛ مادر می‌خواهم به جبهه بروم، من هم ۱۵تومن به او دادم و رفت. روز بعد که زنگ زد متوجه شدم که به جبهه رفته است.